eitaa logo
امام مهدی منتظر ماست...
11.1هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
132 فایل
آرشیو مهدی شناسی: @mahdishenasi کانال "سیاست مهدوی" ‌‌‌‌: @siyasatemahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ 🔴‌در شهر خدا شيعه اى باقى نگذاريد! 🔺آماده باش!اين بار مى خواهم تو را به مكّه ببرم. مى دانم كه خيلى خوشحال شدى،تو در اين سفر مى توانى خانه خدا را زيارت كنى و مهمانِ دوست باشى. ما با هم حركت مى كنيم، روزها و شب‌ها سپرى مى شود... 🔺حتما مى دانى كه ما براى ورود به شهر مكّه بايد لباس احرام بر تن كنيم و لبّيك بگوييم و اعمال عمره به جا آوريم. اينجا ميقات است،جايى كه بايد لباس سفيد بر تن كنيم و كبوتر حرم شويم. لبّيك اللهمّ لبّيك! 🔺ما به سوى شهر خدا،مكّه،حركت مى كنيم،اين كوه‌ها را نگاه كن،شهر مكّه در پشت همين كوه‌ها مى باشد. ما وارد شهر مى شويم و به مسجد الحرام مى رويم و دور كعبه طواف مى كنيم. اعمال عمره را انجام مى دهيم، اكنون مى توانيم لباس احرام را از بدن بيرون آورده و لباس معمولى به تن كنيم. 🔺امّا من از تو مى خواهم ساعتى ديگر صبر كنى و لباس احرام به تن داشته باشى. حتما مى گويى چرا؟ اگر ما لباس هاى معمولى بپوشيم همه مى فهمند ايرانى هستيم و شيعه،آن وقت كار خراب مى شود. 🔺يعنى چه؟ مگر ما چه كرده ايم؟ ببين،در اين شهر دانشمندى زندگى مى كند كه نام او،ابن حجر هيثمى است و او عقيده دارد كه شيعيان مشرك هستند. شايد از اين حرف من تعجّب كنى!هميشه گفته اند كه شيعه و سنى با هم برادر هستند. مگر او نمى داند كه ما خدا و رسول خدا و قرآن قبول داريم؟! مگر ما با او برادر نيستيم؟آيا او اين گونه مى خواهد حقّ برادرى را به جا آورد؟! به هر حال،من گفته باشم كه اين آقاى ابن حجر،چه عقيده اى دارد،حال تو خود مى دانى. 🔺چند سال پيش،در شهر مكّه شيعيان زياد شده بودند و وقتى ابن حجر براى حج به مكّه آمد نتوانست شاهد رواج مكتب شيعه در اين شهر باشد. براى همين،او در مكّه ماند و كتابى به نام « صَواعق مُحْرِقه » نوشت،هدف او در اين كتاب دفاع از خلافت ابوبكر و عمر بود. 🔺آيا مى دانى كه معناى «صَواعق مُحْرِقه»چيست؟ آيا در هنگام رعد و برق،صاعقه‌ها را ديده اى كه همه جا را آتش مى زنند؟به آن صاعقه هاى آتشين در زبان عربى،« صَواعق مُحْرِقه» مى گويند. 🔺منظور ابن حجر اين است كه كتاب من،مانند صاعقه هاى آسمانى،مكتب شيعه را نابود مى كند. ابن حجر تا آنجا كه مى توانست در كتاب خود به مكتب شيعه حمله كرد و شيعيان را به عنوان كسانى كه در دين خدا بدعت آورده اند معرّفى. 🔺آيا شنيده اى كه پيامبر خبر داده كه بعد از من گروهى مى آيند و به من، حديث دروغ،نسبت مى دهند؟ آيا مى خواهى يكى از آن حديث هاى دروغى را كه آقاى ابن حجر در كتاب خود از پيامبر نقل كرده برايت بخوانم:« بعد از من گروهى مى آيند كه آنها را رافضى مى گويند، اگر آن گروه را ديديد آنها را بكشيد كه آنها مشرك هستند ». همسفر خوبم! 🔺آيا مى دانى كه منظور از رافضى، شيعيان مى باشند؟ در زبان عربى،به كسى كه چيزى را قبول نكند،رافضى مى گويند. آنها مى گويند:« شيعيان،حق را كه خلافت ابوبكر است،قبول نكرده اند،پس آنها رافضى هستند». 🔺به هر حال، ابن حجر با نوشتن اين كتاب و ترويج افكار ضد شيعه،توانست به خواسته خود برسد و از رشد مكتب شيعه در شهر مكّه جلوگيرى كند. اكنون،من و تو بايد با همين لباس هاى احرام به نزد ابن حجر برويم. 🔺آقاى نويسنده!دستت درد نكند،ما را مى خواهى پيش كسى ببرى كه كشتن ما را واجب مى داند! تو كه اين قدر ترسو نبودى، به خدا توكل كن و همراه من بيا. من از مردم،سراغ خانه ابن حجر را مى گيرم و به سوى خانه او به راه مى افتيم. من نگاهى به تو مى كنم و مى گويم: هنوز هم در فكر هستى كه همراهم بيايى يا نه؟ حتما مى آيم،من رفيق نيمه راه نيستم، شيعه هميشه در جستجوى حقيقت است، من با تو مى آيم! 🔺سرانجام ما با هم درِ خانه ابن حجر را مى زنيم. خدمتكار در را باز مى كند و ما به او مى گوييم كه مى خواهيم ابن حجر را ببينيم. بعد از مدّتى،ما وارد خانه مى شويم و ما را به اتاق ابن حجر راهنمايى مى كند، وارد اتاق مى شويم و سلام مى كنيم و مى نشينيم. من رو به ابن حجر كرده و مى گويم: ما شنيده ايم كه شما دانشمند بزرگى هستيد،براى همين،ما به ديدن شما آمديم. -شما خيلى محبت داريد. -ما شنيده ايم كه شما بر ضدّ عقايد شيعه، كتابى نوشته ايد و با اين كار خود توانسته ايد از رشدتفكر شيعى در اين شهر جلوگيرى كنيد. -آرى،اگر من نبودم امروز تمام مردم اين شهر فريب شيعيان را خورده بودند،من بودم كه با نوشتن كتاب خود كه در سال ۹۵۰ هجرى قمرى تمام شد،خدمت بزرگى به بزرگان مذهب خود،ابوبكر و عمر كردم. - اميدوارم كه خداوند شما را با آن دو نفر محشور كند! ما قابل نيستيم كه با آن بزرگواران محشور شويم. چه كسى از شما بهتر كه با آنان محشور شود،ما هنوز در لباس احرام هستيم،از صميمِ دل مى خواهيم كه خدا اين دعا را در حقّ شما مستجاب كند! 📚 ‌‌‌@mahdimontazeremast
امام مهدی منتظر ماست...
☀️ #حقیقت_دوازدهم #قسمت_پایانی 🔴‌در شهر خدا شيعه اى باقى نگذاريد! 🔺آماده باش!اين بار مى خواهم تو
‌-جناب ابن حجر! شيعيان اعتقاد دارند كه حسن عسكرى، فرزند پسرى به نام محمّد دارد، آيا شما در كتاب خود در اين مورد هم سخنى نوشته ايد. -آرى، من در كتاب خود به زندگى حسن عسكرى اشاره كرده‌ام و از فرزند او هم نام برده ام،امّا مبادا فريب شيعيان را بخوريد،شيعيان مى گويند كه او امام زمان است،اين يك دروغ است! -جناب ابن حجر!ما فعلاً كار به اين حرف‌ها نداريم،ما فقط مى خواهيم بدانيم كه حسن عسكرى،فرزندى داشته است يا نه؟ -اگر اين طور است،صبر كنيد تا كتاب خود را بهشما نشان بدهم. 🔺او از جاى خود بلند مى شود و جلد دوم كتاب « صواعِق مُحرِقه » را مى آورد و صفحه ۴۸۱ آن را باز مى كند و براى ما مى خواند: «آن محمّدى كه شيعيان مى گويند حجت و نماينده خداست در شهر سامرا در سال ۲۵۵ هجرى به دنيا آمد». 🔺من با احترام،كتاب را از او مى گيرم و خودم مطالعه مى كنم. آرى،ابن حجر قبول ندارد كه محمّد،پسر حسن عسكرى (ع)،همان مهدى موعود باشد و به اين اعتقاد حمله مى كند،امّا به ولادت محمّد پسر حسن عسكرى (ع) تصريح مى كند. 🔺اكنون ديگر ما بايد با ابن حجر خداحافظى كنيم و براى طواف وداع به مسجد الحرام برويم. 