eitaa logo
مَه گُل
663 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
Salavaate Khaasseh Emam reza.mp3
3.04M
صلوات خاص امام رضا علیه السلام 🍀🍀🍀 🎤🎤🎤محمد اصفهانی https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
... وقت گذشته بود و من باید می رفتم خونه... گفتم: لیلا این شماره جدید منه، من منتظر تماست هستم! هنوزم شمارتو حفظم خانم ثنایی که چهار شماره آخرت از روی فامیلیت راحت میشه حفظ کرد سه -نه- یک - یک! با لبخند گفتم: یادته لیلا... لبخندی زد و سکوت کرد... خداحافظی کردیم... همون‌طور که ازش جدا میشدم گفتم: یادت نره منتظرت هستم! چیزی نگفت و رفت... از روز بعد مدام گوشیم رو چک میکردم چند روزی گذشت و خبری نشد! شاید تصمیمی برای تغییر نگرفته بود! شاید... سه شنبه بود حوالی ظهر مشغول کارهای خونه بودم که صدای پیامک گوشیم اومد تقریبا دیگه مطمئن بودم خبری از لیلا نمیشه تا اینکه پیامک رو باز کردم! چهار شماره آخر فرستنده سه -نه - یک - یک-... با عجله پیام را خوندم! لیلا نوشت بود: یعنی هنوز فرصتی هست... لبخند روی لبم نشست و سرعت تایپ کردن حروف روی گوشیم به سرعت نور رسید! انگار تمام وجودم می خواست زودتر این پیغام را براش بفرسته که تا نفس می کشیم فرصت هست... بعد هم نوشتم چهارشنبه عصر بوستان نجمه ساعت شش منتظرتم... تیک ارسال که خورد نفسم رها شد و قلبم کمی آروم گرفت حالا نوبت لیلا بود تا با قدرت انتخابش دوباره فرصتی که خدا بهش داده را درست استفاده کنه! چهارشنبه از اول صبح استرس داشتم! با خودم می گفتم یعنی میاد! یعنی می‌تونه به ناامیدیش غلبه کنه! لیلا... لیلا... کمی زودتر لباسهام رو پوشیدم و راه افتادم ساعت دم دمای شش بود و دلم بی قرار و آشوب !چه انتظار سختی! خانم حسینی هم چون در جریان قرار داده بودم متوجه بی قراری من شده بود اما همچنان ساکت بود... فاطمه حسنی با مژگان اومدن کمی حالم رو عوض کنند اما امان از فکری که درگیر است و چشمی که منتظر! چون به نتیجه دلخواه نرسیدن سری تکون دادن و به خانم مقدم که مشغول چیدن میز بود با اشاره به من گفتند: حدیث حاضر غائب شنیده ای! نازنین در جمع و دلش جای دیگر است! خانم مقدم لبخندی زد و با اصطلاح همیشگیش گفت: نازنین از اعماق تَهم دعا می کنم برسه اونی که منتظرشی! تقریبا همه بچه ها فهمیده بودن من منتظر شخص خاصی هستم! زهرا محمدی آروم اومد کنارم گفت: نازی واقعا منتظر اون خانمه ای که هفته قبل دیدیم! من هنوز برام حل نشده یعنی واقعا میاد! اصلا به قیافش نمی‌خورد جمع ما را بپذیره! چیزی نگفتم و فقط امیدوار بودم که بیاد... ساعت از شش گذشت و خبری نشد! شش و ده دقیقه! انگار دقیقه ها نیت کرده بودن به اندازه گذشت یک عمر کُند شوند... که دیدم خانمی به سمت ما می اومد... لیلا بود خودش بود ... و فقط خدا می داند حال من رو در اون لحظات ... انگار دنیا را به من داده اند دوستم برگشته بود... همان لیلایی که یک روز مرا به دنیا باز گرداند... اما خوب همون قدر از دیدنش خوشحال شدم همون قدر هم شوکه شدم! نوع پوشش یه شال قرمز با یه مانتو تنگ زرشکی باموهای بلوندش که کمی بیرون بود و چادر مشکی که انداخته بود روی سرش! خیلی توی چشم میزد و متناقض بود! همزمان خانم حسینی هم اومد به لیلا خوش اومد بگه من کلی ذوق کرده بودم اما خوب نتونستم تعجبم رو هم پنهون کنم! جلوی خانم حسینی بغلش کردم و باشیطنت گفتم: لیلی چقدر چادر بهت میاد چقدر زود رفتی سراغ گزینه ی نهایی! لبخندی زد گفت: به خاطر دل دوستم! بعد سرش را انداخت پایین و گفت: نازی تو منو بخشیدی این برام خیلی ارزش داشت منم با این کارم خواستم خوش‌حالت کنم... یاد خودم افتادم روز اولی چادر پوشیده بودم و خواستم خانم حسینی رو خوشحال کنم! اومدم قیافه ی خانم حسینی رو به خودم بگیرم و بگم که امروز برای من پوشیدی فردا من نباشم درش میاری! که خانم حسینی مجال نداد حرف بزنم! دستش را گرفت خیلی مهربون گفت: آفرین لیلا جان! چقدر تو قدر شناسی! بعد نگاهی به من کرد و گفت: قدر دوستت رو بدون چون ادبش بر پوشش همیشگیش سبقت گرفت! من همون طور متعجب... نویسنده: https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
❤️عاشقانه هاتون با خدای یکتا... ❤️نماز اول وقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲ ✨ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ✨ خداوند انسان رو برای اوج شور و هیجان و لذت و شادی آفریده است... اما باید دید که چطور میتونیم به اوج لذت برسیم؟ چرا معمولا بازار استغفار سرد هست؟ چرا ما معمولا کم استغفار میکنیم ولی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و اولیای الهی (علیهم السلام) زیاد استغفار میکردند؟🤔 چون معمولا مردم از خودشون انتظار ندارند که به عالی ترین شاخص زندگی یعنی نشاط برسند و متوجه نیستن که خودشون مقصرند که به نشاط عالی نرسیدند... و نمیدونن اگه در خونه خدا برن خدا این خرابکاری اون ها رو براشون جبران میکنه... در واقع دین چیزی نیست جز برنامه ای برای رساندن انسان به اوج لذتی که یک انسان میتونه ببره. استغفار یعنی اینکه بگیم: خدایا من از زندگیم لذت نمیبرم و سرزنده و سرحال نیستم! تو شرایطش رو برام فراهم کرده بودی ولی من خودم خراب کردم... منو ببخش و برام جبران کن.... 😭😓 چه کسی میره سراغ رابطه حرام؟ 💢 کسی که از زندگیش لذت نمیبره و سرحال و با نشاط نیست... سعی کنید وقت و بی وقت خصوصا بعد از نمازها با این نگاه استغفار کنید تا کم کم زندگیتون با نشاط و لذت بخش بشه.. https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
🍃🌹اگر چه خواب، نیاید به چشم کم سویم 🍃🌹ولی بخاطر تو، شب بخیر میگویم 🍃🌹من از هجوم خیال تو باز بیدارم 🍃🌹بخواب، راحت و خوش ای نگار مه رویم 🍃🌹شبتون پر از آرامش https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
﷽ 🌸🍃مهربانا ... هر جا که تو باشی، نور هست، شفا هست، عشق و آرامش و برکت هست. الهی! تو باش تا همه چیز به سامان بیاید🌸🍃 🌸🍃سلام و درود به اعضای گرامی، مه‌گلی 🌸🍃صبحتون عسل https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
❓چگونه پیام‌های صوتی را با دور تند پخش کنم؟ 🔹 برای هنگامی که یک پیام صوتی (Voice/وُیس) در حال پخش هست، مطابق تصویر در نوار پخش‌کننده در بالای صفحه گزینه 2X را روشن کنین 🔸 برای هم این گزینه را خاموش کنین 🔰راهنمای ترفندهای ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
🍃🌺حالت تند و کند با زدن روی این علامت در بالای صفحه تون https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[ نگرش درست نیمی از موفقیت است. یکی میگفت شب فرا رسیده است. در حالیکه دیگری میگفت: صبح در راه است.. 😍♥️] https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋🦋
... من همون طور متعجب خانم حسینی را داشتم نگاه میکردم و توی دلم ازش کمی دلخور شدم و گفتم: عجبا! نه به رفتار اون روزش با من! نه به رفتار حالاش با لیلا... ولی اون موقع هیچی نگفتم لیلا را که با بچه ها آشنا کردم و مشغول جمع صمیمی بچه ها شد، رفتم پیش خانم حسینی لبخندی زد و گفت: چه خبر نازنین خانم! دیگه دوستت هم اومده ما رو نمی بینی! زیر کفشتم یه نگاهی بنداز خانم! گردنم رو کج کردم و یه خورده نگاش کردم و گفتم خبری نیس! این چه حرفیه شما تاج سری فقط... گفت: فقط چی... دلم طاقت نیاورد گفتم: فقط اینکه من از دستتون کمی ناراحتم! یکدفعه جدی گفت: چرا چیزی شده! گفتم: آخه خانم حسینی جان اگر بدون علم کافی چادر پوشیدن بده! چه فرقی می کنه من باشم یا لیلا! نفس عمیقی کشید و گفت: خوب پس مشکل اینه یه لحظه نگران شدم بشین تا برات بگم ... نازنین خانم اولا هر کار خوبی حتی بدون علم کافی هم باز خوبی خودش را داره فقط ممکنه موندگاریش کمتر باشه دوما من اون روز نگفتم چادر نپوش! فقط با توجه به اینکه شمایی فلسفه می خونی گفتم: دلیلت برای پوشیدن چادر باید قوی باشه! همیشه یادت باشه نوع برخورد ما باید با هر فردی متناسب با اون فرد باشه! خودت هم حتما می دونی لیلا دختر احساساتیه این از رفتارش کاملا مشخصه! وقتی چنین کار خوبی کرد حتی اگر ناقص انجامش داده اگر من بهش بگم اینطوری درست نیست ممکنه کلا زده بشه! این خیلی مهمه ما قدرت جاذبه داشته باشیم نه دافعه و متناسب با هرفردی درست برخورد کنیم برای امثال لیلا کمی صبوری با انعطاف باید به خرج داد... تا بتونه قاطعانه تصمیم بگیره و منطقی بپذیره خدا به همه قدرت تفکر و عقل را داده همینطور احساس و عاطفه را ولی آدم ها متفاوت از این داده ها استفاده می کنند بعضی ها احساسی ترند بعضی ها منطقی تر! تو که توقع نداری ما با هر دو نوع مدل یه جور بر خورد کنیم درسته! و خیلی مهمه ما درست تشخیص بدیم کجا و به کی چی بگیم! اینکه انتخاب از روی آگاهی و علم باشه قطعا پایدار و موثره ولی اگر کسی بدون علم کاری انجام داد درسته که ما باید این آگاهی رو بهش بدیم منتها همراش باید انعطاف باشه متناسب با ویژگی های خودش نازنین جان... وسط صحبت کردنمون یکدفعه لیلا اومد لبخندی زد و دستش را انداخت گردن من و گفت: خانم حسینی خوب دل دوست ما رو بردین! خانم حسینی لبخندی زد و گفت: اتفاقا الان حرف شما بود و دل بردن! دوستت یه کوچولو از من دلخور بود! هر چی با اشاره ی ابرو به خانم حسینی فهموندم چیزی نگه اصلا انگار نه انگار ! لیلا متعجب نگاهم کرد و گفت: حرف من بوده اونوقت از دست شما دلخوره ! حالا چرااااا! من گفتم: لیلا! حالا خانم حسینی خودش گفت بذار منم بگم حقیقتا وقتی من اولین بار چادر پوشیدم خانم حسینی با خاک یکسانم کرد بعد هم با بلدوزر از روم رد شد! ولی امروز تو که برای اولین بار چادر پوشیدی چنان ذوق کرد! تازه بماند با این تیپ خفنت زیر چادر! لیلا گفت: وایستاااا! ترمز بگیر! درست بعد از چند سال بهم رسیدیم ولی من لیلا ام ها! دلیل نمیشه که هر چی خواستی بگی نااازی خانم مگه چه شه! خیلیم شیکه! هم زیر چادر اونیه که دوست دارم و باهاش راحتم! هم چادر سرم هست! بعد نگاهش رو به خانم حسینی متمرکز کرد و گفت: عشقم هم به خاطر همین ذوق کردن غیر از اینه خانم حسینی جون! درست مثل دوران دانشجویی هنوز کل شق بود! گفتم: عه! عشقتون! بعد میگی دل ما رو فقط بردن... وسط کل کلمون خانم حسینی گفت: الو.‌‌.. الو.... آنتن هست! یکدفعه من و لیلا برگشتیم سمت خانم حسینی که بدون اینکه گوشی دستش باشه داشت الو... الو... می گفت وقتی خیالش راحت شد حواسمون بهش جمع شده با لبخند گفت: خوب خدا رو شکر وصل شدین! یه لحظه مجال به منم بدین.... بعد نگاهی به من کرد و گفت: نازنین خانم حالا با این شدتم که گفتی من باهات اون روز بر خورد نکردماااا... اون رفتارم دلیل داشت رفتار امروزمم دلیل داشت که بهت دلایلش رو گفتم! اما لیلی خانمِ ما، یه نکته ای گفت که باید خیلی بهش دقت کنید خصوصا وقت رانندگی! لیلا با چشمای از حدقه بیرون زده گفت: وقت رانندگی!!! نویسنده: https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