#متن_پست
#اینستاگرام
.
"تَصَدُّقِتان"
حالا که آمدید این پست را بخوانید، همراهِ دلِ آشوبِ نویسندهیِ پُر تلاطمی شدهاید که از روز عاشورا، فکر و ذهنش اربعین #نبود!
چون اصلاً باورش نمیشد که زنده باشد و سهمش از اربعین، شیشهی سرد تلویزیون باشد!
به او حق بدهید که تا همین الآن هم امیدوار باشد که کسی، از جایی، تلفنش را خطاب کند که: آقا ما معطّل شماییم، چرا نمیایید؟ دیر می شودها!
به نویسنده حق بدهید که خوشخیال باشد؛ چراکه اربابی دارد که جهانی، در اربعینش به حیرت، انگشت به دهان ماندهاند!
اربابی که نوکر عراقی را میزبان نوکر ایرانیاش میکند! میزبانی که از جان و مال و خانوادهاش در #مشایة کم نگذاشته! میزبانی که دخل یکسالش و آذوقهی خانوادهاش را برای هفتاد پشت غریبه کنار میگذارد!
بُنجُلِ سال را به خورد بچههایش و برنج دانه بلند و خوش عطر را برای زائر مشایة کنار میگذارد!
آن هم که چیزی در سفرهاش نداشته باشد، از لیوان آبی دریغ نمیکند! همان آبی که کوفیان، از حسینِ #عطشان دریغ کردند...
.
ارباب ما!
#تصدّقتان!
ما حرم لازمیم! با هر قانون و قاعدهای حساب کنی، ما امسال زائرت نیستیم! اما تو که با قانون و قاعدهی ما، با ما رفتار نمیکنی که اگر میکردی، حالمان زار و عاقبتمان خار بود...
فدایتان شوم! ۶ سال است که این شبها، در موکبهای برادران عراقیمان، زیر پتوهای رنگارنگ و هزار بو، لم میدادیم و برنامهی پیادهروی فردایمان را میریختیم!
اما امسال، سهم ما از آن همه لذت، حسرت است و حسرت است و حسرت...
القصه؛
ما که دل کَندیم!
دل کندیم از ستاد کرونا و مرز و عراق و ایران؛ دل کندیم! اما دل بستیم به اربعین نرفتهیِ سهسالهتان؛ بلکه فرجی شود و راهی باز شود تا خود ششگوشهات، ضریحت را در آغوش فراق چنگ زنیم و زار!
زار...
#بهتاریخدوشبماندهبهاربعین۱۴۴۲
.
پ.ن: سیاهه کردم که شماهم چند خطی را سیاهه کنید زیر این سیاهه؛ بلکه به واسطهی سیاههی شما، سیاههی ماهم #آبرو یابد!
.
.
| #آه |
📥 @sardareshgh313
الان که این متن را مینویسم، ساعت ۰۰:۵۶ است، دو روز از اربعین گذشته و ما امسال در فراق حرم و #مشایة، آتش گرفتیم، خاکستر شدیم، خاموش شدیم...
من معمولاً به رسم ادب و عزا، ۴۰ روز و شب #سیاهپوش اربابم!
هرسال هم از اربعین که بر میگشتم پیرهن مشکی را به دست کمد میدادم تا شهادت نورِ بعدی!
به رسم هرساله، امشب بدون پیرهن مشکی مسجد رفتم؛ اما اینبار نه مشایةای در کار بود و نه حرمی!
دلم گرفت!
برای پیرهن مشکیام، دلم گرفت؛
بیچاره شاید آرزو داشت که با هزار پیرهن مشکی دیگر، در موج دور ضریح حرم ارباب، طواف کند اما #نشد!
نشد!
نشد!
#آه
📥 @sardareshgh313