eitaa logo
آقا مهدی
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
95 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_دوم 😭ناله حیدر همچنان شنیده می‌شد، عزیز دلم درد می‌کشید و کاری از دس
✍️ در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند. پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت و خونریزی خودش از هوش رفت. 🍂دختربچه‌ای در حمله ، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این چه کند، جان داد. صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. 🔺نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد : «سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند : «نمی‌بینی وضعیت رو؟ رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!» 🔹و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد : « واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!» 👤یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد : «دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت : «می‌خوان بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!» پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد : «همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته مردم رو تماشا می‌کنه!» از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد. حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم. 💢به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید. 😢بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم. می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم. از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد. ✔️عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود : «گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد.... 😥انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد. دلم می‌خواست ببینم حیدرم هنوز نفس می‌کشد و می‌دانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید. انگشتم دیگر بی‌تاب شده بود، بی‌اختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد. پلک می‌زدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند. 😭لب‌هایش را به هم فشار می‌داد تا ناله‌اش بلند نشود، پاهای به هم بسته‌اش را روی خاک می‌کشید و من نمی‌دانستم از کدام زخمش درد می‌کشد که لباسش همه رنگ بود و جای سالم به تنش نمانده بود. فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمی‌ام به‌جای اشک، خون فواره زد. این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ می‌زدم و به التماس می‌کردم تا کند. دیگر به حال خودم نبودم که این گریه‌ها با اهل خانه چه می‌کند، بی‌پروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا می‌زدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپاره‌های شهر را به هم ریخت. از قداره‌کشی‌های عدنان می‌فهمیدم داعش چقدر به اشغال امیدوار شده و آتش‌بازی این شب‌ها تفریح‌شان شده بود. خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت... ✍️نویسنده: @mahdihoseini_ir🕊🌹
(ع): مَن كَثُرَ فِكرُهُ فِي المَعاصِي دَعَتهُ إلَيها؛ آن‏كه در گناهان بسيار انديشه كند، [اين كار] او را به گناه می‌كشانَد. 📚 غررالحكم، ح ۸۵۶۱ @mahdihoseini_ir
توی راهپیمایی پرچم سوئد روی سطل زباله‌ها نقش بسته :) -عاقبت توهین به قرآن @mahdihoseini_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 توصیف جالب عکاس انگلیسی درباره اربعین، پس از تصویربرداری از حرم (ع) در این ایام "هر سال ۲۵ میلیون نفر به گونه ای عزاداری میکنند انگار همان روز شهید شده است" @mahdihoseini_ir
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_سوم در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همانجا م
✍️ 😭هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو می‌کردم این فرشته مرگم باشند، اما نه! من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمی‌دانستم این به عذاب حیدر ختم می‌شود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود. 🔸زن‌عمو با صدای بلند اسمم را تکرار می‌کرد و مرا در تاریکی نمی‌دید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال می‌کردند دوباره کابووس دیده‌ام و نمی‌دانستند اینبار در بیداری شاهد عشقم هستم. زن‌عمو شانه‌هایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره می‌خواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمی‌خورد. 😥 همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم. چطور می‌توانستم دم بزنم وقتی می‌دیدم در همین مدت عمو و زن‌عمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمی‌کشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال می‌خواست مراقب ما باشد. 🌷حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بی‌تابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.» شاید خمپاره‌باران کور می‌کردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل. گرمای هوا به‌حدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل می‌دیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است. ✨البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، می‌دانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و می‌ترسیدم از اینکه علی‌اصغر آمرلی، یوسف باشد. تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایه‌ها بود، اما سوخت موتور برق خانه‌ها هم یکی پس از دیگری تمام شد. ☄️تنها چند روز طول کشید تا خانه‌های تبدیل به کوره‌هایی شوند که بی‌رحمانه تن‌مان را کباب می‌کرد و اگر می‌خواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتش‌مان می‌زد... ✍️نویسنده: @mahdihoseini_ir🕊🌹
