eitaa logo
محبان المهدی 1 (کانال عمومی)
2.1هزار دنبال‌کننده
36.5هزار عکس
34.1هزار ویدیو
420 فایل
سلام ،محضرکاربران بزرگوار،عرضه می دارم که به لطف الهی وبا مساعدت وهمکاری شماعزیزان گروه محبان المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ایجاد گردید.دراین گروه مطالب ارزنده ،مفیدوکاربردی درکلیه زمینه ها : فرهنگی،اقتصادی،اجتماعی،سیاسی،وورزشی ارائه خواهد شد.
مشاهده در ایتا
دانلود
و پاداش یا جریمه در تحصیل، رضایت یا نارضایتی و تشویق یا تنبیه را تنها بر اساس نمره پیش نبرد. https://chat.whatsapp.com/HYxGR31UDh3AvicAIKRbL2 [۷/۱۴،‏ ۰۸:۱۴] توجه:: کمک به تغییر رفتارهای فرزندتان بچه ها همیشه کارهایی که از آنها میخواهیم، انجام نمیدهند، بلکه به طور تدریجی کارهایی انجام میدهند که ما انجام میدهیم. اگر در ابراز خشم زیاده روی کنیم، بچه ها نیز همان کار را خواهند کرد. اما اگر بتوانیم آرامش را حفظ کنیم، متوجه خواهند شد که راه ابراز ناراحتی، الزاما خشمگین شدن نیست، به همین دلیل یاد میگیرند که در مواقع ناراحتی، خود را آرام کنند https://chat.whatsapp.com/HYxGR31UDh3AvicAIKRbL2 [۷/۱۴،‏ ۰۸:۳۰] توجه:: *✨بسم الله الرحمن الرحیم✨* *🕋طبق هر روز تلاوت و ترجمه روزانه یک صفحه از قرآن کریم را آغاز می‌کنیم.( صفحه ۲۲۸)* *🕋به نیت سلامتی و فرج مولایمان امام زمان (عج)،شفای همه‌ بیماران و شادی روح همه شهداء و درگذشتگان.* *🕋 ان شاءالله دعای خیر امام زمان(عج) و همه اموات شامل حالمان گردد🙏🙏* *🌷اللهم صل علی محمدٍ و آل محمد 🌷* *🌷اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🌷* *🌷🙏التماس دعا🙏🌷* https://chat.whatsapp.com/GcTmrqcmjmMAxTgx364872 https://chat.whatsapp.com/CiJ1h9vzzgBF6WHdNW7nNP https://chat.whatsapp.com/GEdB6yoA6Q2EZWC2QyDf5r https://chat.whatsapp.com/G0qdmd3cLKzHzZ2pObORXg https://chat.whatsapp.com/IGSkzPkKlsrCExtvCyYlwh https://chat.whatsapp.com/EqjJB7fq6DT0HTtYbLMID3 https://chat.whatsapp.com/EQpvAyoWhKEEQ0ujAe7lxb https://chat.whatsapp.com/FnoHzSAbfLZBIpsVxxKEJ5 https://chat.whatsapp.com/CfpPDiesUjzGg0OM2KZpUg [۷/۱۴،‏ ۰۸:۳۹] توجه:: *❇️ فایل صوتی دعای نور👆🏻👆🏻* *📖این دعا از وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نقل شده که به جناب سلمان تعلیم داده و درباره برکت آن فرموده‌اند :* *👤هر کس که دوست دارد در طول عمرش دچار بیماری و تب نشود، این دعا را همیشه بخواند.* 🎙 با نوای استاد علی فانی 64BitR🚀1MB⏰Time=1:50 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ 🌷🍃 ذکر روزانه : أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ https://chat.whatsapp.com/HYxGR31UDh3AvicAIKRbL2 [۷/۱۴،‏ ۰۸:۴۰] توجه:: ⚘⚘بسم الله الرحمن الرحیم⚘⚘ سلام علیکم فایل صوتی صفحه ۷۱قرآن کریم با صدای استاد پرهیز کار آیات ۱۵۸الی ۱۶۵سوره مبارکه آل عمران وخلاصه ای از پیام و نکات تفسیری آن صفحه تقدیم میگردد التماس دعا 🌿 1️⃣ نرمش با مردم، یک هدیه ی الهی است. «فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ» 2️⃣ خطاکارانِ پشیمان و گنهکاران شرمنده را بپذیریدو جذب کنید. «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شٰاوِرْهُمْ» 3️⃣ ابتدا مشورت و سپس توکّل، راه چاره ی کارهاست، خواه به نتیجه برسیم یا نرسیم. «شٰاوِرْهُمْ... فَتَوَکَّلْ... إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» 4️⃣ اگر انسان به این درجه رسید، جز برای خدا کار نمی کند و از غیر خدا نمی هراسد و جز به خدا امید ندارد و این حقیقت توکّل است. 5️⃣ از حریم انسان‌های پاک و اولیای خدا دفاع کنید. «وَ مٰا کٰانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ... » 6️⃣ به نمایش گذاردن مال حرام در قیامت، نوعی مجازات است. و چه سخت است که در برابر انبیا، شهدا وهمه ی مردم در قیامت، انسان را همراه با مالی که خیانت کرده بیاورند. «یَأْتِ بِمٰا غَلَّ» 7️⃣ یاد قیامت، بازدارنده از خیانت است. «یَأْتِ بِمٰا غَلَّ» 8️⃣ خیانت، خیانت است و مقدار آن مهم نیست. «یَأْتِ بِمٰا غَلَّ» (کلمه ی«ما»در جمله ی«یأت بما غلّ»شامل هر مقدار، گرچه اندک باشد، می‌شود). 9️⃣ خشنودی یا خشم الهی باید تنها ملاک عمل یک مسلمان باشد. «رِضْوٰانَ اللّٰهِ... بِسَخَطٍ مِنَ اللّٰهِ» 🔟 تلاوت آیات قرآن، وسیله ی تزکیه و تعلیم است. «یَتْلُوا... یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ» 1️⃣1️⃣ تزکیه بر تعلیم مقدّم است. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ» 2️⃣1️⃣ رشد و خودسازی باید در سایه ی مکتب انبیا و آیات الهی باشد. «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ» (ریاضت‌ها و رهبانیّت‌هایی که سرچشمه اش آیات الهی و معلّمش انبیا نباشند، خود یک انحراف است). 3️⃣1️⃣ در محیطهای گناه آلود وگمراه نیز می‌توان کار کرد. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ... وَ إِنْ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» 4️⃣1️⃣ در جستجوی عوامل شکست، ابتدا به سراغ عوامل درونی و روحی و فکری خود بروید، سپس عوامل دیگر را پیگیری کنید. «قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ» 5️⃣1️⃣ خداوند بر هر چیزی قادر است، ولی ما باید شرایط لازم و لیاقت بهره برداری را به دست آوریم. «هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ... إِنَّ اللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» 6️⃣1️⃣ گمان نکنید که تنها مسلمان بودن برای پیروزی کافی است، تا در هر شکستی کلمه ی«چرا وچطور»را بکار ببر
