eitaa logo
مجله مجازی محفل
627 دنبال‌کننده
138 عکس
20 ویدیو
12 فایل
📝محفل؛ مجله‌ای فرهنگی ادبی برای کشف آدم‌ها و غرق‌شدن در زندگی آنهاست. اینجا دربارهٔ آدم‌ها در شغل‌هایشان حرف می‌زنیم. ✨ هاجر شهابی‌ هستم؛ مشتاق هم‌صحبتی با شما🥰: @hajariiii لینک خرید مجله: https://mabnaschool.ir/?s=%D9%85%D8%AD%D9%81%D9%84&post_type=pr
مشاهده در ایتا
دانلود
مجله مجازی محفل
اگر روزگار را می‌دادیم دست خیاط‌ها می‌توانستیم به آنها بگوییم: روزهای خوبش را بلند بدوزند؛ دلتنگی‌هایش را درز بگیرند؛ رویش را خنده‌دوزی کنند؛ بغض‌هایش را تو و همه جایش را دور دوز کنند؛ که یک عمر آدمی بپوشد و آخ نگویند؛ تمامش را هم یک رو، آنقدر با دقت و تمیز بدوزند که بر تن بنشیند و به دلخواه باشد☺️ @mahfelmag
19.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. «روایت‌انسان» اومده تا به دو سوال مهم جواب بده: اول این‌که ما از کجا اومدیم؟ و بعد این‌که می‌خواهیم به چه سمتی حرکت کنیم؟ این اسمش هویت انسانه... برای همراه شدن با قافله روایت‌‌انسان روی لینک زیر بزنید:🔻 https://b2n.ir/t43169 | @mabnaschoole |
🔸 چه اتفاقی می‌افتد اگر خیاطی ساده، درگیر جهانی بسیار بزرگ‌تر از پارچه و سوزن شود؟ اگر در گذشتۀ او چیزی وجود داشته باشد که او را برای این اتفاق آماده کرده باشد چه؟ همین سوژۀ ساده، باعث می‌شود تا این اثر ارزش دیدن داشته باشد. در فیلم «یک دست لباس»، لئونارد خیاطی انگلیسی است که به شیکاگو آمده و کسب‌کاری را راه انداخته است. اعضای مافیا این مغازه را به عنوان محلی امن برای ردوبدل کردن نامه می‌شناسند. لئونارد نیز در کار آن‌ها دخالت نمی‌کند تا روزی که ناخواسته وارد ماجرای پیچیده‌ای می‌شود... • اگر اشتراک فیلیمو یا نماوا ندارید، می‌توانید The Outfit را از لینک زیر دریافت کنید: https://filmgirbot.site/?showitem=tt14114802 @Alemobarak_fateme @fateme_alemobarak @mahfelmag
مجله مجازی محفل
📝«سرم بیشتر از این که بوی قرمه‌ بدهد، بوی کاه مانند پارچه می‌داد. پوست دستم مثل سربازی بود تیرخورده که از جای‌جای تنش خون می‌ریخت.» 🪡تا الان داستانی خوندید که شخصیت اصلی‌ش خیاط باشه؟ ◾«پاییزی بود که بهار درونش نفس می‌کشید» داستانیه از «میثاق رحمانی» با محوریت خیاط دل‌رحمی که روزگار تنهایی رو براش به ارمغان آورده. 👀آیا روزگار با خیاط داستان ما سر سازگاری پیدا می‌کنه؟ @mis_rahmany @mahfelmag
مجله مجازی محفل
💭هر کدام از ما رویاهای متفاوتی داریم. بعضی از این رویاها در رابطه با خودمان هستند و بعضی دیگر در رابطه با اطرافیانمان. گاهی آنقدر یک چیزی برای ما مهم است که بی آنکه حواسمان به خواستهٔ اطرافیانمان باشد؛ به زور می‌خواهیم آن را به دیگران تحمیل کنیم. غافل از اینکه... 📚این غفلت موضوع کتاب «رویای یک خیاط» است. 🔶 یادمان باشد؛ رویاها می‌توانند متفاوت باشند. @mahfelmag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام🌱 ظهر گرم تابستونی‌تون به خیر🙂 اگه نخ و سوزن🪡دستتونه بذاریدش زمین بیاید یکم با هم گپ بزنیم😉 @mahfelmag
شما تو صبحت‌کردن‌هاتون اهل استفاده از ضرب‌المثل هستید؟ تا الان ضرب‌المثلی شنیدید یا استفاده کردید که به خیاط و خیاطی ربطی داشته باشه؟🤔 اگه آره می‌شه به منم بگید؟🤗 من اینجام: @hajariiii @mahfelmag
ممنونم بابت ضرب‌المثل‌های قشنگی که فرستادید🌺 ان‌شاءالله هر چند روز دربارهٔ یکی‌دوتاشون با هم صحبت می‌کنیم🥰 نمی‌دونم چند تا ضرب‌المثل در اینباره هست ولی هر کی چیز جالبی شنیده حتما به من بگه🙂 @mahfelmag
امروز می‌خوایم دربارهٔ این دو ضرب‌المثل معروف صحبت کنیم. «خیاط در کوزه افتاد» وقتی شخصی به یه بلائی دچار می‌شه که پیش از این اتفاق درباره‌ش صحبت می‌کرده؛ می‌گن خیاط تو کوزه افتاد🙂 داستانش هم به پیرمرد خیاطی برمی‌گرده که پیش قبرستون مغازهٔ خیاطی داشته. هر وقت کسی فوت می‌کرد از جلوی این مغازه سمت خونهٔ ابدی‌ش می‌بردنش! پیرمرد یه روز تصمیم می‌گیره تعداد مرده‌ها رو بشماره. چون سواد نداشته به ازای هر جنازه؛ یک سنگ می‌انداخته داخل کوزه. مدتی می‌گذره. یک روز یکی سراغ خیاط رو می‌گیره ولی پیداش نمی‌کنه. وقتی می‌پرسه خیاط کجاست؛ بهش می‌گن: «خیاط در کوزه افتاد» @mahfelmag