eitaa logo
مَه گُل
663 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃 همراهان عزیز مه‌گل: این سوالات از مبحث «رهایی از رابطه حرام» طراحی شده است در پُست زیر می توانید به تمام قسمت‌های آن دسترسی داشته باشید👌 🔴لطفا پاسخ های صحیح خود را به صورت یک عدد ۱۰ رقمی از چپ به راست برای ما بفرستید📣 1️⃣اولین اثر ارتباط با نامحرم چیست؟ ۱)رفتن آبرو پیش اطرافیان ۲)دشمنی تمام موجودات عالم با او ۳)ریختن آبرو پیش خداوند متعال 2️⃣یکی از مشکلات بزرگ دوران دبیرستان چیست؟ ۱)مفید نبودن کتاب‌های در دسترس نوجوانان ۲)وقت خالی زیاد داشتن ۳)مطالعه عمیق نداشتن 3️⃣معنای ساده عشق چیست؟ ۱)هر چی تو بگی!من می‌خوام مال تو باشم و در خدمت تو باشم. ۲) هر چی تو بگی البته تا زمانی که در خدمت من هستی ۳)اگر قرار باشه مال من نباشی می‌خوام اصلا نباشی 4️⃣چرا خداوند برای انسان زمینه ارتباط بانامحرم را فراهم میکنه؟ ۱)رشد کردن و بالا رفتن ۲)فراهم شدن زمینه برای رسیدن به لذت ‌های عمیق ۳)هر دو مورد 5️⃣نیاز کاذب ارتباط با نامحرم از کجا ناشی می‌شود؟ ۱)از طرق رسانه‌ها با دیدن فیلم‌های عاشقانه کره‌ای‌ و هندی و آمریکایی و البته ایرانی ۲) شنیدن آهنگ‌های عاشقانه و احساسی و دیدن کلیپ‌های احساسی و عاشقانه ۳)هر دو مورد 6️⃣چه مدل از عشق می‌تونه انسان را سیراب کنه؟ ۱)عشق به یک انسان دیگر ۲)زندگی عاشقانه داشتن ۳)پرشدن از عشق با عشق به خدا و اولیاءالهی 7️⃣توبه واقعی چه زمانی اتفاق می‌افته؟ ۱)انسان بدونه همه موجودات عالم را دشمن خودش کرده ۲)با گناه کردن عقل و عمر و آبروی خودش را از دست داده و به خودش ظلم کرده ۳)هر دو مورد 8️⃣چرا بعد از توبه دوباره زمینه همان گناه برای انسان فراهم میشه؟ ۱)جلوگیری از تکبر و عجب بیجا ۲)توبه واقعی بشه ۳)هر دو مورد 9️⃣چرا قرآن روز قیامت را ۵۰ هزار سال میداند؟ ۱)به معنای طولانی بودن روز قیامت ۲)۵۰ هزار سال طول می‌کشد تا تک تک عواقب و ابعاد گناهان انسان موشکافی شود ۳)هیچ کدام 🔟چرا نباید همه زمینه‌های گناه را در اطرف خودمان از بین ببریم؟ ۱)امکانش نیست ۲)موجب رشد انسان نمی‌شود ۳)هر دو مورد ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙امـشب ✨قبل از خـواب 🌙زمـزمـه کـنیـم ✨اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ 🌙امُـورِنـا خَـیْراً ✨خـداونـدا 🙏 🌙آخـر و عاقبت کـارهای ✨مـا را ختم بـه خـیرکـن 🌙شبتون بـخیر ✨فـرداتـون پـر از اتفاقات عالی ‌‌‎‌‌💞شب به خیر 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ 💠 آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز ، قبرستانی بود که داغش روی قلب‌مان ماند و این داغ با هیچ آبی خنک نمی‌شد که تا فقط گریه کردیم. مصطفی آدرس را از ابوالفضل گرفته و مستقیم به خیابانی در نزدیکی حرم (علیهاالسلام) رفت. ابوالفضل مقابل در خانه‌ای قدیمی ایستاده و با نگاهش برایم پَرپَر می‌زد که تا از ماشین پیاده شدم، مثل اینکه گمشده‌اش را پیدا کرده باشد، در آغوشم کشید. 💠 در این سه روز بارها در دلم رؤیای دیدارش را به قیامت سپرده بودم و حالا در عطر ملیح لباسش گریه‌هایم را گم می‌کردم تا مصطفی و مادرش نبینند و به‌خوبی می‌دیدند که مصطفی از قدمی عقب‌تر رفت و مادرش عذر تقصیر خواست :«این چند روز خیلی ضعیف شده، می‌خواید ببریمش دکتر؟» و ابوالفضل از حرارت پیشانی‌ام تب تنهایی‌ام را حس می‌کرد که روی لبش لبخندی نشست و با لحنی دلنشین پاسخ داد :«دکترش حضرت زینبه (علیهاالسلام)!» 💠 خانه‌ای دو طبقه برایمان تهیه کرده بود و می‌دانست چه از این خانه نمایان است که در را به رویمان گشود و با همان شرین‌زبانی ادامه داد :«از پشت بام حرم پیداس! تا شما برید تو، من می‌برمش رو ببینه قلبش آروم شه!» نمی‌دانستم پشت این نسخه، رازی پنهان شده که دستم را گرفت و از راه پله باریک خانه، پا به پای قامت شکسته‌ام تا بام آمد. 