eitaa logo
مهدی یاوران جوان
179 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
622 ویدیو
56 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اباذرحلواجی-دعای-فرج.mp3
2.43M
دعای سلامتی امام زمان ‌‌‌‌‌ از یازدهم،دوازده قرن گذشت.. تا ساعت تو چقدر دیگر راه است؟!✨ https://eitaa.com/mahdishoshyavaran
🔴 های 🔹 شب و روز جمعه،، آینه و نتیجه ی اعمال یک هفته ی منتظر امام زمان ارواحنافداست 🔹 اگر در طول هفته برای فرج و رضایت امام زمان ارواحنافداه تلاش و دعا کرده است.. شب و روز جمعه اش با دیگران فرق می کند. 🌹لذت مناجات و سخن گفتن با امام و نزدیک دیدن ظهور، اشک و ناله ی فراق ثمره ی یک هفته زندگی منتظرانه است. 🔹 روز جمعه،، جلوه ای از ظهور برای منتظران واقعیست. که به میزان حضورشان در میدان عمل بهرمند از دوران ظهور میشوند 🔹 روز جمعه برای منتظر، نه روز تعطیل و سرگرمی، بلکه روز اوج تلاش و اعلام آمادگیست 🔹 روز جمعه روز حسابرسی دقیق نسبت به اعمال هفته ی گذشته. و تجدید عهد و میثاق با حجت خدا برای هفته ی آینده است. https://eitaa.com/mahdishoshyavaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕 رمانِ اختصاصیِ 📖 قسمت۳۲ در خانه وقتی الهام داشت لباس‌های بیرون بچه را عوض می‌کرد، آوا با لحن کودکانه‌اش گفت: -مامان لباس‌هام رو در نیار مگه الآن نمی‌خوایم بریم پارک؟! الهام بلوز را از روی تخت برداشت و بزور یقه‌اش را در سر آوا فرو کرد: -پارک؟ اونم حالا؟! می‌دونی چقدر کار دارم؟ آوا سرش را با زحمت از یقه بلوز بیرون آورد و با صورتی که سرخ شده بود به مادر نگاه کرد و گفت: -ولی تو قول دادی! الهام دست به شانه‌ی او گذاشت: -فردا می‌خوایم بریم فروشگاه قنادی برای سفارش تم تولدت، می‌دونی که یک هفته دیگه تولدته! آوا با خنده و چشمان گرد شده پرسید: -یک هفته یعنی کی؟ -یعنی شیش روز که بخوابی و پاشی. آوا ایستاد و روی تخت بالا و پایین پرید: -آخ جون! الهام اتاق را ترک کرد تا به میهمانش که توی سالن نشسته بود بپیوندد؛ ولی در کمال تعجب رویا را در حالی که جاروی دسته بلند در دستش بود، در حال نظافت آشپزخانه دید. او تند و تند خرده شیشه‌ها را از روی زمین جارو می‌کرد و در سطل پلاستیکی می‌ریخت. الهام بلند گفت: -نکن تو رو خدا زحمتت میشه! رویا بدون اینکه سرش را بالا بیاورد جواب داد: -نه بابا این حرف‌ها چیه. صدای زنگ تلفن الهام از روی اپن بلند شد. گوشی را برداشت. روی صفحه اسم زهره نقش بسته بود. زیر لب گفت: -اَه حالا چه کار کنم با این سیریش! و گوشی را سرجایش گذاشت. گویا رویا با گوش‌های تیزش زمزمه الهام را شنیده بود و یا شاید از حرکاتش چیزی را متوجه شده بود که با خنده گفت: -چی شده؟ کی سیریش شده؟ الهام هم متقابلاً خندید: -چیزی نیست یکی از دوستامه چند وقته پیله کرده می‌خوام ببینمت، وضعیت من رو هم که می‌بینی، دوست ندارم تو این اوضاع گیر بده امشب می‌خوام بیام خونه‌ت. رویا دست راستش را بالا برد: -چیزی نشده که خواهر من! دو سوته همه‌جا رو مرتب می‌کنیم. تو هم اعصابت رو خورد نکن زنگ بزن به دوستت دعوتش کن. و فرز به طرف سینک ظرفشویی رفت و پیشبند را به کمرش بست. الهام با اکراه گوشی را برداشت و شماره زهره را گرفت: -الو سلام زهره جان خوبی؟ ببخشید دستم بند بود! صدایی دخترانه از آن سوی خط پاسخ داد: -به علیک سلام الهام خانم! شما خوبی؟ دلم خیلی برات تنگ شده. -خدا رو شکر، منم همینطور. -کی می‌تونم بیام ببینمت؟ -اگه کاری نداری امشب بیا خونه‌م. -کار که زیاد دارم، راستش فردا هم امتحان دارم؛ ولی چون خیلی دوست دارم ببینمت میام دخترخاله! ادامه دارد ⬅️ نویسنده✍ سفیرِ ستاره‌ها https://eitaa.com/mahdishoshyavaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 اگر همه ما واقعا امیدوار بودیم که امام زمان این هفته ظهور میکنند باورتون میشه که آقا حتما ظهور میکرد؟.... استاد https://eitaa.com/mahdishoshyavaran
💕💎💕 💎چقدر دیر است ▫️برای تغییر 💕آن هنگام که تکیه به دیوار کعبه ▫️ندای انا المهدی ات جهانی را پر می کند 💎گویند ظهور تو قیامت صغراست! ▫️آری 💕چقدر دیر است برای تغییر ▫️آن هنگام که در قیامت صغرای ظهورت 💎نامه ی عمل ام ▫️در خلوتی با حضور تو 💕در دست راستم نباشد ▫️چقدر سخت است تورا این گونه دیدن! 💕💎💕 https://eitaa.com/mahdishoshyavaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا