eitaa logo
محفل‌الحسين
20 دنبال‌کننده
263 عکس
49 ویدیو
1 فایل
" یا مَن لَهُ ذِکرُهُ وَ لا یُنسی " جایی نیستم .
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نانوشته ها
چالش جذابی است. اعتصاب کنند ببینیم بود و نبودشان چقدر برای جامعه لازم و ضروری است؟ ببینیم اگر چندصباحی نباشند چه اتفاق خاصی در کشور میفتد؟ جوری با اعتماد به نفس می‌گویند «اعتصاب می‌کنیم» انگار خودشان هم باورشان شده وجودشان مهم و ضروری است. اعتصاب وقتی اهمیت دارد که اعتصاب‌کننده برای رفع نیازهای جامعه یک عنصر مفید و ضروری باشد و نبودش یک نیاز اساسی مردم را لنگ بگذارد. آتش‌نشان و کارگر و رفتگر و بقال و مکانیکی و نانوا اگر تهدید به اعتصاب کنند، باید حرف‌شان را جدی گرفت چون نبودِ هر کدام از این‌ها، روزمره اکثر مردم را تحت تاثیر قرار می‌دهد و نظم جامعه را مختل می‌کند. آن‌ها ارزش واقعی خلق می‌کنند پس بود و نبودشان مهم است. تهدیدِ اهالی خانه سینما به اعتصاب اما بیشتر کمدی است. ده روز و ده هفته که سهل است، اگر همه‌شان با هم ده ماه اعتصاب کنند باز هم در مملکت آب از آب تکان نخواهد خورد. چرا؟ چون این جماعت هیچ نیاز واقعی از روزمره مردم را برطرف نمی‌کنند، هیچ ارزشی خلق نمی‌کنند و نتیجتا بود و نبودشان در زیست روزمره مردم خیلی تفاوتی ندارد. آنقدر در رسانه برای همدیگر نوشابه باز کردند و از واقعیت زندگی مردم دور بودند که کم کم توهمِ مهم بودن زده‌اند اما در واقعیت علی‌آقا مکانیکی محله ما تاثیر اعتصابش صدبرابر اعتصابِ این‌هاست. چرا؟ چون علی‌آقا لب و دهان نیست. مفید است. هویتش اینستاگرامی نیست، یک روز نباشد کار ملت لنگ اوست و اهالی محل دلتنگش می‌شوند.‌ جماعتی که نه مفید هستند، نه خالق ارزشند و نه به زیست واقعی مردم نزدیک هستند را چه به این گنده‌گویی‌ها؟ بی‌خاصیت‌ها را چه به اعتصاب؟ 🆔 @naneveshteha
لَسنا نَدری ما قَدَّمنا...
دم زدن از علی، جگری چون جگر حمزه میخواهد. دلی به پهنای آسمان، صبری به اندازه صبر علی در احد وقتی چشمش به شهدا افتاد. در مقابل سوختن گل اش وقتی دوره اش کرده بودند. در آن شب تاریک وقتی با دستان خیبر گشا تکه دیگری از خودش را در دل خاک پنهان کرد. شیعه بودن تاوان دارد. شیعه تافته جدا بافته است. تقدیرش با همه فرق میکند. مثل ۱۰ سالگی علی، عقایدش را به سخره می گیرند. بوی خطر که مشموم می شود، تنهایش میگذارند. و تنهایش میگذارند. و تنهایش میگذارند. برشی از کتاب «حیدر» @ir_tavabin
باز کدومشون پاشو گذاشته رو شلنگِ نت؟؟
بسم‌الله... خداجان احضارِ ندامت و استغفار برایِ تمامِ سرشلوغی هایی که بدونِ خیالت گذشت... برایِ تمامِ درس ها کتاب ها آزمون ها پایان نامه ها مشغله ها برایِ تمامِ بندگی نکردن هایم برایِ تمامِ لهو و لعب ها برایِ ساعاتی که گذشت و فکر کردم چقدر خوب گذراندمشان ( چه خیال خامی) برایِ غفلت ها و بی گدار به آب زدن ها استغفرالله.... استغفرالله، که میدانم هرکجا بروم و هرچه را بجویم، عاقبت تویی و بی هوده کشتی در غیر به آب زده‌ام... استغفرالله ، برایِ این روزها روزهایِ شلوغ و آشفته و آفتابی! بماند که یادم باشد، کلید و کیمیا دور نیست... که یادم باشد ، خودم هیچم و اللهُ یعلم و انتم لا تعلمون!
هدایت شده از حال‌کاملااستمراری
خدای من همه پست های کانالو پاک میکنی؟😓 ---- فک می‌کنم روزی یه پست، کافی باشه برای ارضای نوشتن و دیده‌شدن. وقتایی که بیشتر می‌شه حس می‌کنم باید اضافه‌ها پاک بشن.
خدایا ما رو هم؟
هدایت شده از یک‌ سنا‌ریوی نا‌منظم
سر کلاس مبانی سیاست یکی از بچه‌ها به شوخی گفت «استاد، میدونید ۲۲ بهمن چه روزیه؟ روزی که جمهوری اسلامی به ایران حمله کرد». استاد ۶۵ ساله‌مون -که خیلی هم ناراحت شد از این حرف- برگشت بهش گفت «نفرین نمیکنم؛ ولی هر کی واقعا به این جمله اعتقاد داره دعا میکنم که خودش حکومت پهلوی رو تجربه کنه!»
از خیابان رد می‌شدم و فکرم درگیرِ این روزهایِ ناامن و آشفته بود... آمدم بگویم چرا ؟ چرا ما ؟ چرا کشورِ ما ؟ چرا جوانهایِ ما؟ چرا قلب هایِ ما؟ چرا بی کسی؟ چرا ظلم؟ داشتم همینطور میگفتم و میگفتم که ناگهان،‌ چشمم افتاد به پرچمِ " زینب الصبور " جلویِ درِ حسینیه... به پرچمی که انگار از آن بالا، کشتی هایِ غرق شده ام را دیده بود! زینب...عاشورا...حسین...جوانها...ظلم‌...بی‌کسی...کربلا....وطن...حق...اسیری...چادر از سر کشیدن...گستاخی...فحاشی.... سرخ و سفید و نارنجی شدم... خجالت کشیدم... خجالت از هزار مصیبتی که یک روزه بر سرِ زینب آمد ... خجالت از زبانی که باز نشد و قلبی که صبر کرد و صبر کرد و صبر کرد و خواهری که تنها شد و تنها شد و تنها شد... و دختری که...... آرام شدم اما،‌. هر وقت به زینب فکر می‌کنم آرام می‌شوم... آرام و شرمنده ؛ شرمنده از کوچکیِ غم هایم و آرام از صبوریِ زینب... زینبِ صبوری که چقدر خوب ثابت کرد، گاه صبر کیمیاست... گاه صبر عشق است... گاه صبر همان بشرالمومنین است... دستم نرسید به پرچم تا لمسش کنم و اشکم اجازه دهد که بگویم خجالت کشیده ام... پرچم بالا بود آخر، خیلی بالا... مثلِ مقامِ زینبِ صبور ؛ فقط آرام سرم را گرفتم لبه‌ی حسینیه و درِ گوشش گفتم که به زینب برساند : روحی فداک ایران و تمامِ جوان هایش