#خلاصه_نوشت
✍یگانهگلستانی
به نـامِ آفریدگـارِ کـِـرِشمه ی گلبرگ های صـورتی...♡!
اما چـــَند صـَباحی بود که زیرِ آسـمانِ رَحمانیتِ خداوند، بی انصاف و در جنگ نشانده شده بودند مردمیانِ زمان، که نـاگاه و از روی مبالات قلم خورد از کـَلامِ حضرتِ حـَق واژه ی دلبرانه ی دختر، و گنجانده شد طــول و عـَرضِ عـِشقِ پروردگار در لـَفافه ی سـَرنوشتِ او...
انگار، بـِهِشت را برای او آفـَرید، بـِهِشت را دَر او آفــَرید، بـِهِشت را خـویشتنِ او آفـَرید...
و دیر زَمانی است که بـِاالْـفِعلِ زندگانیِ آدمیان شده است تبرک نگه داشتنِ سالروزِ شـاهکارِ حضرت دادار و تبریک گفتن به گلبرگِ چکانده شده از آغـوشِ خـداوند...
پس به رَسم عـاشقی، تـَبّرک باد دلرباییِ نگاشته شدنت #حـَضرتِ_کـوثر...
#سکانسِ_نـخست
آذین بسته بودند زمین را به نـامِ صـورتی ترین اَحـوالاتِ تاریخ!
آیه آیه تـَکمیل می شد حسینیه به نامـِ شـَانِ لبخند...
حـَضرتِ کـوثر میزبان بود و حـضور داشت خـِـیرِ مقدمِ رایحه ی کلامِ مـادَر سادات و دردانه ی امام حسین و عـمه جـانِ تشیع...
#سکانسِ_دوم
سفره دار بود حـَضرتِ رِضا(ع♡) و تدارکات به عـهده ی شـانه ی بـرادرانه ی او نوشته شده بود....
آغاز شد مـیلادِ بـَرگِ گـلِ خـانه ی حضرت کاظم(ع♡) با کـَلامِ بانـو عبدالله پور...
کـَمی بعد دخترکی از دِل جـَماعـَتِ مـاهد، اجیر شده ی عشق اهل بیت خـوانده شد و چند کـَلامی دَست و پا شکسته از کـِرامَتِ چـهارده مـَعصوم خـواند...
#سکانسِ_سومــ
پـایِ سلوکِ کـَلامِ جنابِ سید نشستیم که لحظه لحظه ی آن، توصیفِ منزلتِ مقامِ خانواده بود و بــَس
حجت الاسلام نقیب پور تعریف کرد شکوهِ پدر و عصمت مادر و ماموریتِ فرزند را...
و در آخـَر عـَلَنی و عـَیان رو به دخترِ شهید نظری کرد و گفت آرامش و تسکینِ آشفته حـالی من از حضورِ طراوتِ توست
باید اینگونه نوشت که، مـاهـَم همینطور آقای سید، مـاهـَم همینطور...
#سکانسِ_چهارم
میزبانِ عروجِ صدایِ آقای ترقی خـواه شدیم و تـَماشاگـَرِ مـَستیِ شـاعران، که عـَجیب به جـانشان خـوش آمده بود مـِصراع های منطق پذیرِ شعرِ آقای مـَداح
#سکانسِ_پنجم
مفتخر شدیم از مرتبه ی رفیعِ ماهـد و به خـاطر سپردیم آینده ی او را از زَبانِ جناب آقای دهـقـان رحیمی
#سکانسِ_ششم
به پا خـواستنِ رقابت و سبقت و هـَیجان، به دستِ کـَلامِ طنزآلودِ آقای قربانی گره خورده بود و هـَمهـَمه گرفته بود گـَلویِ حسینه را از بازیِ هـِدفون و تـَخمینِ کلمات
دستِ آخـَر هم سنگ تمام گذاشت جیبِ پر برکتِ جنابِ قربانی در اهدای جوایز...
#کـَمی_بــَعد_تـــَر
کـَسی گـمان هم نمی کرد که صـَندلیِ بی وَفای زیر پایش خـوش خـَبَر باشد و از قـَرارِ مـَعلوم حـاویِ رتبه و اهمیت...
اما هـَمین صـَندلی های به ظـاهر بی آبرو، فـَتحِ باب کردند برای آدَمیان در قرعه کشی...
#سکانسِ_آخــــَر
عـمومِ مـَراسم طـَرفی است و طـَبَقِ نـَمَکین نمازِ جـَماعت طرفی دیگر...
بـَراَساسِ حکمِ عـاشقی کردن، به پایان رساندیم دفترچه ی دورهـَمی هفتم را با عــــطر نماز...! ♡