مجله مجازی محفل
-🌱
بگذارید موضوع را از اول برایتان تعریف کنم. ما، سه تا برادر هستیم.
من دومی هستم. از همان اول سرمان درد میکرد برای این کارها. اول من و صادق از همان بچگی افتادیم توی این وادی . بعدها امین هم که کمی بزرگتر شد شروع کرد کارمان را با قرآن شروع کردیم. اول کار قرآن حفظ میکردیم. این بر میگردد به سال ۷۱ که تازه حرف زدنمان روان تر شده بود و جمله ها را میتوانستیم کامل ادا کنیم. از همان اول مادرم به ما قرآن آموزش میداد آخر خودش هم قرآنی بود. از همان اوایل تشکیل امور تربیتی جزء اکیپ اصلی بود و بعدها هم آموزش و پرورشی شده بود . پدر هم که دستی بر آتش داشت و خودش از بچگی کار را شروع کرده بود. به یاد دارم که میگفت از پنج شش سالگی با عموی بزرگترم در محله خودشان جلسه قرآن میرفته است. بعدها یعنی در ایام راهنمایی و دبیرستان هم در جلسات مرحوم پرورش که بعدها در زمان ریاست جمهوری امام خامنه ای وزیر آموزش و پرورش شده بودند شرکت میکرده است . . .
✍🏻 محمد جواد قائدی
🗞️ @mahfelmag
مجله مجازی محفل
-🌱 بگذارید موضوع را از اول برایتان تعریف کنم. ما، سه تا برادر هستیم. من دومی هستم. از همان اول سرمان
روایت کامل را
صفحهی ۶۲
در مجلهی #محفلشمارههفت بخوانید 🙂🪴
🔅
از اینجا میتونی
#محفلشماره۷ رو تهیه کنی؛👇🏻
- https://mabnaschool.ir/product/mahfel7/
📌 @mahfelmag
May 11
مجله مجازی محفل
-
-(۱)
زن تکیه داده بود به میله آهنی بی آنکه اشکی بریزد به روبه رویش
خیره شده بود. دختری که کنارش نشسته بود ، چادرش را کشیده بود روی صورتش با دست میکوبید روی زانوهایش صدای گریه اش بلند بود. مادر و دختر بودند. قبل از روضه شنیدم به یکی از خادم های هیات گفت: مادرم ناشنوا هستند و دیدم که با زبان اشاره با هم حرف زدند. شب سوم محرم بود ،مداح با سوز و حرارت روضه میخواند، دلم با مداحی بود و فکر و نگاهم با زن ناشنوا. انگار توی دنیای ما نبود. به دنیای پر از سوز و نوا و صدای ما راهی نداشت خلوتش و سکوتش هر چند برایم قابل احترام بود ولی نگاه خیره زن دلم را لرزاند. فقط همان چند لحظه به زن ناشنوا فکر کردم خیلی زود چادرم را کشیدم روی صورتم و مشغول عزاداری شدم. دلم نمیخواست بیشتر از این روضه را از دست بدهم . . .
🗞️ @mahfelmag
مجله مجازی محفل
-
-(۲)
بارها این فیلم را دیدم شاید ده بار شاید بیست بار هر بار توی صورت تک تک آدم هایی که روبه روی حاج محمود نشسته بودند ، صورت آن زن را میدیدم اگر آن شب هیات ما هم یک مترجم داشت، زن میتوانست همین طور اشک بریزد و عزاداری کند؟
مردی که کنار حاج محمود ایستاده بود کی بود؟
شغلش را چی صدا می زدند؟
حاج محمود ، اگر تنها و بدون کمک مرد برای این جمعیت مداحی می خواند، حال مجلس چه طور بود؟
این مردهای عزادار در بقیه مراسمهای حرم، مثل این دستهای روضه خوان مراسم، لذت می برند؟
اصلا چه کسی برای ناشنوایان مداحی میکند ؟
ما مداحی را گوش میکنیم، می شنویم، ناشنوا چی؟
📰 @mahfelmag
مجله مجازی محفل
-
اما تصویر آخر قصهی یک رویاست، قصهای که تحقق یافت.
دو تصویر بالا قلم و نوشتهی خانم اعتمادی است. خانم اعتمادی در مجلهی محفل کمی پر و پیمانتر از مجلس ناشنوایان گفتهاند؛
تصویر آخر سوز دارد. شاید دلتان را سوزاند. شاید دلتان هوایی شد. و خب امشب، شب هوایی شدن دلهاست . . .
📌لینک دانلود مجلهی محفل؛
- https://mabnaschool.ir/product/mahfel7/
مجله مجازی محفل
اما تصویر آخر قصهی یک رویاست، قصهای که تحقق یافت. دو تصویر بالا قلم و نوشتهی خانم اعتمادی است. خا
نوشتهی خانم مرضیه اعتمادی
صفحهی ۳۷
مجلهی فرهنگی ادبی محفل قرار دارد؛🌱
مجله مجازی محفل
-😁
میدانید هر چیزی نیازمند مقدمه است؛
یعنی تا یک فعلی را انجام ندهیم انفعالاتی که میخواهیم رخ نمیدهد. مداح شدن هم از این امر مستثنی نیست!
مثلاً یک موردش که بسیار حیاتی است و الا و بلا باید باشد و اگر نباشد آسمان به زمین میآید و زمین ابری میشود،
ریش است!
ریش چیست؟!
مویی که روی لپ میروید و هرچه بلندتر باشد، صاحبش را خفنتر جلوه میدهد . . .
🧾 @mahfelmag
مجله مجازی محفل
-😁 میدانید هر چیزی نیازمند مقدمه است؛ یعنی تا یک فعلی را انجام ندهیم انفعالاتی که میخواهیم رخ نمی
چند مورد از این امور حیاتی را شما بگویید؛
- @mahdi_shafieii
مجله مجازی محفل
-🏚️
زمستان سال ۸۲ بود و فصل امتحانهای پایان ترم. یادم می آید شبی که فردایش امتحان ریاضی داشتیم به حدی هوا سرد بود که بخاری اتاقم جواب نمیداد. آن زمان بابا یک گوشه از پذیرایی بزرگمان را با یک دیوار چوبی که حکم میز تحریر و کتابخانه داشت، جدا کرده بود. این تکه از پذیرایی شده بود اتاق من و خواهرم برای همین دو تا پنجره بلند توی اتاقمان داشتیم. آن شب سوز سرما از لای پنجره ها می ریخت توی اتاقم و با تانژانت و کتانژانت قاطی میشد و مغز تک تک استخوان هایم را میسوزاند. زیر سه تا پتو داشتم به خودم و مدیر مدرسه و معلم ریاضیام درود میفرستادم که نفهمیدم چطور خوابم برد. یکهو حس کردم یک نفر تختم را از روی زمین بلند کرد و پرت کرد یک متر آن طرفتر. به همان دلیلی که بالاتر گفتم یکی از لوسترهای پذیرایی هم توی اتاق من بود. خودش و تمام آویزهایش با آن همه ابهت داشت دور سقف میچرخید صدای جرینگ جرینگش گوش عالم را کر کرده بود . بابا بلند بلند امام حسین را صدا می زد. یکی یکی ما بچه ها را از دور خانه جمع کرد و همهمان ریختیم توی حیاط . . .
📌 ادامهی روایت
صفحهی ۱۴۳ مجلهی محفل؛
🗞️ @mahfelmag
🔍 دوره موشکافی داستان
🟡 اگر این پوستر را دریافت کردهاید باید بدانید که شما یک مخاطب خاص ادبیات محسوب میشوید!
شما با ورود به جهان داستان تکنیکهای نویسندگی را کم و بیش آموختهاید؛ بهترین راه برای تثبیت این تکنیکها، دیدن نمونههای اجرا شده توسط نویسندههای بزرگ است. ما توی دوره موشکافی این امکان را برای شما فراهم کردهایم.
من «فاطمه مظهریصفات» یکی از استادیارهای مدرسه؛ قرار است ذرهبین بگذارم روی داستانهای برتر ایران و جهان و تکتک کلمات را برایتان موشکافی کنم.
⚫️ این دوره کجا و به چه شکل قرار است برگزار شود؟
این دوره قرار است هر هفته در بستر اسکایروم، برگزار شود. به این شکل که داستان را توی کانال دوره میگذاریم و شما یک هفته زمان دارید تا آن را بخوانید. سپس در یک روز مشخص در لینکی که برای شما ارسال خواهد شد، دور هم جمع میشویم و داستان را نقد و بررسی خواهیم کرد.
🟡 دوره چه زمانی شروع میشود و چقدر طول میکشد؟
دوره ۲۳ اردیبهشت با فرستادن داستان اول رسما شروع میشود. اولین جلسه آن، سه شنبه ۲۶ اردیبهشت، ساعت ۱۷ خواهد بود. این دوره شش جلسه طول میکشد. در هر جلسه یک یا دو داستان کوتاه مورد بررسی قرار میگیرد.
⚫️ دوره موشکافی داستان برای چه کسانی مناسب هست؟
این دوره برای هنرجویانی که در حال آموزش دورههای تکنیکی مدرسه مبنا هستند و هنرجویان قدیمی که فارغالتحصیل شدند، قابل استفاده است.
🟡 لینک ثبتنام و اطلاعات بیشتر:
https://mabnaschool.ir/product/mooshekafi-021402/
⚫️ ارتباط با مسئول دوره:
https://eitaa.com/Fmazhari