سیدرضا+نریمانی-+خوش+اومدی+ولی+دیر+اومدی-+شهادت+حضرت+رقیه.mp3
15.78M
تنت کجاست
که با سر اومدی...
چرا لبت پر از خونِ بابا😭
#شهادت_حضرت_رقیه(س)🏴
🏴 @mahdihoseini_ir
سخت است ....
از رقیه (س) بگویم به دخترت
ای کاش بعدِ واقعه، دختر نداشتی..
#حضرت_رقیه
#رقیه_های_زمانه
نازدانه ی #شهید_مهدی_حسینی در آغوش پدر
🏴 @mahdihoseini_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ |
🍂نجوای دخترانه
با نوای حاج محمود کریمی🎤
#فوق_العاده👌
ویژه #شهادت_حضرت_رقیه(س)▪️
🏴 @mahdihoseini_ir
🌿بِئسَ العَبدُ عَبدٌ یَکونُ ذاوَجهَینِ و ذالِسانَینِ؛
🌿چه بد بنده ای است بنده ای که دورو و دو زبان باشد.
#امام_حسن_عسکری(ع)|
گزیده تحف العقول، ح۲۷۹📚
🌱 @mahdihoseini_ir
من در دو موضوع به خود شک کردم. یکی اینکه من سید هستم یا نه؟ واقعاً سید اسدالله هستم؟ دیگر اینکه با شهادت از دنیا میروم یا نه؟
یک شب #امام_حسین (ع) را در خواب دیدم که بالای سر من آمدند و دستی بر سر من کشیدند و این جمله را فرمودند: یا بُنَیَّ أنتَ مقتولٌ/ ای پسرم تو کشته خواهی شد.
این جمله امام (ع) جواب دو سؤال من بود.
#شهید_آیت_الله_مدنی
@mahdihoseini_ir
🌿صاحِبِ النّاسَ مِثلَ ما تُحِبُّ أن یُصاحِبوکَ بِهِ
🌿با مردم به گونه ای رفتار کن که دوست داری با تو آن گونه رفتار کنند.
#امام_حسن(ع)|
أعلام الدّین، ص ۲۹۷📚
@mahdihoseini_ir
کربلایی امیر برومند_7 صفر شهادت امام حسن(ع) - واحد - دوباره اربعین شد و گریم میگیره-1571915389.mp3
4.49M
دلم میگیره
حتی آقام شعر قـــــدم قـــــدم نداره
قدم قدم با یه علم میریم آخر تا صحن زیبای حسن
🎙کربلایی امیربرومند
⚫️ #شهادت_امام_حسن_مجتبی(ع) تسلیت
🏴 @mahdihoseini_ir
همه شرایط را بسنجید اما بدانید آنکه به کار ما نتیجه می دهد، دست عنایت خداست. از توکل به خدا و توسل غافل نشوید. اگر هم کم کاری کنیم باید جوابگوی خون شهدا باشیم.
#شهید_حسن_باقری📝
@mahdihoseini_ir
👥اَلنّاسُ اَرْبَعَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ خُلقٌ وَ لا خَلاقَ لَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خَلاقٌ وَ لا خُلقَ لَهُ، قَدْ ذَهَبَ الرّابِـعُ وَ هُوَ الَّذی لا خَلاقَ وَ لا خُلقَ لَهُ وَ ذلِکَ شَرُّ النّاسِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خُلقٌ وَ خَلاقٌ فَذلِکَ خَیْرُ النّاسِ؛
👥مردم چهار دسته اند:
🔹دسته ای از آنها اخلاق دارند، امّا بهره ای (از دنیا) ندارند.
🔹دسته ای بهره مندند، اما اخلاق ندارند.
🔹دسته ای نه بهره ای (از دنیا) و نه اخلاق دارند که اینها بدترین مردم اند.
🔹و دسته ای که هم اخلاق دارند و هم (از دنیا) بهره مندند که اینان، بهترین مردم اند.
#امام_حسن(ع)|
بحارالأنوار، ج ۷۰، ص ۱۰، ح ۸📚
@mahdihoseini_ir
💢اول، مادرش را به کربلا برد بعد رخت شهادت پوشید
وقتی محمود نوجوان بود، پدرش به کربلا رفت. شرایط طوری نبود که من هم به کربلا بروم و از این موضوع ناراحت بودم. آن موقع محمود به من گفت یک روز تو را به کربلا میبرم. محمود چند ماه قبل از شهادتش برنامهریزی کرد تا من از افغانستان به ایران بیایم و از ایران مرا به کربلا ببرد. بالاخره به آرزویم رسیدم و پسرم من را به کربلا برد. بعد از آن مدتی در ایران بودم و هماهنگ کرد و به زیارت حرم بیبیزینب (س) هم رفتم.