💠 قدم به بام خانه نهادم و خورشید حرم در آسمان آبی طوری به دلم تابید که نگاهم از حال رفت. حس می‌کردم گنبد حرم به رویم می‌خندد و (علیهاالسلام) نگاهم می‌کند که در آغوش عشقش قلبم را رها کردم. از هر آنچه دیده بودم برای حضرت شکایت می‌کردم و به‌خدا حرف‌هایم را می‌شنید، اشک‌هایم را می‌خرید و ابوالفضل حال دیدنیِ دلم را می‌دید که آهسته زمزمه کرد :«آروم شدی زینب جان؟» 💠 به سمتش چرخیدم، پاسخ سوالش را از آرامش چشمانم گرفت و تیغی در گلویش مانده بود که رو به حرم چرخید تا سوز صدایش را پنهان کند :«این سه روز فقط (علیهاالسلام) می‌دونه من چی کشیدم!» و از همین یک جمله درددل خجالت کشید که دوباره نگاهم کرد و حرف را به هوایی دیگر بُرد :«اونا عکست رو دارن، اون روز تو بیمارستان کسی که اون زن رو پوشش می‌داده، تو رو دیده. همونجا عکست رو گرفتن.» 💠 محو نگاه سنگینش مانده بودم و او می‌دید این حرف‌ها دل کوچکم را چطور ترسانده که برای ادای هر کلمه جان می‌داد :«از رو همون عکس ابوجعده تو رو شناخته!» و نام ابوجعده هم ردیف حماقت و بی‌غیرتی سعد بود که صدایش خش افتاد :«از همون روز دنبالته. نه به خاطر انتقام زنش که تو لو دادی و تا الان حتماً اعدام شده، به خاطر اینکه تو رو با یه ایرانی دیدن و فکر میکنن از همون شبی که سعد تو رو برد تو اون خونه، جاسوس سپاه بودی. حالا می‌خوان گیرت بندازن تا اطلاعات بقیه رو ازت دربیارن.» 💠 گیج این راز شش ماهه زبانم بند آمده بود و او نگاهش بین من و می‌چرخید تا لرزش چشمانم بند زبانش نشود و همچنان شمرده صحبت می‌کرد :«همون روز تو فرودگاه بچه‌ها به من خبر دادن، البته نه از دمشق، از ! ظاهراً آدمای تهران‌شون فعال‌تر بودن و منتظر بودن تا پات برسه تهران!» از تصور بلایی که تهران در انتظارم بود باز هم رنگش پرید و صدایش بیشتر گرفت :«البته ردّ تو رو فقط از و از همون بیمارستان و تو تهران داشتن، اما داریا براشون نقطه کور بود. برا همین حس کردم امن‌ترین جا برات همون داریاست.» 💠 از وحشتی که این مدت به تنهایی تحمل کرده بود، دلم آتش گرفت و او می‌دید نگاهم از نفس افتاده که حال دلم را با حکایت مصطفی خوش کرد :«همون روز از فرودگاه تا بیمارستان آمار مصطفی رو از بچه‌های دمشق گرفتم و اونا تأییدش کردن. منم همه چی رو بهش گفتم و سفارش کردم چشم ازت برنداره. فکر می‌کردم شرایط زودتر از این حرفا عادی میشه و با هم برمی‌گردیم ، ولی نشد.» و سه روز پیش من در یک قدمی همین خطر بودم که خطوط صورتش همه در هم شکست و صدایش در گلو فرو رفت :«از وقتی مصطفی زنگ زد و گفت تو داریا شناسایی‌ات کردن تا امروز که دیدمت، هزار بار مردم و زنده شدم!» 💠 سپس از همان روی بام با چشمش دور حرم چرخید و در پناه (علیهاالسلام) حرف آخرش را زد :«تا امروز این راز بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز هیچ جا برات نیست! شاید از این به بعد حرم هم نتونی بری!»... ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏یکی از دخترای فامیلمون تازه عقد کرده اومدن خونمون یه جوری کنار شوهرش نشسته و به من نگاه میکنه و لبخند میزنه انگار نهنگ شکار کرده😂 ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ 🌺✨هر وقت گرفتارے بهت رو آورد و دلت شکست مهـربان معبودت را اینگونه صدا کن ؛ ✨أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد ✨ 🌺🌿🌺🍀🌺🍀🌺🌿🌺 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
♦️ماسک روشن کننده♦️ ♻️ دو قاشق سوپخوری ، 1 قاشق سوپخوری ، 1 قاشق سوپخوری ، 1 قاشق سوپخوری ، آب به اندازه کافی. ✅ابتدا گل بابونه و همیشه بهار را نرم ساییده و به حالت پودر درآورید. سپس آن را در کمی آب و سرکه بخیسانید. بعد همراه با عسل روی پوست بمالید. بعد از 25 دقیقه قرار دادن بر روی پوست، صورت خود را با آب سرد بشویید. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا