🌷دلنوشته 🌷
خدا را بخوانيد و به اجابت دعای
خود يقين داشته باشيد
بدانيد كه خداوند دعارا از قلب غافل
بی خبر نمی پذيرد...
#پیامبر_اکرم(ص)
🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
#زیبایی
✍ ترفند حجیم کردن مو
۱/۴ پیمانه سرکه سیب ، نصف پیمانه جوش شیرین ، ۱ پیمانه آب
یک توپک پنبه ای را در سرکه بخیسانید و آن را به کف سر خود بزنید تا روغن اضافی آن گرفته شود. این کار باعث بهبود ریشه ی موها می شود . سپس موها را با آب گرم آب بکشید.
سپس جوش شیرین و آب را مخلوط کنید و آک را به نیمه ی پایین موها بزنید تا حجم شان بیشتر شود . حالا موها را آب بکشید . اگر احساس کردید موهایتان خشک شده است ، به نوک موها نرم کننده بزنید تا نرم تر شود.
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
☀️#رمان_دختران_آفتاب☀️
#قسمت_هشتاد_وهفت
فاطمه- حل ميشه عزيزم! حل ميشه مريم جان، تو هر خانوادهاي از اين مشكلات هست. تو خبر نداري؟
من- آخه چرا بايد چنين مشكلاتي پيش بياد.😒
فاطمه- خب موقعي كه دو تا آدم، با دو فكر مختلف، با دو سليقه مختلف، ۲۰سال با هم زندگي كنن، بلاخره بعضي جاها طرز فكرشون با هم اختلاف پيدا ميكنه. مشكلي پيش ميآد. بعد هم بلاخره يا يكي شون كوتاه ميآد، يا يكي از بزرگ ترها پا در ميوني ميكنه وحل ميشه. ما كه ۴-۵ روز بيشتر نيست كه پيش همديگه ايم، تا حالا اين همه با هم اختلاف سليقه و اختلاف تظر پيدا كرديم؛ چه برسه به يه عمر.
كمي آرام تر شدم.
من- فاطمه جون، اين حرفها مال يه زن وشوهر جوون وبي تجربه ست، نه مال پدر و مادر من كه بيست ساله با هم ديگه ازدواج كردن. دخترشون هم الان ۱۸ سالشه.
فاطمه- ببين عزيزم، اين مسئله دو تا مشكل داره. يكيش مشكليه كه مربوط به اختلاف پدر و مادرته ومن مطمئنم كه ان شاالله تا تو بر گردي حل شده، بخصوص اگه تو اين دو-سه روز از امام رضا بخواي كه كمكشون كنه. يه مشكل ديگه اش هم خود تويي!😅
- من؟!😳
« همين مونده كه فاطمه كاسه وكوزهها رو روي سر منم بشكنه! »
فاطمه- بله، تو! جون كه هنوز تكليف خودت رو با پدر ومادرت ومشكلتون روشن نكردي؛يعني چيزي كه در حال حاضر تا حدي تو رو آزار ميده، اينه كه نمي دوني حق با كدومشونه. وتا موقعي هم كه اين مشكل حل نشه، حتي اگه اختلاف اونها هم حل بشه، مشكل تو حل بشو نيست.
من- حالا ميگي چيكار كنم؟🙁
فاطمه- بايد تكليفت رو با خودت روشن كني.
- تو كه الان ميگفتي تكليفم با اون روشن نيست، حالا ميگي تكليفم رو با خودم روشن كنم!
فاطمه- بله! راهش همينه. تكليفت رو با خودت روشن كني، ميفهمي كه تو بزرگ تر از اوني كه براي يه همچنين مشكلي اين قدر زود ميدون رو خالي كني. تو بايد خودت رو به عنوان يه زن بشناسي تا بفهمي چه هويتي داري و چه وظايفي. چه نقشي تو خانواده واجتماع داري. البته مشكل مادرت هم همينه كه خيلي از اين چيزها رو نمي دونه.
- خب!
- حالا اگه تو اينها رو بفهمي، متوجه ميشي كه در كجا حق با مادرته وكجا حق با پدرت. و اگه اين چيزها رو نفهمي، نه تنها امروز اين مشكلت حل نمي شه، بلكه فردا هم مرتب به مشكل بر ميخوري. مثل پدر ومادرت بخصوص با اين دنيايي پيچيده اي كه زندگي در اون هر روز پيچيده تر هم ميشه.
- و حالا...
- حالا بلند شو لباست رو در بيار تا بعد بهت بگم كه چه كار كني😉
ادامه 👇
ادامه قسمت ۸۷👇
🔶فصل بيست و هشتم
با اكراه از جايم بلند شدم ومانتويم را درآوردم. هنوز هم مطمئن نبودم كه از دست فاطمه كاري بر بيايد. دوباره برگشتم كنارش!
فاطمه- خيلي خوب شد! حالا آماده اي تا يه دست و پنجه محكمي با هم نرم كنيم. تو در اين چند روز كمتر توي بحث بچهها شركت ميكردي.
من- راستش اين مسائل پدرو مادرم ديگه برام حال وحوصله اي نذاشته بود وهم...😒
لبخند كوتاهي زد.
- و هم اين كه غريبي ميكردي. ولي به خاطر همون مشكلاتي كه گفتي تو بايد خيلي حساس تر و فعال تر اين بحثها رو دنبال ميكردي.😊
حركت سر ودست من به نشانه تسليم بود. جواب فاطمه هم يك سوال بود.
- راستي بگو ببينم اون جمله بي معنايي رو كه گفتي «ازدواج نمي كني تا خودت وچند نفر ديگه بدبخت نشن» رو كه جدي نگفتي! نه؟☺️
كمي مِن من كردم خوم هم نمي دانستم چرا آن حرف را زده ام.
- البته آن موقع كه كمي عصباني بودم، اختيارم دست خودم نبود... ولي بايد اعتراف كنم كه مسائل اخير هم خيلي روي ذهن و روحم اثر گذاشته. ديگه انگيزه ام رو نسبت به خيلي چيزها از دست دادم. خيلي چيزها برام بي معني شده. يكيش هم ازدواجه..
- حالش رو داري يه خورده فلسفه بافي كنيم؟😊
- اوهوم!😊
- فكر ميكني فلسفه ازدواج چي باشه؟
- احتمالا يكيش اينه كه بچه دار بشن ونسل انسانها ادامه پيدا كنه.😕
- بَدَك نيست. ولي كامل نيست. اون مثال تابلوي نقاشي وتنوع در خلقت رو كه ديروز گفتم، يادت هست؟
من- آهان!
فاطمه- اين خلقت با اين تنوعي كه به وجود اومده، بايد در طول زمان ادامه پيدا كنه و براي ادامه پيدا كردن خلقت، نياز به تكثير موجوداته. انسانها هم همين طور! براي اين كه خلقت كارش راه بيفته، بايد نقشها هم تقسيم بشن.
من اضافه كردم:
- «يعني بعضي از نقشها به مردها داده ميشه، بعضي به زن ها!
- درسته! ولي بذار من همين جا نكته اي رو اضافه كنم. بعضي نقش ثابتن و بعضي متغير. نقشهاي متغير نقشهايي اند كه بنا بر زمان و مكان و شايد فرهنگ و آداب و رسوم تغيير كنن، ولي نقشهاي ثابت معمولا در همه جا به يك شكل اند، مثل نقش زن و مرد در تشكيل خانواده. چون در تمام زمانها و در همه جاي دنيا نقش حمل جنين و به دنيا آوردن بچه، توسط زنها ايفا ميشه.
- فقط همين؟ نه! خدا استعدادهايي رو در وجود مرد گذاشته و استعدادهایی رو در وجود زن! اين طوري هر كدوم اونها بدون اون يكي، ناقص به حساب ميآن. مثلا عشق و كشش و جذبه رو در وجود زن گذاشت و ميل و رغبت و مجذوبيت رو در وجود مرد. اين طوري شد كه هر كدوم از اونها بدون وجود اون يكي احساس آشفتگي و پريشاني ميكنن.
- واگه اين طور نبود، درد سرها و مكافاتهاي تشكيل خانواده اين قدر زياده كه ممكن بود زن و مردها از زيرش فرار كنن. بله، يعني اگه امكان داشت هر يك از اين دو جنس به طور مستقل و منفرد زندگي كنن، بدون شك صدها مسئله اي كه در حال ارتباط و ازدواج اونها پيش ميآد، منتفي ميشد. تنها مسائلي مطرح ميشد كه مربوط به هويت اصلي زن و مرد بود. و دقيقا هم به همين دليل اون دسته از محققها و صاحب نظرهايي كه در تحقيقات ونظريه پردازي هاشون هويت مستقل اين دو جنس رو بررسي كردن، كارشون ناقص بود.
#ادامه_دارد...
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
☀️ #رمان_دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_هشتاد_وهشت
چون زن و مرد مكمل همديگه اند و در
حقيقت هر كدومشون بعد از ازدواج با زمان مجرديشون تفاوتهاي زيادي دارن. و نكته ديگه هم اين هدف خلقت فقط بچه دار شدن و ادامه نسل نيست.
- اگه اين طور بود احتمالا زنها ومردهايي كه بچه دار نمي شن، در جهت هدف خلقت نيستن و و جودشون بي فايده است.
فاطمه هم تاًكيد كرد.
- درسته اصلا هدف خلقت رسيدن زن و مرد به كمال انسانيته. پس ازدواج هم در حقيقت به وجود آوردن محل و مجرايي است براي اين كه اين دو نفر بهتر و راحت تر به اين هدف برسن.
- و به همين علته كه بايد در ارتباط بين زن و شوهر چيزهاي ديگه اي غير از كششهاي جنسي رو در نظر گرفت. اين طور نيست؟
- چرا، درسته! از قضا استاد ما در همين مورد نكته جالبي رو گفتن. حرفشون اين بود كه هيچ مكتبي غير از مكاتب انبيا براي قبل از ازدواج و انتخاب همسر، رهنمود ندارن. براي دوران حمل جنين مادر و دوران شيردهي، قانون ندارن. اما اسلام رو كه نگاه كني ميبيني كه خيلي روي اين موضوع تاكيد داره، چون ميخواهد انسان درست حركت كنه. مثل يه دهقان كه قبل از كشت وكار، اول زمين خوبي رو انتخاب ميكنه تا بعد تخم گندم خوبي رو هم در اون بكاره! اسلام توجه داشته اين زوجي كه انتخاب ميشن، چه خصوصياتي داشته باشن تا از اين زوج، انساني صحيح پيدا بشه.
- حالا اون رهنمودها چي هست؟
- اولا اينکه اسلام تاكيد خيلي زيادي روي ازدواج داره. در اسلام همه از رهبانيت و فرار از ازدواج نهي شدن. پيامبرمي فرماين: لارهبانيٍة في الاسلام. غير از اين، تشويقهاي زيادي هم در مورد ازدواج شده. به طوري كه پيامبر ازدواج رو سنت خودشون ميدونن و ميگن هر كسي از ازدواج روگردان بشه، از سنت من روگردان شده. جاي ديگه اي هم ميفرماين: هيچ تاسيس و بنايي در جامعه اسلامي نزد خدا محبوب تر از ازدواج نيست.
« اوه! اوه! ازدواج! ممكنه بفرمايين كدوم آدم بي كاري ميخواد ازدواج كنه؟ »
عاطفه بود. معلوم نبود كي رسيده بود كه ما متوجه نشده بوديم. من و فاطمه پشت به در نشسته بوديم. فكر كنم از ميان حرفهاي ما فقط كلمه ازدواج را شنيده بود. با شنيدن صداي عاطفه به سمت او بر گشتم.
- سلام! بلاخره اومدين. بقيه بچهها كجان؟
- عليك سلام! تو راهن. نكنه پاي بحث ازدواج تو در ميونه كه ميخواي بحث رو عوض كني.
و ديگر معطل نشد. دويد توي ايوان و از آنجا فرياد كشيد:
- بچهها بدوين كه الان عروس خانم از دستتون در ميره. و دوباره برگشت داخل اتاق. احتمالا براي اين كه جلوي فرار عروس خانم را بگيرد. گ
- پس بگو چرا اين چند وقته، اين قدر ساكت و بي سر وصدا بودي. اِي خانم گلِ ناقلا. اصلا حيف من كه بهت گفتم « خانم گل! »بايد از اين به بعد بهت بگم «خانم خُل» چون فقط توي اين دوره و زمونه خُلها جرئت ازدواج دارن!!
بچهها خوشحالي كنان وارد اتاق شدند:
- كو؟ كجاست؟ عروس كيه ديگه؟
ولي من ترجيح دادم جواب عاطفه را بدهم.
- اوه، اوه! يكي دستش به گوش نمي رسيد، ميگفت پيف! پيف! بو ميده.
فاطمه با خونسردي مخالفت كرد:
- شايد هم دستش به گوشت ميرسه و صدايش رو در نمياره!
سميه پرسيد:
«يعني چي؟ »
- يعني اين كه ما بايد از عاطفه بپرسيم عروس كيه؟ چون اين عاطفه خانم بودن كه امروز يه آقا پسر اومدن دنبالشون!
ضربه سهمگين بود و باور نكردني. انگارهمه راصاعقه زده بود، البته به غير از من. عاطفه كه داشت چادرش را آويزان مي كرد، دستانش را يكهو عقب كشيد.
#ادامه_دارد...
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🥱 باشه بعداً!
😌 نذاریم کار مهمه بمونه آخر!
💡 به موقع انجامش بدیم!
⏳ وقت کار که بگذره، دیگه حالش نیست...
🤗 #شنبه_همین_امروزه
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد ،
" نمی توانند " پس
به " تدبیرش " اعتماد کن
به " حکمتش " دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او ”قدمی بردار : سکوت گورستان رامیشنوى؟
دنیا ارزش دل شکستن را ندارد ...
میرسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود ...!
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟
ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ
ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ
ﻋﻤﯿﻖ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ....
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ بودن را ....
ﺑﭽﺶ ﺑﺒخش ....
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ ﻭ ﺑﺎ ﺗﮏ ﺗﮏ
ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ لبخند بزن😊 ♥ 🍂🍁🍃
شبتون به خیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آغاز صبح یاد خدا باید کرد💐
خود را به امید او رها باید کرد
ای با تو شروع کارها زیباتر
آغازسخن ترا صدا باید کرد
امروزتان عالی🌺🍃
خدا روز را آفرید تا
رزق و روزی را با مهر
بین مخلوقاتش تقسیم کند.
سهم امروزتان
روزی حلال و پر از برکت
کسب و کارتون بهتر از دیروز
امروزمان را آغاز میکنیم💐
بنام خدایی که تسکین دهنده
دردها و آرامش دهنده
قلبهاست🙏🌺🍃
🌱#اللہمعجللولیڪالفرج
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🗓#تقویم
🔹امروز سهشنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۰
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1