eitaa logo
مهدی ایزدی 🚩
180 دنبال‌کننده
164 عکس
35 ویدیو
45 فایل
بیایین تقسیم وظایف کنیم؛ "من می‌نویسم، شما بخونید" 📲 پیام‌دونی: @mahdiizadi_pv 📱آدرس صفحه‌های توئیتر و اینستاگرام و کانال تلگرامم، همین آدرس هست⁦👇🏻⁩
مشاهده در ایتا
دانلود
. "تَصَدُّقِتان" حالا که آمدید این پست را بخوانید، همراهِ دلِ آشوبِ نویسنده‌یِ پُر تلاطمی شده‌اید که از روز عاشورا، فکر و ذهنش اربعین ! چون اصلاً باورش نمی‌شد که زنده باشد و سهمش از اربعین، شیشه‌ی سرد تلویزیون باشد! به او حق بدهید که تا همین الآن هم امیدوار باشد که کسی، از جایی، تلفنش را خطاب کند که: آقا ما معطّل شماییم، چرا نمیایید؟ دیر می شودها! به نویسنده حق بدهید که خوش‌خیال باشد؛ چراکه اربابی دارد که جهانی، در اربعینش به حیرت، انگشت به دهان مانده‌اند! اربابی که نوکر عراقی را میزبان نوکر ایرانی‌اش می‌کند! میزبانی که از جان و مال و خانواده‌اش در کم نگذاشته! میزبانی که دخل یک‌سالش و آذوقه‌ی خانواده‌اش را برای هفتاد پشت غریبه کنار می‌گذارد! بُنجُلِ سال را به خورد بچه‌هایش و برنج دانه بلند و خوش عطر را برای زائر مشایة کنار می‌گذارد! آن هم که چیزی در سفره‌اش نداشته باشد، از لیوان آبی دریغ نمی‌کند! همان آبی که کوفیان، از حسینِ دریغ کردند... . ارباب ما! ! ما حرم لازمیم! با هر قانون و قاعده‌ای حساب کنی، ما امسال زائرت نیستیم! اما تو که با قانون و قاعده‌ی ما، با ما رفتار نمی‌کنی که اگر می‌کردی، حالمان زار و عاقبت‌مان خار بود... فدایتان شوم! ۶ سال است که این شب‌ها، در موکب‌های برادران عراقی‌مان، زیر پتوهای رنگارنگ و هزار بو، لم می‌دادیم و برنامه‌ی پیاده‌روی فردای‌مان را می‌ریختیم! اما امسال، سهم ما از آن همه لذت، حسرت است و حسرت است و حسرت... القصه؛ ما که دل کَندیم! دل کندیم از ستاد کرونا و مرز و عراق و ایران؛ دل کندیم! اما دل بستیم به اربعین نرفته‌یِ سه‌ساله‌تان؛ بلکه فرجی شود و راهی باز شود تا خود شش‌گوشه‌ات، ضریحت را در آغوش فراق چنگ زنیم و زار! زار... ۱۴۴۲ . پ.ن: سیاهه کردم که شماهم چند خطی را سیاهه کنید زیر این سیاهه؛ بلکه به واسطه‌ی سیاهه‌ی شما، سیاهه‌ی ماهم یابد! . . | | 📥 @sardareshgh313
الان که این متن را می‌نویسم، ساعت ۰۰:۵۶ است، دو روز از اربعین گذشته و ما امسال در فراق حرم و ، آتش گرفتیم، خاکستر شدیم، خاموش شدیم... من معمولاً به رسم ادب و عزا، ۴۰ روز و شب اربابم! هرسال هم از اربعین که بر می‌گشتم پیرهن مشکی را به دست کمد می‌دادم تا شهادت نورِ بعدی! به رسم هرساله، امشب بدون پیرهن مشکی مسجد رفتم؛ اما این‌بار نه مشایة‌ای در کار بود و نه حرمی! دلم گرفت! برای پیرهن مشکی‌ام، دلم گرفت؛ بیچاره شاید آرزو داشت که با هزار پیرهن مشکی دیگر، در موج دور ضریح حرم ارباب، طواف کند اما ! نشد! نشد! 📥 @sardareshgh313