آقا مهدی
گریه کم کن برام‌ علی لای لای آی بالام علی لای لای... محمود کریمی 🎙 #کربلا🏴 @mahdihoseini_ir
حاجتمندان متوسل شوند به گهواره ی علی اصغر (ع) التماس دعا دارم😔🌹
عشق، یک زینب و هفتاد و دو سر می خواهد بچه بازیست مگر عشق جگر می خواهد... @mahdihoseini_ir
(ع): اِتَّقُوا الْكِذْبَ، الصَّغيرَ مِنْهُ و الْكَبيرَ فى كُلِّ جِـدٍّ وَ هـَزْلٍ؛ فَاِنَّ الرَّجُلَ إذا كَذِبَ فِى الْصَّغيرِ اِجْتَرَأَ عَلَى الْكَبيرِ از دروغ كوچك و بزرگ، جدّى و شوخى بپرهيزيد، زيـرا آن كس كه در چـيز كوچـك دروغ گفت، به دروغ بزرگ نيز جـرأت پيـدا می‌كـند. 📚 اصول كافى، ج ۴، ص ۳۵، ح ۲ ‌@mahdihoseini_ir
🔺‏شش کار مهمی که آقای رئیسی بدون برجام و FATF انجام داد ولی روحانی آنها را مشروط به توافق هسته ای یا FATF میکرد @mahdihoseini_ir
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_چهارم 😭هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گ
✍️ 🌙ماه تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هریک برای دیگری می‌کرد. اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ و گرسنگی سر می‌برید. 🍞دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلی‌کوپترها در آتش شدید داعش برای شهر می‌آوردند. ☄گرمای هوا و شوره‌آب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم می‌خورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شد و حلیه پا به پای طفلش جان می‌داد. 📱موبایل‌ها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر بود که روی زمین در خون دست و پا می‌زد. همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست مقاومت می‌کردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود. 😭چطور می‌توانستم شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم. 💔روزها زخم دلم را پشت پرده و سکوت پنهان می‌کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بی‌خبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد. در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوش‌مان به غرّش خمپاره‌ها بود و چشم‌مان هر لحظه منتظر نور انفجار که صبح در آسمان شهر پیچید. دیگر داعشی‌ها مطمئن شد‌ه بودند امشب هم خواب را حرام‌مان کرده‌اند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانه‌هایشان خزیدند. ✔️با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خواب‌شان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمی‌برد. 🔸پشت پنجره‌های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی‌آبی مرده بودند، نگاه می‌کردم و حضور حیدر در همین خانه را می‌خوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش می‌چکید. دستش را با چفیه‌ای بسته بود، اما خونش می‌رفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه می‌زد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. 🍃دلش نمی‌خواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود... ✍️نویسنده: @mahdihoseini_ir🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام شبتون بخیر دوستان عزیز، مهمانان شهید مهدی حسینی اِن شاءالله صبح عازم نجف و کربلا هستم دعاگوی جمیع شما هم حتما خواهم بود. مجموعه رو اِن شاءالله برگشتم از شنبه ۱۸ شهریور ادامه خواهم داد‌. التماس دعا 🌱
🏴 دیشب ۱۴۰۲.۰۶.۱۲ به نیابت همگی شما عزیزان قدم برداشتم💐
📖برشی از کتاب انسان ۲۵۰ ساله @mahdihoseini_ir
عمود ۱۳۳۵🏴 ۱۴۰۲
تقدیر از خانواده شهیدان مهدی حسینی و مصطفی صدرزاده در موکب شباب المقاومه @mahdihoseini_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰همه ما اشتباه فکر می‌کنیم، چه آنها که سفر اربعین را به دلیل حذف هزینه‌های اسکان و خوراک کم‌هزینه می‌دانند و چه آنهایی که در طول سال برای همه این امور هزینه می‌پردازند تا به این زیارت مشرف شوند. برای سفر من و شما به کربلا هزینه‌های سنگینی پرداخت شده... 🌱 🏴 @mahdihoseini_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 چرا اینجوری امام حسین علیه‌السلام، دنیا رو ریخته به هم؟ ✘ قراره چی بشه بعد اربعین؟ @mahdihoseini_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از غم انگیزترین وداع ها به همراه مناجات (ع) 📹 برگشت از به مهران/ سه شنبه شب @mahdihoseini_ir
(ع): عِبادَ اللّه ِ! زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا،وَحـاسِبُوها مِـنْ قَبْـلِ أَنْ تُحـاسَبُوا، وَ تَنـَفَّسُوا قَبْـلَ ضِيـقِ الْخِنـاقِ وَانْقادُوا قـَبْلَ عُنـْفِ السِّياقِ اى بندگان خدا! پيش از آنكه سنجيده شويد خويشتن را بسنجيد و پيش از آنكه به حسابتان رسيدگى شود حساب خود را تسويه كنيد، پيش از آنكه گلويتان بسته شود و نفس به شماره افتد تنفس كنيد و قبل از آنكه شما را به زور برانند خود به راه افتيد. 📚 نهج البلاغه، الخطب، ۸۹ @mahdihoseini_ir
👓 پروفسور هستن یکی از مدیران پروژه موتور جستجوی بینگ مایکروسافت و از مدیران پیاده‌ساز معماری هوش مصنوعی در زمینه طبقه‌بندی اتوماتیک کالاهای آمازون! ❗️ اینجور نخبه‌ها که قله علمی و فناوری هستن و بر می‌گردند ایران تا به کشور خدمت کنند، باید برجسته بشوند تا طرف فکر نکنه نخبه فقط است که از نظر علمی و دانشگاهی هم اعجوبه خاصی نبود! ✍ توییتر طلاب 🏴 @mahdihoseini_ir
قدر این زیارت رفتن های بی خطر و در امنیت رو بدونید روح حاج قاسم و ابومهدی و همه شهدای مدافع حرم و شاد @mahdihoseini_ir