eitaa logo
منتظران حضرت مهدی
980 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
6.4هزار ویدیو
196 فایل
بعشق اهلبیت‌علیهم‌السلام خصوصا امام‌زمان‌علیه‌السلام❤ و بعشق رهبرمظلوممان🌸 و بعشق شهدای عزیز کانالی داریم جهت خدمتگزاری به منتظران پاسخ به سوالات احکام و اعتقادی @Pasokhgooeee 👈کپی با ذکر صلوات ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17366260458313
مشاهده در ایتا
دانلود
•••✾☘️🌺🌸🌹🌻🌷☘️✾••• ‌                          *❁﷽❁* شیخ علی حلاوی با 🌴وقتی در نجف اشرف جهت انجام کاری که در نظرم بود از بازار محله سیفیه عبور می کردم، در اثناء راه نظرم به قبه ای شبیه به  مسجد افتاد که بر بالای سردرِ آن، زیارت مختصری از (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته شده بود و بالای آن نوشته بود: «هذا مقام » و مردمان آن دیار از دور و نزدیک به زیارت آن مکان رفته و به ساحت قدسی باری تعالی دعا و تضرع و زاری و توسل می جستند. 🌳 لذا از اهالی حله درباره دلیل انتساب آن جایگاه به سوال نمودم. همگی بالإتفاق گفتند این مکان خانه یکی از اهل علم این شهر به نام آقا شیخ علی؛ مردی بسیار زاهد و عابد و متقی بوده است. 🌿 شیخ علی، در تمامی اوقات، منتظر ظهور (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مشغول خطاب و عتاب با آن حضرت بوده است که ای مولای من، این غیبت شما از دیدگان، در این تعدد سال ها و اعصار چه دلیلی دارد؟ چه آن که تعداد مخلصین شما لااقل در همین شهر حله به بیش از هزار نفر می رسد! پس چرا ظهور نمی فرمایی تا دنیا را پر از قسط و عدل نمائی؟! 🌹 با همین افکار و گفتار ایام می گذراند تا آن که روزی به بیابانی رفته و همین عتاب و خطاب ها را به آن بزرگوار عرض کرد. در همین حال بود که ناگهان را دید که نزد او آمده و فرمود : «جناب شیخ به چه کسی این همه عتاب و خطاب می کنی؟»  عرض کرد خطابم به و است که با این مخلصین صمیمی که تعداد آنها در این عصر فقط در حله بیش از هزار نفر است و با وجود این ظلم و جوری که عالم را فرا گرفته، چرا آن حضرت ظهور نمی کند؟! 🌺مرد عرب فرمود: «ای شیخ، من هستم. مطلب این چنین نیست که تو تصور می کنی. اگر تعداد اصحاب من به می رسید، قطعا ظاهر می شدم. در شهر حله هم که گمان می کنی بیش از هزار نفر مخلص واقعی موجود است؛ آنان حقیقی نیست، مگر تو و فلان قصاب شهر».  🌸او ادامه داد: «اگر می خواهی حقیقت مطلب بر تو مکشوف شود، در شب جمعه مخلصین را دعوت کن و برای ایشان در صحن حیاط خانه خود مجلسی برپا نموده و آن قصاب را هم دعوت کن و دو بالای بام خانه ات بگذار و منتظر ورود من باش تا واقع امر را به تو نشان دهم و تو را متوجه اشتباهت کنم.» 🌷پس از اینکه این کلام را فرمود از دیدگان آقا شیخ علی غائب شد. پس شیخ با سرور و خوشحالی تمام به حله برگشته و ماجرا را برای آن مرد قصاب تعریف نمود. سپس قرار بر این شد که از میان بیش از هزار نفری که می شناختند و همگی آنان را از اخیار و ابرار و منتظران حقیقی امام غائب از انظار می دانستند، چهل نفر را انتخاب نموده و شیخ از آنها دعوت کند تا همگی در شب جمعه به منزل او آمده و به شرف ملاقات (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مشرف شوند. 🌞 هنگام ملاقات فرا رسید. مرد قصاب با آن چهل مخلص در صحن حیاط خانه ی شیخ علی اجتماع نموده و همگی با طهارت رو به قبله مشغول ذکر و صلوات و دعا و منتظر   بودند. شیخ نیز حسب الامر آن دو عدد بزغاله را بالای پشت بام برد.  🌠پاسی از شب گذشته بود و همه منتظر بودند. ناگهان نور عظیم درخشانی در جو هوا ظاهر گردید که تمام آفاق را پر کرده و چند برابر از آفتاب و ماه درخشنده تر بود به سمت خانه شیخ رفته و بر بالای پشت بام خانه شیخ قرار گرفت. زمانی نگذشته بود که صدائی از پشت بام بلند شد و آن مرد قصاب را امر به رفتن به پشت بام کرد. ❇ مرد قصاب، اطاعت نموده و به بالای پشت بام رفت و آن او را امر فرمود که یکی از آن دو بزغاله را نزدیک ناودان آن بام برده سر ببرد، بنحوی که تمام خون آن از آن ناودان در میان صحن خانه ریخته شود. قصاب به فرموده آن بزرگوار عمل نمود. 🍀 آن چهل نفر با دیدن خون های سرازیر شده از ناودان همگی با خود گفتند قطعا حضرت سر قصاب را بریده و این خون نیز متعلق به قصاب است. لحظاتی دیگر گذشت. ناگهان صدای دیگری از پشت بام به گوش رسید که این بار شیخ علی (صاحب خانه) را به پشت بام فرا می خواند. شیخ علی نیز اطاعت امر نمود. و زمانی که به پشت بام رفت، قصاب را دید که در سلامتی کامل در محضر امام ایستاده بود! https://eitaa.com/maheramezaan https://chat.whatsapp.com/FJffl3Op2pb4Can2BvdRjX 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
✾❀🌸🍃🌻🌺🌻🍃🌸❀✾ ‌                 *❁﷽❁* مرحوم‌آیت‌الله‌محمّدتقی‌بافقی با علیه السلام🌹 🌸امام_زمان علیه السلام گرچه از چشمان ما غایب هستد، اما حضور دارند و از احوال ما آگاهند، و هر کسی قادر به دیدار ایشان نخواهد بود، مگر آنکه رضایت را جلب نماید؛ در ادامه داستانی از دیدار امام_زمان علیه السلام با مرد مسافر را بخوانید. 🔹 مرحوم حجّة الاسلام ملاَّ اسد الله بافقی به نقل از برادرش مرحوم آیت الله محمّد تقی بافقی می‌گوید: 🔹«قصد داشتم از نجف اشرف پیاده، به مشهد مقدّس برای زیارت بروم. فصل زمستانی بود که حرکت کردم و وارد ایران شدم. کوه‌ها ودرّه‌های عظیمی سر راهم بود وبرف هم بسیار باریده بود. یک روز نزدیک غروب آفتاب که هوا هم سرد بود وسراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوه خانه‌ای رسیدم؛ که نزدیک گردنه‌ای بود، با خودم گفتم: «امشب در میان این قهوه خانه می‌مانم، صبح به راه ادامه می‌دهم». 🔹پس وارد قهوه خانه شدم، دیدم جمعی از کرد‌های ایزدی در میان قهوه خانه نشسته ومشغول لهو ولعب وقمار هستند، با خودم گفتم: «خدایا چه بکنم؟! این‌ها را که نمی‌شود نهی از منکر کرد، من هم که نمی‌توانم با آن‌ها مجالست نمایم، هوای بیرون هم که فوق العاده سرد است». 🔹همینطور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم وفکر می‌کردم و کم کم هوا تاریک می‌شد، صدائی شنیدم که می‌گفت: «محمّد تقی! بیا اینجا». بطرف آن صدا رفتم، دیدم شخصی باعظمت زیر درخت سبز وخرّمی نشسته ومرا بطرف خود می‌طلبد. 🔹نزدیک او رفتم واو سلام کرد وفرمود: «محمّد تقی آنجا جای تو نیست». 🔹من زیر آن درخت رفتم، دیدم، در حریم این درخت، هوا ملایم است وکاملاً می‌توان با استراحت در آنجا ماند وحتّی زمین زیر درخت، خشک وبدون رطوبت است، ولی بقیّه صحرا پُر از برف است وسرمای کُشنده‌ای دارد. 🔹با قرائنی متوجّه شدم او است به هر حال شب را خدمت بیتوته کردم وآنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدّس استفاده کردم. 🔹صبح که طالع شد ونماز صبح را با آن خواندم، آقا فرمودند: «هوا روشن شد، برویم». 🔹من گفتم: «اجازه بفرمائید من در خدمتتان همیشه باشم وبا شما بیایم». 🔹 فرمود: «تو نمی‌توانی با من بیائی». گفتم: «پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟» 🔹 فرمود: «در این سفر دوبار تو را خواهم دید ومن نزد تو می‌آیم. بار اوّل خواهد بود ومرتبه دوّم نزدیک تو را ملاقات می‌کنم». ناگهان آن از نظرم غائب شد. 🔹من به شوق دیدار آن ، تا سر از پا نشناختم وبه راه ادامه دادم، تا آنکه پس از چند روز وارد شدم وسه روز برای زیارت ووعده تشرّف به محضر آن در ماندم، ولی خدمت آن حضرت نرسیدم. 🔹از حرکت کردم وفوق العاده از این بی توفیقی وکم سعادتی متأثّر بودم، تا آنکه پس از یک ماه به نزدیک شهر رسیدم. 🔹همین که شهر از دور معلوم شد با خودم گفتم: «چرا خُلف وعده شد؟! من که در آن را ندیدم، این هم شهر باز هم خدمتش نرسیدم». 🔹در همین فکر‌ها بودم، که صدای پای اسبی شنیدم، برگشتم دیدم (ارواحنا فداه) سوار بر اسبی هستند وبطرف من تشریف می‌آورند وبه مجرّد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند وبه من سلام کردند ومن به ایشان عرض ارادت وادب نمودم. 🔹گفتم: «آقا جان! وعده فرموده بودید که در هم خدمتتان برسم، ولی موفّق نشدم؟!» 🔹 فرمود: «محمّد تقی! ما در فلان ساعت وفلان شب نزد تو آمدیم، تو از حرم عمّه ام بیرون آمده بودی، زنی از اهل تهران از تو مسأله‌ای می‌پرسید، تو سرت را پائین انداخته بودی وجواب او را می‌دادی، من در کنارت ایستاده بودم وتو به من توجّه نکردی، من رفتم» . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 علیه السلام 🍃🌺منتظران حضرت مهدی🌺🍃 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ایتا https://eitaa.com/joinchat/2113863728C2c2c70cc22 واتساپ https://chat.whatsapp.com/FJffl3Op2pb4Can2BvdRjX ✾❀🌸🍃🌻🌺🌻🍃🌸❀✾
📌تلاش غاصبان برای تبرئه هجوم به خانه حضرت زهرا(س) هنگامی که بیماری حضرت فاطمه(س) شدت یافت، عمر به ابوبکر گفت: «ما ایشان را خشمگین کرده ایم؛ بیا تا برای عیادت نزد او برویم،» اما وقتی به خانه حضرت فاطمه(س) رسیدند، ایشان به آن دو اجازه ورود نداد؛ لذا بازگشتند. ابوبکر و عمر سراغ امیرمؤمنان علی(ع) رفتند تا از او برای این و دلجویی از همسرش اجازه بگیرند. امام اگرچه از واقعه هجوم بسیار ناراحت و خشمگین بود، اما چون اصرار آنان را دید، از همسر خود اجازه ملاقات خواست. حضرت فاطمه(س) نیز از باب اطاعت امر مولای خود فرمود: «علی جان، اگر قولی داده اید، اینجا خانه شما است و من پیرو فرمان شما هستم.» هنگام ورود ابوبکر و عمر، آن حضرت صورت خود را برگرداند و پرسید: «آیا از رسول الله(ص) شنیده اید که فرمود: فاطمه پاره تن من است. پس هر کس او را بیازارد، من را آزرده است و هر کس من را بیازارد، خدا را آزرده است؟» آنان گفتند: بله. سپس، ایشان رو به آنان کرد و فرمود: «خدا و ملائکه اش را شاهد می گیرم که شما من را آزردید و رضایتم را تحصیل نکردید. به خدا سوگند! با شما سخن نخواهم گفت تا به لقای پروردگار نائل گردم و چون پدرم را ملاقات کنم، شکایت شما را نزد پروردگار و او خواهم برد.» 📚ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج8، ص22؛ 📚سیدمرتضی، الشافی فی الامامه، ج4، ص115؛ 📚سیوطی، مسند فاطمه الزهرا، ص15. 📚ابن قتیبه دینوری، الإمامة و السياسة، ج1، ص31؛ 📚شیخ صدوق‏، علل الشرايع، ج1، ص187- 186.
1.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نظر به آن نظر به امام زمان علیه السلام است. اللهم عجل لولیک الفرج 🔷🔸💠🔸🔷