🔺همسفر خوبم! ما شيعيان اعتقاد داريم كه اين محمّد كه فرزند امام عسكرى(ع) است،مهدى موعود است و براى اين مطلب دلايل بسيار زيادى داريم. اگر خدا كمك كند من در آينده، براى اثبات اين موضوع كتابى خواهم نوشت، امّا هدف من در كتاب اين است كه اثبات كنم كه امام عسكرى (ع)،فرزند پسرى داشته است و براى همين،اين سخن ابن حجر را آوردم. 🔺من در اين كتاب مى خواستم دروغ كسانى را ثابت كنم كه مى گويند امام عسكرى (ع)،فرزند پسرى نداشته است. من از همان اوّل اين سفر،هدف خود را براى تو بيان كردم و تو را به چهار شهر مهم جهان اسلام (موصل، مصر، دمشق، مكّه) بردم تا سخنان بزرگان اهل سنت را بشنوى كه به ولادت فرزند امام عسكرى (ع) اعتقاد داشتند. 🔺در انتظار باش تا در آينده نزديك به سفرى تحقيقى برويم و ثابت كنيم كه اين فرزند،همان مهدى موعود است. 🔺امّا فعلاً براى تو مطلبى را از يك كتاب اهل سنت نقل مى كنم:«اسم مهدى، محمّد است و كنيه او ابو القاسم مى باشد، در آخر الزمان ظهور مى كند، اسم مادر او، نرجس است". 🔺آرى،خود پيامبر وعده داده است كه مردى از خاندان او قيام خواهد كرد و در زمين عدالت برقرار خواهد نمود. همه چشم انتظار آمدن او هستيم. اكنون كه سفر ما رو به پايان است مى خواهم بار ديگر با نويسنده كتاب « عجيب ترين دروغ تاريخ » سخن بگويم: ⏪آقاى عثمان خميس!ضمن احترام به شما و ايده زيباىِ شما در مبارزه با دروغگويى،چند سؤل از شما دارم: -يادت هست كه تو در كتاب خود چه گفتى؟ اين سخن تو است: « همه فرقه ها...مى گويند كه بعد از حسن عسكرى، فرزندى باقى نمانده است ». ❓پس چرا چهار نفر از بزرگان اهل تسنن با تو هم عقيده نيستند؟ بيشتر آنها از تاريخ نويسان بزرگ جهان اسلام هستند و ولادت فرزندِ حسن عسكرى را در كتاب هاى خود ذكر كرده اند. ❓آيا مى توانى سخن آنها را انكار بكنى؟در اين صورت،همه مطالبى را كه آنان در تاريخ خود نوشته اند،بايد انكار كنى. ❓يادت هست كه در پايان كتاب خود چه نوشتى؟ اين سخن ديگر توست:«خواننده گرامى! اين آفتاب حقيقت است كه از افق سر زده است تا حقيقتى را براى تو روشن كند ». ❓آيا اين آفتاب حقيقت است كه مى خواستى ذهن جوانان ما را با آن روشن كنى؟ خودت بگو آيا اين مخفى كارى‌ها و دروغ هاى تو، آفتاب حقيقت است؟ تو در كتاب خود بزرگترين دروغ را مى گويى و اسناد مهم تاريخ را مخفى مى كنى. تو به عنوان نماينده اهل سنت سخن مى گويى، گويا كه همه دانشمندان بزرگ اهل سنت با تو هم عقيده هستند و با اين كار خود، آبروى برادران اهل سنت را مى برى. و من مى دانم كه هرگز همه اهل سنت، به راهى كه تو رفتى نمى روند، زيرا هيچ وجدان بيدارى نمى تواند از دروغ حمايت كند. 🔺تو در كتاب خود مى نويسى كه تمام امّت اسلامى، ولادت فرزندِ حسن عسكرى را قبول ندارند. پس چرا دانشمندان بزرگ شما،ولادت آن بزرگوار را در كتاب هاى خود ذكر كرده اند. چگونه باور كنم كه تو مى خواستى حقيقت را مخفى كنى! 🔺خداوند نمى گذارد نور خودش خاموش شود.باور كن كه ما براى هميشه به حقيقت دوازدهم، اعتقادى راسخ خواهيم داشت. 🌷و در پايان، سلامى به مولاى خود مى كنيم و اين چنين مى گوييم: سلام بر تو اى همنام گلهاى بهارى! سلام بر تو اى جان جهان و اى گنج نهان! اى كه شكوه آمدنت همچون بهار زيباست! اى كه فقط با ياد تو، زندگى ما معنا مى گيرد! و ما همچنان، چشم به راه آمدنت مى مانيم، تا جان خويش را فداى مقدمت كنيم... 📚 ‌‌‌@mahdimontazeremast