6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ترفند
ایده خوشمزه😋😋
🌹 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
❓چگونه کاربر مزاحم را مسدود (Block) کنم⁉️
💢متاسفانه برخی افراد به حریم خصوصی دیگران احترام نگذاشته و.مکرر برای تبلیغات کانالهایشان وارد پی وی میشوند.
⛔️و البته هر شخص دیگری که تمایل ندارید با شما مرتبط باشد.
⭕️دراین صورت ،میتوانید مخاطب مزاحم را مسدود کنید.
روشها 👇👇
🔹 روش اول: گفتگو با شخص مورد نظر را باز کنید. در بالای صفحه بر روی نام کاربر کلیک کنید. روی سه نقطه در بالای صفحه بزنید و گزینه #مسدود_کردن را انتخاب کنید
🔸 روش دوم: وارد تنظیمات » حریم خصوصی و امنیت شوید. روی «کاربران مسدود» کلیک کنید و با زدن روی علامت + کاربر مورد نظر را به لیست مسدودی اضافه کنید
#آزاد_کردن_مخاطب_مسدود
🔹 گفتگو با مخاطب را باز کنید و روی گزینه «رفع مسدودیت» در پایین صفحه بزنید
یا
🔸 در لیست #کاربران_مسدود روی اسم او کلیک کنید و نگه دارید تا گزینه #رفع_مسدودیت دیده شود.
#آموزش
#پرسش
🍃🌹🍃ـــــــــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام
امـــــروز بهتریـــــــن ثانیہها
شیرین تـــــــرین دقایق
دلچسب تـــــــرین ساعتها
و دوست داشتنےترین لحظہها را
برای همۂ شما آرزومنـــدیم....
صبحتون بخیر😊🌺
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🔥 #رمان_فرار_از_جهنم 👣🔥
#قسمت_بیست_و_چهارم
رمضان
زندگی سراسر ترس و وحشت من تموم شده بود ... یه آدم عادی بین آدم های عادی دیگه شده بودم ... .
کم کم رمضان سال 2010 میلادی از راه رسید ... مسلمان ها برای استقبالش جشن گرفتن ... برای من عجیب بود که برای شروع یک ماه گرسنگی و تشنگی خوشحال بودند ...
توی فضای مسجد میز و صندلی چیده بودن ... چند نوع غذای ساده و پرانرژی درست می کردن ... بعد از نماز درها رو باز می کردن ... بدون اینکه از کسی دینش رو بپرسن از هر کسی که میومد استقبال می کردن ... .
من رو یاد مراسم اطعام و شکرگزاری کلیسا می انداخت ... بچه که بودم چندباری برای گرفتن غذا به اونجا رفته بودم ... تنها تفاوتش این بود که اینجا فقیر و غنی سر یک سفره می نشستن و غذا می خوردن ... آدم هایی با لباس های پاره و مندرس که مشخص بود خیابان خواب هستند کنار افرادی می نشستند و غذا می خوردند که لباس هاشون واقعا شیک بود ... بدون تکلف ... سیاه و سفید ... این برام تازگی داشت ... و من برای اولین بار به عنوان یک انسان عادی و محترم بین اونها پذیرفته شده بودم ... این چیزی بود که من رو اونجا نگه می داشت و به سمت مسجد می کشید ... .
بودن در اون جمع و کار کردن با اونها لذت بخش بود ... من مدام به مسجد می رفتم ... توی تمام کارها کمک می کردم ... با وجود اینکه به خدا اعتقادی نداشتم و باور داشتم خدا قرن هاست که مرده ... بودن در کنار اونها برام جالب بود ...
مسلمان ها برای هر کاری، قانون و آداب خاصی داشتند ... و منم سعی می کردم از تمام اون آداب و رفتار تبعیت کنم ...
#ادامه_دارد...
نویسنده: #شهید_مدافع_حرم_طاهاایمانی
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋🦋
🔥 #رمان_فرار_از_جهنم 👣🔥
#قسمت_بیست_و_پنجم
بودن یا نبودن
رمضان از نیمه گذشته بود ... اونها شروع به برنامه ریزی، تبلیغ و هماهنگی کردن ... .
پای بعضی از گروه های صلیب سرخ و فعالان حقوق بشر به مسجد باز شده بود ... توی سالن جلسات می نشستند و صبحت می کردند ... .
یکی از این دفعات، گروهی از یهودی ها با لباس ها و کلاه های عجیب اومده بودند ... .
به شدت حس کنجکاویم تحریک شده بود ... رفتم سراغ سعید ... سعید پسر جوانی بود که توی مسجد با هم آشنا شده بودیم ... خیلی خونگرم و مهربان بود و خیلی زود و راحت با همه ارتباط برقرار می کرد ... به خاطر اخلاقش محبوب بود و من بیشتر رفتارهام رو از روی اون تقلید می کردم ...
رفتم سراغش ... اینجا چه خبره سعید؟ ... .
همون طور که مشغول کار بود ... هماهنگی های روز قدسه... و با هیجان ادامه داد ... امسال مجمع یهودی های ضد صهیون هم میان ...
چی هست؟ ...
چی؟ ...
همین روز قدس که گفتی. چیه؟ ...
با تعجب سرش رو آورد بالا ... شوخی می کنی؟ ... .
. ... بعد از کلی توضیح، با اشتیاق تمام گفت: تو هم میای؟ ... سر تکان دادم و گفتم: نه ...
#ادامه_دارد...
نویسنده: #شهید_مدافع_حرم_طاهاایمانی
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋🦋