امام ظهور میکند و سر آخر جهان به نور وجودش منور میشود، میدانم ! اما جانمان به لبمان میرسد از این تاریکی به آن نور برسیم! و من نگرانم ، دلم میلرزد ، از اینکه ته چاه بمانم ، میترسم کم بیاوریم ، راستش را بخواهی غصه میخورم ! بغض میکنم ! مثل بچه ی گم شده به بازار، سرگردانم! غصه میخورم از اینکه اکثرمان غافلیم ، به خواب دنیا رفته ایم! سرگردانم از اینکه نمیدانم کدام راه به خدا میرسد ! میدانم آخرش سپید است ! درک دنیای معطرِ به عطرِ حجتِ خدا ، رایحه ای است که تنها نصیب صابرین میشود ، نصیب آن ها که تا آخر خط به پای یار میمانند!غم هجران ، آخرش به وصل یار می انجامد اما کجاست دلی که طاقت این ظلمت را داشته باشد ، دل ما طاقت فراق یار ندارد ، میسوزد! چون پروانه به گرد شمعی که نمیبیند! سینه ام تنگ شده ؛ تمام غم آینده ی پیش رو، به دلم نشسته ! غم آینده ی تاریک انسان ها ، من نور میخواهم ! اینجا ظلمت همه جا را فرا گرفته! یارانمان هر روز شهد شهادت مینوشند! یعنی جهان روز به روز از نعمت حضورشان بی نصیب تر میشود!
و تاریک تر ...
من میترسم از تاریکی ...
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل من...
تنگ برای بغلت شد بابا
وعدۀ آمدنت از چه غلط شد بابا؟
🌹دختر عزیز ۱۳ ساله مون از اعضای کانال، برای حاج مَهدی و نغمه جان این کلیپ رو تهیه کردند.
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
‼️معجزه سه شهید در زنده کردن مادر
علی اکبر فرزند آخر خانواده پالیزوانی در خاطره ای از معجزه شهدا می گوید:
سال ۸۴ مادر زمین خورد و لگنش شکست مجبور شدند او را به اتاق عمل ببرند که زیر عمل سکته مغزی کرد. او را از اتاق عمل که بیرون آوردند، عزیز فوت کرد. ۴۵ دقیقه رویش را پوشاندند و حاج علی شهادتین را زیر گوشش خواند و دیدیم جان از بدن عزیز رفت. آمدند که ایشان را به سردخانه ببرند گفتم اگر هزینه اش را بدهیم می توانیم یک شب مادر را نگه داریم؟ قبول کردند.
پزشکش هم که جراح مغز متبحری بود گفت مادر فوت کرده است. به فامیل خبر دادیم که بیایند مادر را ببینند. به سه شهید مخصوصا آقا مصطفی توسل پیدا کردم و گفتم ما هنوز به عزیز احتیاج داریم، خدا شاهد است به اتاق برگشتم مادری که ۴۵ دقیقه مرده بود و رویش پارچه کشیده بودند دست برادرم را گرفت. دکترها آمدند و دستگاه هایی که یک ساعت پیش کنده بودند را وصل کردند. حال مادر که کمی بهتر شد دکتر به او گفت من ۷۰ سال است همه چیز دیده ام تو آنطرف چه دیدی؟
مادر تعریف کرد آنطرف بیابانی بود. رسیدم به منطقه ای که خانه های خرابه ای مشابه خانه های قدیمی قم داشت. در باغی باز شد مصطفی و مرتضی و محمد آمدند من را داخل باغ بردند همه آدم هایی که در باغ بودند سرشان نور بود و صورتشان را نمی دیدم. به مادر گفتند شما باید بروی ما هوای تو را داریم و وقتش به سراغت می آییم...
✍خاطره مادر شهیدان پالیزوانی| دفاع پرس
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
❄️🌨
تَوقَّوا البَردَ في أوَّلِهِ وَ تَلَقَّوهُ فِي آخِرِهِ ، فَإنَّهُ يَفعَلُ فِى الأبدانِ كَما يَفعَلُ فِى الأغصانِ أوَّلُهُ يُحرِقُ وَ آخِرُهُ يُورِقُ.
در آغاز سرما خود را بپوشانید و در پایانش از آن استقبال کنید، زیرا با بدنها همان میکند که با برگ درختان انجام میدهد. در آغازش میسوزاند و در پایان میرویاند.
#امام_علی (ع)| نهج البلاغه، حکمت۱۲۸
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
💠وقتی وصیت یک شهید، دختر خانمی را متحول می کند...
یک بار برای شام میخواستیم بیرون از منزل برویم که به پارک خورشید رفتیم. در آنجا افرادی #حجاب مناسبی نداشتند و صدای موسیقی خیلی زیاد بود. کمی که آنجا ماندیم شهید [جهانی] نتوانست بماند و گفت بلند شوید برویم که اینجا جای ما نیست.
بعد از آن هنگامِ تشییع پیکر شهدای غواص در هاشمیه شهید از مسئولان مراسم پرسید که آیا این شهدا در پارک خورشید دفن میشوند یا خیر که جواب منفی دادند. آن زمان شهید بسیار تاسف خوردند که چرا برای پیشبرد اوضاع فرهنگی و عقیدتی در شهر از حضور شهدا بهره نمیبرند و آنها را از مردم دور میکنند به همین علت وصیت کرده بود خودش در پارک خورشید دفن شود و معتقد بود حتی اگر بتواند یک جوان را تحت تاثیرقرار دهد برایش کافیست...
و اتفاقا چندماه بعد از دفن ایشان دخترجوانی درحالی که اشک میریخت نزد من آمد و گفت اتفاقی به همراه دوستش سر مزار ایشان رفته و شروع به درد دل کرده است که شب خواب شهید را میبیند و بعد از آن به کلی تغییر میکند و محجبه میشود.
#شهید_جواد_جهانی| به روایت همسر معزز
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
♢یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقتُلونَ وَ یُقتَلون(۱)♢
یعنی وقتی شما در راه خدا مجاهدت میکنید، چنین نیست که برَوی جانت را دودستی بدهی دست دشمن و بگویی بکُش؛ نه آقا! شما هم ضربه میزنی به او. این مرزبان ما که در مرزها به شهادت میرسد، قبلش مبالغ زیادی ضربه به دشمن زده، مانع نفوذ دشمن شده، جلوی توطئهی دشمن را گرفته، جلوی فساد دشمن را گرفته؛ این جوان ما که در دفاع از حرم، در فلان کشور خارجی در مقابل داعش ایستاده و شهید شده، قبل از اینکه شهید بشود، صد ضربه به او زده، جلوی او را گرفته، اهداف او را ناکام کرده، پدر او را درآورده، حالا هم شهید میشود.
فَیَقتُلونَ وَ یُقتَلُون؛ هم میکُشند، بعد هم خودشان کشته میشوند...
بیانات مقام معظم رهبری| #شهید_مهدی_حسینی
________________
پ.ن : ۱) آیه ۱۱۱، سوره توبه| بیگمان الله از مؤمنان جانهایشان و اموالشان را خریده است، به (بهاى) اینکه بهشت برای آنها باشد. (بدین صورت که): در راه الله جنگ میکنند، پس میکشند، و کشته میشوند، (این) وعدۀ حقی است بر او، (که) در تورات و انجیل و قرآن (آمده است) و چه کسی از الله به عهدش وفادارتر است؟! پس شاد باشید، به داد و ستدی که شما با او کردهاید، و این همان کامیابی بزرگ است.
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
مَن أصعَدَ إلى اللّهِ خالصَ عبادَتِهِ أهبَطَ اللّهُ عزّ و جلّ له أفضَلَ مَصلَحَتِهِ.
هر كه عبادت خالصانه خود را به درگاه خدا فرا برد، خداوند عزّ و جلّ بهترين كارى را كه به صلاح اوست برايش فرو فرستد.
#حضرت_زهرا (س)|ميزان الحكمه، ج۴، محمّد محمّدی ری شهری، ص۴۹
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
حرف از راه اندازی صندوق خیریه بود. مهدی پیشنهاد داد برای اینکه مشکل مالی افرادی را که می شناسند برطرف کنند، طوری که این کار ماندگار شود، بهتر است صندوقی تاسیس کنند.
مصطفی (۱) هم مثل همیشه پذیرفت. برای ابتدای کار قرار شد مصطفی و مهدی خودشان مبلغی از پس اندازشان را کنار بگذارند تا کار راه بیفتد. با وجود مشکلات مالی هر دو، کمی سخت به نظر می رسید، ولی هر دو از آنچه موجودی داشتند، آوردند وسط.
لبخند رضایت روی لب های مهدی نقش بست. اولین باری بود که به طور رسمی مشکلات دیگران را رفع کردند. پیش از آن، هر باری که می دیدند کسی احتیاجی دارد، بدون اینکه آن فرد بفهمد، گوشه ای از نیازش را برآورده می کردند. ولی این کار می توانست پا بگیرد و ماندگار شود.
#شهید_مهدی_حسینی| برشی از #کتاب تمنای بی خزان
________________
پ.ن : ۱) پسرخاله آقامهدی
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای تمام عشق، بانوی علی
لرزه افتاده به زانوی علی...😭
#محمود_کریمی| #فاطمیه🏴
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
🌱
يا أباالحَسَنِ!
إنّي لأَستَحيي مِن إلهي أن اُكَلِّفَ نَفسَكَ مالاتَقدِرُ عَلَيهِ
اى على!
من از پروردگارم شرم دارم كه چيزى از تو درخواست كنم كه توان برآوردن آن را نداشته باشى.
#حضرت_زهرا (س)|بحار الأنوار،ج ۴۳،ص۵۹ |سبک زندگی اسلامی❦
─═हई╬ @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی ╬ईह═─
🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊
در جست و جوی شهید
در اهواز مسئول انتقال شهدا بودم. یک روز پیرمردی مراجعه کرد وگفت: فرزندم شهید شده و در اینجاست باتعجب سراغ لیست شهدا رفتم. اما هرچه گشتیم مشخصات پسر او نبود.
پیرمرد اصرار می کرد که آمده تا پسرش رابا خودش ببرد! من هرچه می گفتم که چنین مشخصاتی در میان شهدا نداریم بی فایده بود.
پیرمرد مرتب اصرار می کرد. یادم افتاد چند شهید گمنام در مقر داریم. ناخودآگاه پیرمرد را به کنار شهدای گمنام بردم.
شش شهید را دید اما واکنشی نشان نداد. اما با دیدن شهید هفتم جلو آمد فریاد زد: الله اکبر...این فرزند من است. بعد هم او را در آغوش کشید پسرش را صدا می کرد. اما این شهید هیچ عامل مشخصه ای نداشت! نه پلاک، نه کارت و نه...
پیرمرد گفت: عزیزان، این پسر من است می خواهم او را با خودم به شهرمان ببرم.
از خدا خواستم خودش ما را کمک کند. با دقت یکبار دیگر نگاه کردم. در میان بقایای پیکر شهید تکه های لباس و یک کمربند بود. کمربند پر از گل بود. ناامید نشدم باید نشانه ای پیدا میکردم روی لباس هیچ نشانه ای نبود به سراغ کمربند رفتم. آن را برداشتم و شستم. چیز خاصی روی آن نبود. بیشتر دقت کردم ناگهان آثار چند حرف انگلیسی نمایان شد. چهار بار کلمه m کنار هم نوشته شده بود این یعنی اسم شهید که پدرش ساعتی پیش برای ما گفته بود : میر محمد مصطفی موسوی.
پدرش این نشانه را هم گفته بود این که پسرش اسم خود را اینگونه می نوشته با لطف خدا و تلاش بسیار فهمیدیم این حروف را خود شهید نوشته. و ما خوشحال از اینکه این شهید گمنام به آغوش خانواد اش بازگشته پیکر شهید را با گلاب شستیم و در پارچه سفیدی قرار دادیم و روز بعد هم به سوی مشهد فرستادیم. اما این پدر از کجا می دانست که فرزندش پیش ماست!!!
✍منبع:کتاب کرامات شهدا| #دفاع_مقدس
─═हई╬ @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی ╬ईह═─
🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊
تو آسمانی و من؛
ریشہ در زمین دارم
همیشہ فاصلہای هست
داد از ایـن دارم . . .
🌱راه حسینی ادامه دارد...
─═हई╬ @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
Instagram-Eitaa-Aparat ╬ईह═─
◦•●◉✿
مَنِ افْتَخَر بالتَّبذيرِ احتُقِرَ بالإفْلاسِ.
هركه به ريخت و پاش افتخار كند با تهيدستى خُرد و خوار مى شود.
#امام_علی (ع)| ميزان الحكمه، ج۱، محمّد محمّدی ری شهری، ص۵۲۸؛ غررالحكم، ح۹۰۵۷
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
Instagram-Eitaa-Aparat ✿◉●•◦
🕊دیدار با همسرِ رهبرِ معظم انقلاب (۱)
از پیشوا حرکت کردیم که با حاج آقا و پاسدارها برویم رودسر. قرار شد حاج آقا و محافظ ها و دامادم، محمد و نوه هایم توی ماشین بنشینند تا ما سریع برویم و برگردیم. مادرم بود، سوسن و دوتا دخترهایم. وقتی رفتیم داخل دیدیم مادر شهید لبافی نژاد و خانم یکی از نماینده های مجلس هم آنجا هستند. خانمِ آقا که رفتند بیرون وسیله ی پذیرایی بیاورند، من به بچه ها گفتم "زیاد نشینین، زودتر بلندشین که آقاجون توی ماشین منتظره" که مادر شهید لبافی نژاد گفت "حاج خانم نمیذاره شما ناهار برید. براتون ناهار درست کرده."
-حاج آقا رو با بچه ها گذاشتیم بیرون توی ماشین، منتظرمونن. ما داریم میریم رودسر!
-خانم که دیروز با ما صحبت میکرد، گفت خانم جنیدی که فردا بیاد، برای ناهار نگهشون میدارم.
-عیبی نداره، حاج آقا و بچه ها میرن با پاسدارهای بیت ناهار میخورن.
روی یک فرش نشسته بودیم که پرزهایش رفته بود. مادرم یک مقداری روی این فرش ناراحت بود و هی جا به جا میشد. خانمِ آقا فهمید. گفت این فرش جهیزیه ی من است و سر صحبت باز شد.
گفت : من دختر یکی از تاجرهای فرش مشهد هستم. اما از زمانی که آقا رو گرفتن و تبعید کردن، همه وسایل زندگیمون رو رد کردیم و رفت. این فرش مال همون موقع هاست که هنوز هم زیر پامون مونده.
یک اتاق پیش ساخته بود. خیلی هم سرد بود. زمستان بود. من یخ کرده بودم و خودم را چسباندم به شوفاژ. دیدم شوفاژ هم سرد است. گفتم : حاج خانم، این که یخه! شما چیکار می کنین با این سرما؟
گفت خراب است. آقا که داشت میرفت وضو بگیرد، یک حوله ای انداخته بود روی دوشش. آقا را هم دیدیم.
📖برشی از کتاب مگر چشم تو دریاست!| به روایت مادر معزز شهیدان جنیدی (ام الشهدا) و همسر معزز مرحوم حجت الاسلام و المسلمین احمد جنیدی
_________________________
۱) این دیدار مربوط به زمان ریاست جمهوری مقام معظم رهبری در زمان جنگ و یکی دوسال بعد از شهادت #شهید_محمد_جنیدی است.
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
Aali-19.mp3
3.52M
─═हई╬
#حضرت_زهرا (س) به جامعه شوک وارد کردند...
#استاد_عالی🎙
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
Instagram-Eitaa-Aparat ╬ईह═─
◦•●◉✿
میان گل و شیرینی که برای مراسم #خواستگاری آورده بود، یک بغل اقاقیا موج میزد. داشت بهترین ساعات عمرمان رقم میخورد. میخواستیم تجربه ی باهم بودن را آغاز کنیم. هیچ وقت آنقدر خوشحال ندیده بودمش. حس میکردم دارد روی #ابرها راه میرود و روی زمین نیست. داشت حلقه ی مهر ما با ۱۴ سکه و ۷۲ شاخه گل لاله به رسم عدد ماندگار شهدای کربلا، بسته میشد. قرار گذاشتیم سفری همسفر مسیر #شهدا شویم و گل ها را تقدیم محضرشان کنیم، تا برایمان رقم بزنند که رنگ شهدا زندگی کنیم و پررنگ باشند در تمام روزهای حیاتمان...
#کتاب📚 تمنای بی خزان
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
Instagram-Eitaa-Aparat ✿◉●•◦
علامه حسن زاده املی :
خودتان را ارزان نفروشید
.
عاقبتتون ختم به شهادت
💬 #Mahdi_Hosseini
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
Instagram-Eitaa-Aparat
✨عنایت امام زمان (عج) و زخمی که خوب شد...
از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان (عج) داشت. می گفت: "من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد." نماز امام زمان (عج) را همیشه می خواند.
صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است.
ازش پرسیدم چه شده؟ گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی (عج)، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود.
باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها [او را] در حال خواندن نماز امام زمان (عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود.
شهید امیر امیرگان در سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام زمان (عج) مشرف شده است...
#شهید_امیر_امیرگان| روایت پدر معزز
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
گاهی
یک عصبانیت،
بیست سال
انسان را
به عقب می اندازد
علامه طباطبائی (ره)
#کتاب کیش مهر، صفحه ۲۴۰
@mahdihoseini_ir
اَللّـهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ
عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ
وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ..
#دعای_عهد
@mahdihoseini_ir