_ آخه فقط یه هفتست که بابا ….
به چشمانش زل زدم . نگاهش را دزدید . انگار خودش هم فهمیده بود .
_ دختر نازم ! زینب مامان ! زینت بابا ! ما هممون ناراحتیم .
منم دلم برای بابا تنگ شده ! منم هر اتفاقی میوفته خاطره هاش به یادم میاد . اما اگر غمگین باشیم نباید زندگیمون رو ادامه بدیم ؟ !!
مخالف بودن زینب ، از چشمانش می بارید . اما من محکم ادامه دادم :
_ فکر می کنی بخندیم یا حسام بازی کنه ، بابا ناراحت می شه ؟!
مطمئن باش به اون فرشته ای که خط واحدش از زیر خاک تا بهشته میگه اولین ایستگاه پیادش کنه تا برگرده !
زینب نتوانست جلو خنده اش را بگیرد و با کلی تلاش و کنترل ، لبخندی تحویلم داد .
_ بخند مامان ! راحت بخند ! بابا تمام عمرش رو برای شادی شما تلاش کرد .
لبخندی به زینب زدم و خواستم که به جمعمان بپیوندد.
خواستم از اتاقش خارج شوم اما به سختی جای خالی برای گذاشتن کف پایم پیدا می کردم . کلافه گفتم :
_ زینب مامان نگاه ! چه وضعیه آخه ؟! جمع جور کن دختر ! امشب دایی اومده .
_ خب دایی اومده چه ربطی به اتاق من داره مهربون ! ؟
_ نکنه توقع داری تو اتاق ما بخوابه ؟! امشب شما پیش من مهمونی .
_ وای مامان نه ! من به تختم عادت دارم ! اونجا خوابم نمی بره ! چرا توی سالن براشون ….
نگذاشتم حرفش تمام شود ، گفتم :
_ چند شبه که حسام شب ادراری گرفته ، چیز تمیزی نیست که براش پهن کنم !
زینب که چاره ای ندید ، موافقت کرد . و با اکراه برای مرتب کردن اتاقش دست جنباند .
آن شب هم مانند شب های قبل به سختی گذشت . انگار عقربه ها هم دل و دماغ حرکت نداشتند . چندین بار به ساعت نگاه کردم . منتظر بودم به ده برسند و به بهانه ای خاموشی بزنم .
_ آبجی شما کی می خوابین ؟ من خیلی خستم ! فکر نکنم تو بچگیم هم انقدر بازی کرده باشم !
خوشحال شدم و گفتم :
_ هر وقت شما بخوای بخوابی .
بلند شد و گفت :
_ خب پس شب همگی بخیر .
به سمت اتاق زینب اشاره کردم .
_ بفرما داداش !
_ خب پس خودش کجا می خوابه ؟
_ میاد پیش من .
_ نه آبجی ! یه پتو بده من همینجا رو مبل می خوابم ! بذار رو تختش بخوابه !
در دل خدا خدا می کردم که زینب خودش چیزی بگوید .
اما زینب سکوت کرده بود . چرا از جزیره اش دل نمی کند ؟!!
جواد دوباره روی مبل نشست و درخواست پتو کرد .
با چشم و ابرو به زینب اشاره کردم . زینب بالاخره زبان آمد
_ اینجا که خنک نیست دایی . اتاق من خیلی خنکه ، برید اونجا بخوابید . من دوست دارم امشب پیش مامانم بخوابم .
آن شب زینب و حسام سر روی دستانم گذاشتند . هر چند خسته بودیم اما انگار تازه به حرف آماده بودیم . از خاطرات گذشته می گفتیم .
گاهی آرام می خندیدیم و گاهی بغض می کردیم .
احساس صمیمیت بیشتری با بچه ها کردم . هم خلأ روحی خودم پر می شد و هم جا پای محبتم را در دل بچه ها محکم تر می کردم .
حسام زودتر از ما بخواب رفت .
دست نوازشم از مو و گونه های زینب جدا نمی شد . غرق در احساسات بودم که یکباره زینب گفت :
.
.
.
ادامه دارد … .
#رمان_میم_مثل_مقاومت
#رمان_با_مضمون_مسائل_تربیتی
#هر_هفته_روزهای_زوج
@mahdiyarorg
.
.
❄️فردا ان شاءالله قسمت دوم سوالات شما عزیزان رو پیرامون دوره مهدکودک مجازی پاسخ خواهم داد😊
.
.
❄️ای پروردگار صحراها و دریاها...
شبتون بخیر عزیزان
@mahdiyarorg
.
.
❄️سلاااام همراهان عزیز روزتون بخیر و سلامتی 😊
ان شاءالله پایان هفته بینظیری پیش رو داشته باشین
.
باشگاه اولیاء مهدی یار
. ❄️و اماااا مسابقه جذاب کانال کودکان 💫 امیدوارم دلبندان شما جزء برندگان باشند😇 👇👇👇 https://eit
.
اگر قصد شرکت در مسابقه شعر خوانی رو دارین عجله کنین
فقط تا امشب فرصت دارین عزیزان ...⏳😊✋🎁
.
.
⁉️ اگر در گروهی که فرزند من عضو هست بچه های خیلی باهوش تر عضو باشند به اعتماد به نفسش اسیب نمیزنه؟؟
✅ ما ابتدای کلاسبندی به همین جهت تعیین سطح انجام دادیم تا کودکانی که تقریبا در یک سطح قرار دارند در یک کلاس قرار بگیرند😊
.
.
⁉️ ببخشید چون ما بیشتر باید کلیپ ارسال کنیم گاهی بالا بودن حجم اذیت میکنه راه حل بدید لطفا؟؟
✅ فردا ان شاءالله اپلیکیشنهای مناسب کم کردن حجم ویدئو خدمتتون معرفی میکنم تا دیگه از این نظر هیچ مشکلی پیش نیاد😌
.
.
.
⁉️ یادگیری زبان دوم مثل انگلیسی قبل از شروع دبستان لازمه؟
✅ هدف آشنایی است نه تسلط کامل بر زبان
کودکان اگر قبل از ورود به دبستان، با زبان مادری و زبان دوم آشنایی داشته باشن، وقتی وارد محیط آموزش رسمی میشن قطعا موفقتر خواهند بود.
.
.
⁉️ من شاغلم و در اون ساعت نمیتونم کنار دخترم باشم تا در کلاس آنلاین شرکت کنه چکار باید بکنم؟
✅ اگر امکان استفاده از کلاس همراه با مربی رو ندارین، میتونین آموزشها رو از کانال ویژه کودکان دنبال کنید 😊
.
.
⁉️ کاربرگ ها رو حتما باید رنگی وبا هم پرینت بگیریم؟
✅مادر مهربان رنگی یا سیاه سفید بستگی به انتخاب خود شما داره🙂 ولی قطعا کاربرگ ها بخش مهمی از روند یادگیری محسوب میشن، پیشنهاد میکنیم فایل کاربرگها رو بصورت یکجا پرینت بگیرید چون مربوط تمام دوره است.
.
.
❄️ای آفریننده...
🌙شبتون بخیر عزیزان
در پناه خداوند متعال باشید
@mahdiyarorg
.
.
❄️چه زمان به چشمههای پر آبت وارد میشویم تا سیراب گردیم؟
السلام علیک یا صاحب الزمان...
#سلام_مولای_من
#دعای_ندبه
.
.
❄️سلااام عزیزان وقتتون بخیر و سلامتی
و رسیدیم به جمعه
هفته اول دی ماه هم ورق خورد و به پایان رسید ...
الهی بخیر و عافیت سپری کرده باشین🤲
.
.
❄️ان شالله در کنار عزیزان و خانواده گلتون روز جمعه تون پر از بهترین ها باشه...
.
باشگاه اولیاء مهدی یار
📣📣 اعضای محترم دعوت جهانی به قرآن کریم! خدمت جدید «باشگاه مهدی یار» برای شما همراهان همیشگی: ✅ «دور
.
فردا شروع رسمی دوره پنجم
مهدکودک مجازی مهدی یارِ😇
.
باشگاه اولیاء مهدی یار
. ✨سلااام مجدد وقتتون بخیر و اما بریم سراغ پاسخ به سوالات شما درباره دوره مهد مجازی 🤩 #پرسش_و_پاسخ
.
با هشتگ #پرسش_و_پاسخ میتونید به پاسخ سوالاتتون
درباره دورههای باشگاه مهدی یار دسترسی داشته باشین
.
باشگاه اولیاء مهدی یار
. ❄️و اماااا مسابقه جذاب کانال کودکان 💫 امیدوارم دلبندان شما جزء برندگان باشند😇 👇👇👇 https://eit
📣📣مادرای عزیز! توجه توجه📣📣
🔸اطلاعیه مهم، جهت شرکت فرزندان دلبندتون در «مسابقه شعر مادرانه»
🔸رأس ساعت 20 امشب، ویدئوی فرزندان شما در کانال ویژه کودکان مهدییار بارگذاری خواهد شد و شما تا ساعت 22 روز 9 دی فرصت دارید تا با بازنشر ویدئوی کودک عزیزتون برای آشنایان و گروه هایی که در ایتا عضو هستید، تعداد بازدید ویدئوی مربوط به شعرخوانی دلبندتون رو بالا ببرید و جزء 3 برنده مسابقه شعر مادرانه باشگاه مهدی یار باشید.
🔸زمان شروع مسابقه: ساعت 20 روز 7 دی
🔸ساعت پایان مسابقه: ساعت 22 روز 9 دی
⚠️نکته مهم: بازدیدهای بعد از ساعت 22 روز 9 دی، محاسبه نخواهد شد.
🆔 @mahdiyarorg2
باشگاه اولیاء مهدی یار
📣📣مادرای عزیز! توجه توجه📣📣 🔸اطلاعیه مهم، جهت شرکت فرزندان دلبندتون در «مسابقه شعر مادرانه» 🔸رأس سا
.
❄️خبرای خوبی در کانال کودکانه
مسااابقه آغاز شده و رقابت بسیاااار هیجان انگیزه 😇
.
.
خب اولین جلسه مهد مهدی یار برگزار شد😇✋
ممنون از لطف و همراااهی شما
.
.
خب مادرهای مهربون اولین روز از دوره مهدکودک مجازی مهدی یار چطور بود ؟😇
.