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت بیست و سوم : رسيدگي به مردم ✔️راوی : جمعي از دوستان شهيد 🔸«بندگان من هستند پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع آنها بيشتر کنند. » عجيب بود! جمعيت زيادي در ابتداي خيابان شهيد سعيدي جمع شده بودند. 🔸با رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟ گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف را از جوي بر ميدارد و به آدمهاي خوش تيپ و قيافه ميپاشد! مردم کم کم متفرق ميشدند. مردي با کت و شلوار توسط پسرك خيس شده بود. مرد گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم. آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر! ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس ميکني؟ پسرك خنديد و گفت: خوشم مياد. ابراهيم کمي فکر کرد و گفت: کسي به تو ميگه آب بپاشي؟ پسرك گفت: اونها پنج ريال به من ميدن و ميگن به کي آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. سه جوان هرزه و بيکار ميخنديدند. ابراهيم ميخواست به سمت آنهابرود، اما ايستاد.کمي فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟ 🔸پسر راه خانه شان را نشان داد. ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم، باشه؟ قبول کرد. وقتي جلوي خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود. ٭٭٭ 🔸در تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت اداري، پرسيد: آوردي؟ گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه. تقريباً همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز خريد. انگار ليستي براي خريد به او داد ه بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه، وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانه اي را زد. 🔸پيرزني که درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يك صليب گردن بود. خيلي تعجب کردم! در راه برگشت گفتم: داش ابرام اين خانم بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟ آمدم كنار خيابان. موتور را نگه داشتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا! 🔸همينطور كه پشت سر من نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسي هست کمک کنه. تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بنده هاي خدا کسي رو ندارند.با ين کار، هم مشکلاتشان کم ميشه، هم دلشان به امام و گرم ميشه. ٭٭٭ 🔸26 سال از ابراهيم گذشت. مطالب جمع آوري و آماده چاپ شد. يكي از نمازگزاران مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم. با تعجب گفتم: شما شهيد رو ميشناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟ گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزي از شهيد هادي نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره! 🔸براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟ گفت: در مراسم پارسال جاسوئيچي عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد. من هم گرفتم و به ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برميگشتيم. در راه جلوي يك مهمانپذير توقف كرديم. وقتي خواستيم سوار شويم باتعجب ديدم كه سوئيچ را داخل جا گذاشتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم: يدكي رو داري؟ او هم گفت: نه،كيفم داخل ماشينه! 🔸خيلي شدم. هر كاري كردم در باز نشد. هوا خيلي سرد بود. با خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولاني. يكدفعه چشمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روي جاسوئيچي به من نگاه ميكرد. من هم كمي نگاهش كردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودي مشكل مردم رو حل ميكردي. شهيد هم كه هميشه زنده است. بعد گفتم: خدايا به آبروي شهيد هادي مشكلم رو حل كن. 🔸تو همين حال يكدفعه دستم داخل جيب كُتم رفت. دسته كليد منزل را برداشتم! ناخواسته يكي از كليدها را داخل قفل دَر ماشين كردم. با يك تكان، قفل باز شد. با وارد ماشين شديم و از خدا تشكر كردم. بعد به عكس آقا ابراهيم خيره شدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. هنوز حركت نكرده بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟ 🔸با تعجب گفتم: راست ميگي، كدوم كليد بود!؟ پياده شدم و يكي يكي كليدها را امتحان كردم. چند بار هم امتحان كردم، اما هيچكدام از كليدها اصلاً وارد قفل نميشد!! همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم: آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمي. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید شادي روح پاکش صلوات 🌹 🌷https://eitaa.com/mahdixxv 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت بیست و سوم : رسيدگي به مردم ✔️راوی : جمعي از دوستان شهيد 🔸«بندگان من هستند پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع آنها بيشتر کنند. » عجيب بود! جمعيت زيادي در ابتداي خيابان شهيد سعيدي جمع شده بودند. 🔸با رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟ گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف را از جوي بر ميدارد و به آدمهاي خوش تيپ و قيافه ميپاشد! مردم کم کم متفرق ميشدند. مردي با کت و شلوار توسط پسرك خيس شده بود. مرد گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم. آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر! ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس ميکني؟ پسرك خنديد و گفت: خوشم مياد. ابراهيم کمي فکر کرد و گفت: کسي به تو ميگه آب بپاشي؟ پسرك گفت: اونها پنج ريال به من ميدن و ميگن به کي آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. سه جوان هرزه و بيکار ميخنديدند. ابراهيم ميخواست به سمت آنهابرود، اما ايستاد.کمي فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟ 🔸پسر راه خانه شان را نشان داد. ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم، باشه؟ قبول کرد. وقتي جلوي خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود. ٭٭٭ 🔸در تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت اداري، پرسيد: آوردي؟ گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه. تقريباً همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز خريد. انگار ليستي براي خريد به او داد ه بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه، وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانه اي را زد. 🔸پيرزني که درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يك صليب گردن بود. خيلي تعجب کردم! در راه برگشت گفتم: داش ابرام اين خانم بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟ آمدم كنار خيابان. موتور را نگه داشتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا! 🔸همينطور كه پشت سر من نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسي هست کمک کنه. تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بنده هاي خدا کسي رو ندارند.با ين کار، هم مشکلاتشان کم ميشه، هم دلشان به امام و گرم ميشه. ٭٭٭ 🔸26 سال از ابراهيم گذشت. مطالب جمع آوري و آماده چاپ شد. يكي از نمازگزاران مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم. با تعجب گفتم: شما شهيد رو ميشناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟ گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزي از شهيد هادي نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره! 🔸براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟ گفت: در مراسم پارسال جاسوئيچي عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد. من هم گرفتم و به ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برميگشتيم. در راه جلوي يك مهمانپذير توقف كرديم. وقتي خواستيم سوار شويم باتعجب ديدم كه سوئيچ را داخل جا گذاشتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم: يدكي رو داري؟ او هم گفت: نه،كيفم داخل ماشينه! 🔸خيلي شدم. هر كاري كردم در باز نشد. هوا خيلي سرد بود. با خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولاني. يكدفعه چشمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روي جاسوئيچي به من نگاه ميكرد. من هم كمي نگاهش كردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودي مشكل مردم رو حل ميكردي. شهيد هم كه هميشه زنده است. بعد گفتم: خدايا به آبروي شهيد هادي مشكلم رو حل كن. 🔸تو همين حال يكدفعه دستم داخل جيب كُتم رفت. دسته كليد منزل را برداشتم! ناخواسته يكي از كليدها را داخل قفل دَر ماشين كردم. با يك تكان، قفل باز شد. با وارد ماشين شديم و از خدا تشكر كردم. بعد به عكس آقا ابراهيم خيره شدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. هنوز حركت نكرده بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟ 🔸با تعجب گفتم: راست ميگي، كدوم كليد بود!؟ پياده شدم و يكي يكي كليدها را امتحان كردم. چند بار هم امتحان كردم، اما هيچكدام از كليدها اصلاً وارد قفل نميشد!! همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم: آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمي. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید شادي روح پاکش صلوات 🌹 🌷https://eitaa.com/mahdixxv 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