#شهید_محمود_حیدری|
روایت مادر معزز/شهید #تیپ_فاطمیون
@mahdihoseini_ir
💢روایتی از صبوری زن خرمشهری در تحمل جراحات جانبازی
جانباز گرامی #فاطمه_جوشی📝
آن شب میخواستم سریع خودم را به آزمایشگاه برسانم و خون بگیرم. داشتم برمیگشتم که یک خمپاره خورد پشت سرم. احساس کردم ستاره دارد از چشمهایم میآید. یک نوری احساس کردم و دیگر هیچی نفهمیدم. خون را هم همینطور گرفته بودم توی بغلم.
بعد از یک مدت به هوش آمدم. بلند شدم رفتم اورژانس. دکتر پاکنژاد تا من را دید، گفت: «وای! جوشی کور شده!» شروع کرد با بتادین صورتم را تندتند پاک کرد. توی آبادان اصلا چشمپزشک نداشتیم. دکتر پاکنژاد مدام میگفت: «خدا کنه فقط آسیب به چشمت نخورده باشه.» از تمام صورتم همینطور خون میرفت. صورتم را که تمیز کرد دید زیر چشمم تا نزدیک بینیام پاره شده است. گفت: «میخوام صورتت را بخیه کنم، ولی دلم نمیاد.» گفتم: «برای چی؟» گفت: «شما همتون یه زخم از جنگ به تنتون هست، دیگه نمیخواد یه زخم ظاهری توی صورتت باشه.» هیچوقت این صحبت دکتر پاکنژاد فراموشم نمیشود.
یک ماده بیحسکننده موضعی بود، گفت: «اگه اون ماده رو بزنم، جای این بندهای بخیه تا ابد روی صورتت میمونه، دلم نمیخواد جای این زخم روی صورتت باشه، تنها راه چارهاش هم اینه که بدون بیهوشی و بدون بیحسی بخیه بزنم!» بچهها بهم گفتند: «باید تحمل کنیها! نباید ضعف نشون بدی، جیغ بکشی یا آه و ناله کنی.»
دکتر شروع کرد به بخیه کردن. چشمتان روز بد نبیند؛ قشنگ احساس کردم که سوزن را میکند توی پوستم و درمیآورد. مدام آیتالکرسی میخواندم. نمیخواستم کسی ضعف مرا ببیند. حدود ۱۰ تا بخیه روی صورتم زد. حسابش را بکنید که سوزن را بکنند توی گوشت یک نفر آدم زنده و دربیاورند. من حتی یک بار هم جیغ نزدم؛ همه فریادم توی دلم بود. مدام میگفتم: «یا زهرا (س)، یا امام زمان (عج)، یا امام حسین (ع)» هر بار که سوزن را فرو میکرد توی پوستم، دلم آب میشد و ضعف میکردم.
بالاخره تمام شد و پانسمانش کرد. الان هم هیچکس جای بخیهها را تشخیص نمیدهد. الحمدلله چشمم آسیبی ندید، ولی خیلی وقت بعد احساس کردم چیزی در چشمم هست. دکترها هم زیاد تشخیص نمیدادند؛ یک ترکش خیلی کوچک بود که مانده بود زیر پلکم. یادگاری آن سالها بود و تا همین چند ماه پیش که درش آوردم همراهم بود.
#دفاع_پرس📲
@mahdihoseini_ir
نیروی خدا برای دفاع از ولایت شوید.
شهدا نیروی حوالهای خدا برای ولایت بودند.
#حاج_حسین_یکتا✏️
#راه_حسینی ادامه دارد...🚩
@mahdihoseini_ir
🌿مَن عَذَلَ سَفيها فقد عَرَّضَ للسَّبِّ نَفسَهُ
🌿كسى كه سفيهى را سرزنش كند، خود را در معرض ناسزاگويى قرار دهد
#امام_علی(ع)|
غررالحكم، حدیث۹۱۷۱📚
@mahdihoseini_ir
هیچ وقت از سختیهایش برای من صحبت نمیکرد، وقتی میپرسیدم اوضاع آنجا چگونه است یا حالت خوب است؟ میگفت: اینجا خیلی خوب است اگر گرممان شود سرما میرسانند و اگر سردمان شود گرما میرسانند! میگفت: خیلی هوای ما را دارند و من همیشه فکر میکردم شاید جایشان خوب باشد و مشکلی نداشته باشند تا اینکه یک بار که از سوریه برگشت من گفتم در این ایام خیلی به ما سخت گذشت، همیشه ترس و اضطراب داشتیم، پرسید علی اکبر (پسرمان) هم ترسیده بود؟ گفتم بله او از همه ما بیشتر میترسید.
علی اکبر را صدا کرد و شروع کرد به صحبت کردن با او که ما در سوریه برخی اوقات جاهایی بودیم که روز و شب اصلاً نخوابیدیم، اصلاً جا برای خوابیدن نداشتیم، غذا هم به ما نمیرسید یا در مکانی بودیم که وقتی بالا بودیم فکر میکردیم داعشیها پایین هستند و وقتی پایین بودیم فکر میکردیم که داعش بالای سر ماست، یعنی اطراف ما پر از داعشیها بود، ما با این سختی داریم مبارزه میکنیم و تو باید مرد باشی، داشت درس مردانگی به پسرم میداد و من آنجا فهمیدم که اوضاع آنجا چگونه است و چقدر به آنها سخت میگذرد.
#شهید_حاج_حسین_علیخانی|
#ایام_شهادت
روایت همسر بزرگوار شهید
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی
آقا مهدی
مزار #شهید_مهدی_حسینی
من اشتباهی ام ! نباید این سال ها و این روز ها روی کره زمین باشم ! نباید جوانی ام این روزها رقم بخورد ! من اشتباهی ام ! ... همه ام دارد فریاد میزند که من برای این تاریخ نیستم ! این سال های آرام و بی صدا قاتل جان من است !
من باید جایی میان دشت های سوسنگرد یا رمل های فکه به خاک بیفتم ، یا میان کوچه های تنگ خرمشهر ، به خون ! شاید میان بزم تیر ها برقصم و سر نقطه رهایی ، پرواز کنم! باید تیرها مرا دریابند !سینه ای که تنگ شده فراخ بشود ! گلویم تیغ ها را بدَرَد ! خونی که در رگ ها زیادی است زمین را آبیاری کند و این تن ، زمان را به هم بریزد! باید بشود آنچه تقدیر است، باید بشود آنچه را که برایش دویده ام ! می ترسم به این پاهای زخم خورده بگویم راهی که آمده اید به مقصد ختم نمی شود ، می ترسم بگویم که نمی رسیم ! می ترسم از حسرت خوردن ! دلم شور میزند، نکند میان راه ، یک قدم مانده به شهادت ، دلم بلرزد ! نگاهم از نور برگردد ، به پشت سر نگاه کنم ! نکند بترسم ، بلرزم ، بمیرم ... نکند شهید نشوم !
شهادت نعمت است ! نه ، شهادت حق است !نکند از حقمان محروم شویم ! ما چقدر نعمت ها که نداشته ایم ! که نه دست نوازش پیر جماران را به سرمان دیدیم و نه آغوش سید علی را ! که
لباس خاکی به تنمان نیامد ! که سیاه پوش امام و کفن پوشِ ولی بودیم ! که خاکریزمان خط مقدم و عقبه نداشت ! که هرجا رسیدیم جنگیدیم ، که هر کوچه برای ما خرمشهر بود ! و برای فتحش چقدر خون دل خوردیم! ما از شب های این خیابان ها چه خاطره ها داریم! هرکجایش شهادت می دهد به بودنمان ! به نترسیدن هایمان ! سینه سپر کردن هایمان ...اما خب این خیابان های آرام ، این آدم های ساکت و بی دغدغه دارند مرا میکشند ! عذاب تدریجی شده است بودنم ! ماندنم ! میدانی تقصیر آن هاست که اسم کوچه ها را به اسم شهدا گذاشتند ! که از هر پایگاه و منطقه ای که رد شدیم ، حسرت بخوریم !
من باید جوانی ام سال های جنگ میشد ، سال های قبل از قطعنامه!آن زمان که جماران رنگ و بوی خمینی میداد و کوچه پس کوچه هایش از صدای پوتین پاسدار ها و شعار بسیجی ها لبریز بود ، همان زمان که از مسجدها صدای تکبیر نمازگزارهایش به گوش می رسید و تا خود بغداد لرزه به دشمن می انداخت ! روز هایی که میان بوی دود و اسپند ،دسته گل مادرها میرفتند، میان میدان به خاک و خون پرپر میشدند و سر دست همان ها که پشت سرشان آب ریخته بودند ،کنار رفیق هایشان آرام میگرفتند، من باید جوانی ام سال های جنگ میشد،یک شب ، دو خط می نوشتم و لای قرآنِ روی تاقچه میگذاشتم، کوله بارم را برمیداشتم ، یک روز هم با آن اتوبوس های خاکی میرفتم و دیگر برنمی گشتم ...
@mahdihoseini_ir
یا بُنَیَّ إِنَّمَا هِیَ مِحْنَةٌ مِنَ اَللَّهِ اِمْتَحَنَ بِهَا خَلْقَهُ
فرزندم، (غیبت قائم) یک آزمون الهی است که به وسیلهی آن بندگانش را میآزماید.
#امام_کاظم(ع)|
الغیبة (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۱۶۶📚
@mahdihoseini_ir
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
#دلتنگی🥀
@mahdihoseini_ir
آقا مهدی
#شرح_دعای_ندبه ۲۴ ✨ ▪️ انگار که خدا بشر را رسما رها کرده است... بیماریها، جنایتها، خیانتها، سقو
شرح دعای ندبه_25.mp3
10.29M
#شرح_دعای_ندبه ۲۵ ✨
👣جستجوگری برای امام
به طلب افتادن برای امام
بیقراری برای امام
فقط با یک فرمول بدست میآید!
✘ محال است اهل تمرکز بر این فرمول نباشی؛
اما در درونت، این طلب و جستجوگری زنده شود.
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_رائفی_پور
#استاد_حامد_کاشانی
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی