eitaa logo
منتظران حضرت مهدی
980 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
6.4هزار ویدیو
196 فایل
بعشق اهلبیت‌علیهم‌السلام خصوصا امام‌زمان‌علیه‌السلام❤ و بعشق رهبرمظلوممان🌸 و بعشق شهدای عزیز کانالی داریم جهت خدمتگزاری به منتظران پاسخ به سوالات احکام و اعتقادی @Pasokhgooeee 👈کپی با ذکر صلوات ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17366260458313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴 🌳شهری بود به نام ؛  در سرزمین از نواحى که از سمت حجاز نزدیک دریاچه لوط قرار دارد. مردم آن دیار بوده و از آنجا که شهر آنان بر سر راه کاروان‏هاى بازرگانى قرار داشت، به و بازرگانى مشغول بودند. 🔥 اهالی مدین بت پرست بودند. نه تنها بت، که درهم و دینار و مال و ثروت خویش را مى پرستیدند، و به خاطر آن، کسب و تجارت با رونق خود را، آلوده به ، و خلافکارى هاى دیگر مى کردند. 🌹 متعال، یکی از پاکان خودشان را به نام به پیامبری انتخاب کرد و برای هدایت قوم ، فرستاد. 🌹 یکى از چهار پیامبر عرب است که عبارتند از: ، ، ، و محمد صلی الله علیه و آله 🌳 نقل شده که از جنبه فصاحت و بلاغت و برخورد پسندیده و مناسب، در مورد دعوت مردم به خداوند، ، نامیده شده است. آنهارا نصیحت کرد و گفت: 🔷 اى قوم من! خدا را بپرستید؛ که فقط ، معبود شماست نه بتها و ... 🔷 ای قوم من!  را کم نکنید و کم فروشى نکنید! من شما را میخواهم و شما را در نعمت مى بینم؛ ولی از ، بر شما ، میترسم. 🔷 اى قوم من! پیمانه و وزن را کامل بدهید! و بر اشیاء و اجناس مردم، نگذارید؛  و از آنان کم نکنید!  و در زمین تلاش مفسدانه نکنید! 👈آنچه براى شما باقى گذارده (از سرمایه هاى حلال)، برایتان بهتر است اگر داشته باشید! و من، پاسدار شما (و مأمور بر اجبارتان به ایمان) نیستم ! 🌹 بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ۚ وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ (هود/86) 🔥 مردم، سخن را به تمسخر گرفته و به وى اهانت روا داشتند و گفتند: آیا در تو تأثیر کرد و تو را راهنماى ما قرار داد، تا ما را به دست کشیدن از پرستش بت‏هایى که پدرانمان مى‏ پرستیدند وادار نمایى و از تصرف در اموالمان آن‏گونه که دلمان مى ‏خواهد ممنوع سازى، توکه در نظر ما انسانى بردبار ودانا بودى، چرا این کارها از تو سرمى ‏زند!؟ 🔥 اهالی به کارهای زشت خود ادامه دادند حتی بر سر راه کسانى که نزد مى ‏آمدند؛ مى‏ نشستند تا آنها را از رهنمون شدن به راه خدا باز دارند و رسالت آن حضرت را به باد انتقاد مى‏ گرفتند و مؤمنین را تهدید مى‏ کردند. 🔥 دستور الهى صادر شد که اهل به جرم سرکشى و طغیان نابود شوند، خداوند با رحمت خویش و کسانى را که با او بودند نجات داد و آنان را که کفر ورزیده بودند به هلاکت رساند. 🔥 رعد و برقى مهیب، همراه با زلزله ‏اى شدید آنها را فرا گرفت و آنان را به رو در انداخته و نابود ساخت و آثارشان از بین رفته، گویى اصلاً در شهرشان زندگى نمى‏ کرده‏ اند. 👈 عذاب خدا بر اهالی مدین و عاد و ثمود و ... بخاطر اعمالشان نازل شد و مردم دیگر هم اگر کارهای ایشان را انجام دهند، این عذاب از  آنها دور نیست. 🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴 ایتا https://eitaa.com/maheramezaan واتساپ https://chat.whatsapp.com/FJffl3Op2pb4Can2BvdRjX
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ••✾❀🕊🍃🌺🕊️🌸🍃🕊❀✾•• 🍀یکى از صحابه به نام    که نسبت به آن حضرت محبت و علاقه شدیدى داشت، روزى با حال پریشان خدمتش رسید، از سبب ناراحتى او سؤال نمود، در جواب عرض کرد: 💖زمانى که از شما دور مى شوم و شما را نمى بینم ناراحت مى شوم، امروز در این فکر فرو رفته بودم که فرداى قیامت اگر من اهل بهشت باشم، مسلماً در مقام و جایگاه شما نخواهم بود، و بنابراین شما را هرگز نخواهم دید. 💙و اگر اهل بهشت نباشم، که تکلیفم روشن است، بنابراین در هر حال از درک حضور شما محروم خواهم شد، با این حال چرا افسرده نباشم؟! 🌴آیه ۶۹و ۷۰سوره نساء نازل شد و به این گونه اشخاص بشارت داد که افراد در بهشت نیز، همنشین پیامبران و برگزیدگان خدا خواهند بود، سپس  فرمود: 👈 به خدا سوگند، ایمان مسلمانى کامل نمى شود، مگر این که مرا از خود و پدر و مادر و همه بستگان بیشتر دوست داشته باشد. و در برابر گفتار من تسلیم باشد. 🌸وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَٰئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ ۚ وَحَسُنَ أُولَٰئِكَ رَفِيقًا(نسا/۶۹) 🍀و کسانى که خدا و پیامبر را اطاعت کنند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانى خواهند بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده،  از پیامبران و صدّیقان و  شهدا و صالحان. و آنها همنشین خوبى هستند. 🌸ذَٰلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ عَلِيمًا (نساء/۷۰) این موهبتى از ناحیه خداست. و کافى است که او، (از حال بندگان، و نیّات و اعمالشان) آگاه است ❤طاووس اهل الجنه❤ ایتا https://eitaa.com/maheramezaan واتساپ https://chat.whatsapp.com/FJffl3Op2pb4Can2BvdRjX ••✾❀🕊🍃🌺🕊️🌸🍃🕊❀✾••
•••✾☘️🌺🌸🌹🌻🌷☘️✾••• ‌                          *❁﷽❁* شیخ علی حلاوی با 🌴وقتی در نجف اشرف جهت انجام کاری که در نظرم بود از بازار محله سیفیه عبور می کردم، در اثناء راه نظرم به قبه ای شبیه به  مسجد افتاد که بر بالای سردرِ آن، زیارت مختصری از (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته شده بود و بالای آن نوشته بود: «هذا مقام » و مردمان آن دیار از دور و نزدیک به زیارت آن مکان رفته و به ساحت قدسی باری تعالی دعا و تضرع و زاری و توسل می جستند. 🌳 لذا از اهالی حله درباره دلیل انتساب آن جایگاه به سوال نمودم. همگی بالإتفاق گفتند این مکان خانه یکی از اهل علم این شهر به نام آقا شیخ علی؛ مردی بسیار زاهد و عابد و متقی بوده است. 🌿 شیخ علی، در تمامی اوقات، منتظر ظهور (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مشغول خطاب و عتاب با آن حضرت بوده است که ای مولای من، این غیبت شما از دیدگان، در این تعدد سال ها و اعصار چه دلیلی دارد؟ چه آن که تعداد مخلصین شما لااقل در همین شهر حله به بیش از هزار نفر می رسد! پس چرا ظهور نمی فرمایی تا دنیا را پر از قسط و عدل نمائی؟! 🌹 با همین افکار و گفتار ایام می گذراند تا آن که روزی به بیابانی رفته و همین عتاب و خطاب ها را به آن بزرگوار عرض کرد. در همین حال بود که ناگهان را دید که نزد او آمده و فرمود : «جناب شیخ به چه کسی این همه عتاب و خطاب می کنی؟»  عرض کرد خطابم به و است که با این مخلصین صمیمی که تعداد آنها در این عصر فقط در حله بیش از هزار نفر است و با وجود این ظلم و جوری که عالم را فرا گرفته، چرا آن حضرت ظهور نمی کند؟! 🌺مرد عرب فرمود: «ای شیخ، من هستم. مطلب این چنین نیست که تو تصور می کنی. اگر تعداد اصحاب من به می رسید، قطعا ظاهر می شدم. در شهر حله هم که گمان می کنی بیش از هزار نفر مخلص واقعی موجود است؛ آنان حقیقی نیست، مگر تو و فلان قصاب شهر».  🌸او ادامه داد: «اگر می خواهی حقیقت مطلب بر تو مکشوف شود، در شب جمعه مخلصین را دعوت کن و برای ایشان در صحن حیاط خانه خود مجلسی برپا نموده و آن قصاب را هم دعوت کن و دو بالای بام خانه ات بگذار و منتظر ورود من باش تا واقع امر را به تو نشان دهم و تو را متوجه اشتباهت کنم.» 🌷پس از اینکه این کلام را فرمود از دیدگان آقا شیخ علی غائب شد. پس شیخ با سرور و خوشحالی تمام به حله برگشته و ماجرا را برای آن مرد قصاب تعریف نمود. سپس قرار بر این شد که از میان بیش از هزار نفری که می شناختند و همگی آنان را از اخیار و ابرار و منتظران حقیقی امام غائب از انظار می دانستند، چهل نفر را انتخاب نموده و شیخ از آنها دعوت کند تا همگی در شب جمعه به منزل او آمده و به شرف ملاقات (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مشرف شوند. 🌞 هنگام ملاقات فرا رسید. مرد قصاب با آن چهل مخلص در صحن حیاط خانه ی شیخ علی اجتماع نموده و همگی با طهارت رو به قبله مشغول ذکر و صلوات و دعا و منتظر   بودند. شیخ نیز حسب الامر آن دو عدد بزغاله را بالای پشت بام برد.  🌠پاسی از شب گذشته بود و همه منتظر بودند. ناگهان نور عظیم درخشانی در جو هوا ظاهر گردید که تمام آفاق را پر کرده و چند برابر از آفتاب و ماه درخشنده تر بود به سمت خانه شیخ رفته و بر بالای پشت بام خانه شیخ قرار گرفت. زمانی نگذشته بود که صدائی از پشت بام بلند شد و آن مرد قصاب را امر به رفتن به پشت بام کرد. ❇ مرد قصاب، اطاعت نموده و به بالای پشت بام رفت و آن او را امر فرمود که یکی از آن دو بزغاله را نزدیک ناودان آن بام برده سر ببرد، بنحوی که تمام خون آن از آن ناودان در میان صحن خانه ریخته شود. قصاب به فرموده آن بزرگوار عمل نمود. 🍀 آن چهل نفر با دیدن خون های سرازیر شده از ناودان همگی با خود گفتند قطعا حضرت سر قصاب را بریده و این خون نیز متعلق به قصاب است. لحظاتی دیگر گذشت. ناگهان صدای دیگری از پشت بام به گوش رسید که این بار شیخ علی (صاحب خانه) را به پشت بام فرا می خواند. شیخ علی نیز اطاعت امر نمود. و زمانی که به پشت بام رفت، قصاب را دید که در سلامتی کامل در محضر امام ایستاده بود! https://eitaa.com/maheramezaan https://chat.whatsapp.com/FJffl3Op2pb4Can2BvdRjX 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
┈┈•✾☘️🌺🌸🌹🌻🌷☘️✾•┈• ‌                          *❁﷽❁* ** *🌺پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و ازسختیهایش مینالید.* *دوستی،از او پرسید:این همه درد چیست که از آن رنجوری،،؟؟* *🌸پیرمرد گفت:* *دو باز شکاری دارم،که باید آنها را رام کنم* *دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند* *دوتا عقاب هم دارم که باید آنها را هدایت و تربیت کنم* *ماری هم دارم که آنرا حبس کرده ام* *شیری نیز دارم که همیشه، باید آنرا در قفسی آهنین،زندانی کنم* *بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت کنم و در خدمتش باشم* *🌻مردگفت:چه مےگویی،آیا با من شوخی میکنی؟مگر مےشود انسانی اینهمه حیوان را با هم در یکجا،جمع کند و مراقبت کند؟* *پیرمرد گفت:شوخی نمےکنم،اما حقیقت تلخ و دردناکیست* *🌹آن دو باز چشمان منند،که باید با تلاش وکوشش ازآنها مراقبت کنم تا به جایی که نباید، نگاه نکنند* *آن دو خرگوش پاهای منند،که باید مراقب باشم بسوی ظلم و گناه نروند* *آن دوعقاب نیز،دستان منند،که باید آنها را به درست کار کردن،آموزش دهم تا مایحتاج زندگی ام را از راه درست و حلال کسب کنم* *آن مار، زبان من است،که مدام باید آنرا دربند کنم تا مبادا کلام ناشایستی از او،سر بزند* *شیر،قلب من است که با وی همیشه در نبردم که مبادا کینه و کدورتی در آن جای بگیرد و نسبت به کسی کینه بورزد* *و آن بیمار، جسم وجان من است که برای بهبودی خود،محتاج هوشیاری، مراقبت و آگاهی من است* *این کار روزانه من است که اینچنین مرا خسته و رنجور نموده است* بزرگ در میفرمایند: 👈... *إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا* (اسراء/۳۶) ...  گوش و چشم و دل، همه مسؤولند. 👈 *الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ* (یس/۶۵) امروز بر دهانشان مُهر مى نهیم، و دستهایشان با ما سخن مى گویند و پاهایشان به کارهایى که انجام مى دادند گواهى مى دهند. 🍃🌺طاووس اهل الجنه🌺🍃 به ما بپیوندید👇👇👇👇👇 ایتا https://eitaa.com/maheramezaan واتساپ https://chat.whatsapp.com/FJffl3Op2pb4Can2BvdRjX ┈┈•✾☘️🌺🌸🌹🌻🌷☘️✾•┈┈
#داستان #عابد #شیطان https://eitaa.com/maheramezaan https://chat.whatsapp.com/FJffl3Op2pb4Can2BvdRjX •••✾☘️🌺🌸🌹🌻🌷☘️✾•••  👇👇👇👇👇👇👇👇👇
••✾❀🕊🍃🌷🕊️🌷🍃🕊❀✾•• ‌                      *﷽* 👈 #داستان يحيي بن اكثم گفت: 🌸روزي از #امام_جواد_عليه_السلام مسائل مختلفي را سؤال كردم و همه را پاسخ داد. 🍀به حضرت گفتم: به خدا سوگند! ميخواهم چيزي را از شما بپرسم، ولي شرم ميكنم. 🌷امام فرمود: «أنا أخبرك قبل أن تسألني، تسألني عن الامام»؛  بدون آن كه تو سؤال كني من پاسخ ميدهم. ميخواهي بپرسي امام كيست؟ گفتم: آري، به خدا سوگند! سؤال من همين است. 🌹حضرت فرمود: امام منم. عرض كردم: نشانه اي بر اين ادعا داريد؟ 🌼در اين هنگام #عصايي كه در دست آن حضرت بود، به سخن آمد و گفت: او مولاي من و امام زمان و حجت خدا است. «فكان في يده عصا، فنطقت فقالت انه مولاي امام هذا الزمان و هو الحجة».   📚كافي، ج 1، ص 353 🌹 *اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ محمد*   *و عجل فرجهم* 🍃🌷طاووس اهل الجنه🌷🍃 ایتا https://eitaa.com/maheramezaan واتساپ https://chat.whatsapp.com/FJffl3Op2pb4Can2BvdRjX ✾❀🕊🍃🌷🕊️🌷🍃🕊❀✾
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴                 *﷽* ♻ #داستان: ابو اسماعیل گوید: 🔷 به #امام_باقر_علیه_السلام عرض کردم فدایت شوم شیعه در محیطى که ما زندگى مى کنیم بسیار زیاد است . 🌹 #امام_باقر_علیه_السلام فرمود: آیا توانگر به فقیر توجه دارد؟ آیا نیکوکار از خطا کار در مى گذرد؟ و آیا نسبت به یکدیگر همکارى و برادرى دارند؟ عرض کردم : خیر. 🌹حضرت فرمود: 👈آنها شیعه نیستند شیعه کسى است که این کارها را انجام دهد. 📚داستانهای #اهلبیت علیهم السلام #باقرالعلوم #من_غدیریم  👈اللهم عجل لولیک الفرج👉 🌷طاووس اهل الجنه🌷 به ما بپیوندید👇👇👇👇👇 ایتا https://eitaa.com/maheramezaan واتساپ https://chat.whatsapp.com/FJffl3Op2pb4Can2BvdRjX 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
✾❀🕊🍃🌹🕊️🌹🍃🕊❀✾                               *❁﷽❁* #داستان #امام_صادق_علیه_السلام فرمود: 🔷 #حضرت_زین_العابدین_علیه_السلام، #شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات، بیست.و.دو.بار با او به #حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک.ضربه.تازیانه هم به او نزده بود. 🔷امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود. 🔷وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود. خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود. 🔷خبر به #حضرت_امام_باقر_علیه_السلام رسید. امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت: « آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.» 🔷شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد. 🔷 #امام_باقر_علیه_السلام باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود: 👈« او را رها کنید! او می‌داند که از دنیا خواهد رفت.» سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت. 📚بحارالانوار، ‌ج 46، ص147 و 148، حدیث 2 و 3 و 4 به نقل از بصائر الدرجات و اختصاص و اصول کافی ج 1، ص 467، حدیث 2 و 3 و4 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 🏴🏴 سفِینَةُ النَجَاة 🏴🏴 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/maheramezaan https://chat.whatsapp.com/FJffl3Op2pb4Can2BvdRjX ✾❀🕊🍃🌷🕊️🌷🍃🕊❀✾
✾❀🕊🍃🌹🕊️🌹🍃🕊❀✾                               *❁﷽❁* *👈 * *شکايت.از.روزگار* ◾مفضل.بن.قيس سخت در فشار زندگي واقع شده بود. فقر و تنگدستي، قرض و مخارج زندگي او را آزار مي‏داد. ◾يک روز در محضر ، لب به شکايت گشود و بيچارگي هاي خود را مو به مو تشريح کرد: ◾ «فلان مبلغ قرض دارم، نمي‏دانم چه جور ادا کنم. فلان مبلغ خرج دارم و راه درآمدي ندارم. بيچاره شدم، متحيرم، گيج شده ‏ام. به هر در بازي مي‏روم به رويم بسته مي‏شود ...» ◾ در آخر از تقاضا کرد درباره‏اش بفرمايد و از خداوند.متعال بخواهد گره از کار فروبسته او بگشايد. ◾ به کنيزکي که آنجا بود فرمود: «برو آن کيسه اشرفي که منصور براي ما فرستاده بياور.» ◾کنيزک رفت و فوراً کيسه اشرفي را حاضر کرد.  آنگاه به مفضل.بن.قيس فرمود: «در اين کيسه چهارصد دينار است و کمکي است براي زندگي تو.». ◾- مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم اين نبود، مقصودم فقط خواهش.دعا بود.». 👈 - «بسيار خوب، هم مي‏کنم. اما اين نکته را به تو بگويم، هرگز سختي ها و بيچارگي هاي خود را براي مردم تشريح نکن، اولين اثرش اين است که وانمود مي‏شود تو در ميدان زندگي زمين خورده‏ اي و از روزگار شکست يافته ‏اي. در.نظرها.کوچک‏.مي‏شوي، شخصيت و احترامت از ميان مي‏رود.» *👈 وَلا.تُخْبِرِ.النّاسَ.بِکلِّ.ما.اَنْتَ.فیه.*                *فَتَهونَ.عَلَیْهِمْ؛* 📚بحارالانوار، ج ۱۱ ، ص ۱۱۴ 📚داستان راستان، ج۲، د ۸۵ *🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤* 🏴🏴 سفِینَةُ النَجَاة 🏴🏴 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/maheramezaan https://chat.whatsapp.com/FJffl3Op2pb4Can2BvdRjX ✾❀🕊🍃🌷🕊️🌷🍃🕊❀✾
💖 مهمان خانه اش بودم. زیاد می رفتم و می‌آمدم. گاهی شب هم می ماندم آنجا. تا صبح توی اتاق مهمان سر می‌کردم. 💖 یادم هست نیمه‌های شب با صدای حاجی از خواب بیدار شدم. فاصله اتاق حاجی تا اتاق مهمان کم نبود باز صدای گریه و ناله اش می آمد. 💖 حاجی که می نشست پای سجاده، [برای نماز شب] غرق خلوت با خدا می شد. پاک یادش می‌رفت این دنیا را. می رفت توی حال خودش؛ گریه می‌کرد ناله می‌کرد ضجه می زد، بندگی می‌کرد برای خدا. 💖 با خودم می‌گفتم: «کجای دنیا یک سرلشکر نظامی یک عارف حقیقیه؟» 📚 کتاب سلیمانی عزیز، نشر حماسه یاران، صفحه ۱۴۱، راوی سردار حسین معروفی.
💠 احکام دانش‌آموزی: رمان 🔻ستایش عضو کانال داستان شده بود و هر روز بعد از مدرسه یه گوشه لم می‌داد و رمان‌ می‌خوند. یه روز مامانش گفت: اگه میشه، برای منم آدرسش رو بفرست، منم بیکار میشم بخونم. 🔰 چند روزی گذشت، یه روز مامان کنار ستایش نشست و گفت: دخترم! این داستانا بعضیاشون خوب نیست و خوندنش اصلاً درست نیست. دیگه نخون عزیزم. ❓بچه‌ها! به نظر شما داستان و رمان خوندن اشکال داره؟! 🔹 توی گوشی رمان خوندن عیب داره، پس نباید خوند. 🔸 رمان برای بچه‌ها اشکال داره. 🔹 تنهایی رمان خوندن اشکال داره. 🔸 داستان‌های بد، کلا خوندنش درست نیست و اشکال داره. ✅ دوستان عزیز! داستان خوندن - مخصوصاً داستان‌های خوب و آموزنده - کار خیلی خوبیه، اما نه هر داستانی. بعضی از داستان‌ها هستن که خیلی از مسائل(عاشقانه، دوستانه و ...) رو بی‌حیا تعریف می‌کنه که باعث پریشانی و سردرگمی ما میشه. خوندن و شنیدن اینجور داستان‌ها اصلاً درست نیست و اشکال داره. 💥ما باید مراقب فکر و ذهنمون باشیم نکنه با خوندن اینجور داستان‌ها آسیبی ببینیم. 📎 📎 📎 📎 🆔@maheramezaan 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2303132312C11099947b1
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 در دیدار اعضای ستاد برگزاری همایش ملّی بزرگداشت شهدای : 🌴شما می‌بینید که در کشورهایی یک قهرمان نیمه‌کاره‌ای و متوسّطی دارند، این را چطور میکنند، دربا‌ره‌اش می‌نویسند، می‌نویسند؛ بعضی‌ها هم قهرمان ندارند، قهرمان می‌سازند؛ تاریخ ندارند، تاریخ می‌سازند. ✏️ما قهرمانش را هم داریم، تاریخش را هم داریم، گذشته‌ی پُرافتخارش را هم داریم؛ این را باید منتقل کنیم، باید منعکس کنیم. این کار بزرگی است و جزو وظایف حتمی است. ۱۴۰۴/۲/۲۲ 💻 Farsi.Khamenei.ir 💻@maheramezaan