پاسخ _حدس_تصویر 😍
🔴کابینت ( k بدون اینترنت )
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
ميلاد حسن(علیهالسلام) خسرو دين است امشب
شادي و سرور مؤمنين است امشب
از يمن قدوم مجتبي(علیهالسلام) طاعت ما
مقبول خداوند مبين است امشب
#میلاد_امام_حسن_مجتبی
#مبارڪباد
🌹🌹🌹🌹🌹
مداحی آنلاین - امتحان صلح - استاد عالی.mp3
682.5K
#میلاد_امام_حسن_مجتبیعلیهالسلام
#مبارکباد
🌹🌹🌹🌹🌹
امتحان صلح
🎤حجت الاسلام عالی
32.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#میلاد_امام_حسن_مجتبیعلیهالسلام
#مبارکباد
🌹🌹🌹🌹🌹
زهرا پسر آورده قرص قمر آورده
برای حیدر حیدر آورده
🎤 محمود کریمی
#مناجات_شبانه
خدایا 🙏
در این ماه مبارک پر از خير و بركت...
براى تك تك هموطنان باشه
ماهی پراز نگاه تو❣
ماهی سرشار از ارامش
ماهی پر از موفقيت
ماه سرشار از سلامتى براى همه
و این ماه خوشبختى
وعاقبت به خیری
براى جوانان باشه🙏
آمیـــن یا رَبَّ 🙏
خدایــ❤ـــا !!!
آخر و عاقبت کارهاے
ما را ختم به خیر کن 🙏
طاعات و عبادات شما قبول حق 🙏
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈•
💗خدایاشروع سـخن نامِ توست
🌷وجودم به هرلحظه آرامِ توست
💗دل ازنام ویادت بگــــیرد قرار
🌷خوشم چونکه باشی مرا در کنار
💗آغاز میکنم این روز زیبا را
🌷با امید به همه مهربانیهایت
🌱#اللہمعجللولیڪالفرج 🌱
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
#تندرستی
خواص کنگرِ
🔴به فصل کنگر نزدیک میشویم حتما بخرید و بخورید چون
✅جریان خون را سریع و خون را تصفیه میکند
✅کم خونی را رفع میکند، از کبد در برابر سموم شیمیایی محافظت می کند
🔻و مهمترین خاصیت کنگر ضد چربی کبد است
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
#رنج_مقدس
#نرجس_شکوریان_فرد
#قسمت شصت و پنجم
ظرف شستن و آب بازی حتمأ کمی آرام ترش می کند. تا جواب دوتا از دوستانم را می دهم، به دراتاقم چند ضربه ای می خورد و صدایم می کند. محل نمی گذارم ولی در باز می شود. نمی توانم جلوی خنده ام را بگیرم. على اختیاردار تمام دفترها و اتاق و رفت و آمد و آینده و مردن من است. پای درازم را جمع می کنم و می گویم:
د نه خدا وکیلی اگه دلم نخواد بیای توی اتاقم باید چیکار کنم؟ با همان ابروهای گره خورده می گوید:
- دیوار اتاقت رو خراب کن بشه جزو سالن.
جرئت می کنم و میپرسم:
- طوری شده؟
جوابی نمی دهد. می نشیند روی زمین و تکیه می دهد.
- نه تواهل جرو بحثي، نه ريحانه. چرا خودتونواذیت می کنید؟ گناه داره طفلي. سرش را به دیوار تکیه می دهد و می گوید:
- شما زن ها آدمو ویران میکنین.
دفاع از حقوق خودم که گناه نیست.
- شما مردها هم آدموحیران می کنین.
با چشمان ریزشده نگاهم می کند. ادامه می دهم:
- با تمام عشق شروع میکنید و بعد هم عشقتون رو تحمیل می کنین. کلی ضربه به روح و روان زن وارد می کنید.
بی حوصله می پرسد:
- منظور؟
- دلتون می خواد زن تمام داشته هاشو درجا بذاره کنار و رنگ شما رو بگیره ، در حالی که با فرصت دادن و محبت، خود زن چنان شیفته مردش میشه که با جون
و دل رنگشو با مردش یکی می کنه. علی چشمهایش را می بندد و می گوید:
- شمازن ها که اینطوری نیستين؟ خواسته ها و نیازها و نازتون رویه جا سر مرد خراب نمی کنین که؟
- چرا چرا. ما زن ها هم از این اشتباها داریم.
چشمانش را بسته نگه می دارد و می گوید:
- همین آوار میشه روی سر مردی که همه زندگیش زنشه، می مونه که چه کنه؟
- هیچی، به جای اخم و تخم، توی یه فرصت مناسب به گفت وگوی اقناعی داشته باشید.
اخم و چشمش را باز نمی کند.
- علي! من خونه مادرجون اینا که بودم خیلی می شد زن و شوهرای فامیل که دعواشون می شد می اومدن اونجا. من توی اتاق می موندم، اما از بس داد و قال می کردن همه حرفاشونو می شنیدم.
باز هم عکس العملی نشان نمی دهد. خیلی به ريحانه وابسته است و همین دلخوری و دوری دارد اذیتش می کند.
- به خاطر خودت نه، به خاطر خدا می گم اول رفتار و حرف های خودت روتجزیه و تحلیل منصفانه کن، بعد هم نوع برخورد ریحانه رو. اون وقت دور از تعصب مردانه و زنانه می بینی که یه راه حل قشنگ پیدا میکنی. ریحانه رو ببر بیرون از فضای خونه. فکرش رو به کار بگیرو خیلی راحت مشکل رو ریشه ای حل کنید.
سرم را خم می کنم روی شانه ام و می گویم:
- يادته همیشه پدر جون خدا بیامرز یه جمله رو به بزرگای فامیل میگفت؟
آرام زمزمه می کند:
- مرنج و مرنجان.
- علی، «نرنج» برای خودمونه ! یعنی ان قدر بزرگ باشیم که نفسمون زیر پا باشه و هر حرف واتفاق ریزی ویرانمون نکنه. «مرنجان» هم که از آدم بزرگوار ساخته است.
اگر قدرت پیدا کردی، مظلوم گیر آوردی جلوی خودتو بگیر. نفسش را بیرون می دهد و چشمانش را می بندد:
- این دومی مهم تراز اوليه!
قبل از رفتنش می گویم:
- آهای آقا دوماد! به من ربطی نداره اگه قوه تفکر و تعقل شما درست کار نمی کنه، ولی به هر حال هزینه بدین، مشاوره دقیق تری به تون می دم.
چپ چپی نگاهم می کند و در را محکم می بندد و می رود. میدانم که فردا آش وسط سفره است. علی و ریحانه عاقل و عاشق اند.
عشق و عقل دوتایشان شد چلوکباب وسط سفره امشب ما. قرار است مطب بزنم . درآمدش حتما خوب خواهد شد. دشت اولش که خوشمزه است. ریحانه سرحال است و علی هم آرام تر از قبل. مامان برای علی و ریحانه توی یک بشقاب غذا می کشد و من یک قاشق می گذارم کنار بشقابشان. شانه ای بالا می اندازم و مشغول خوردن می شوم. بلند می شود و قاشق می آورد.
- دارم برات.
- آی آی. بعدها که مشاورلازم می شی...
وچشمکی برایش می زنم. مامان سبزی را می گذارد کنار دستم.
- دوستات امروز زنگ زدن. خبريه؟
لقمه ام را نصفه و نیمه جويده قورت می دهم.
-اِ، کیا زنگ زدن ؟
سه نفر زنگ زدن، پیام هم برات دادن. نوشتم روی کاغذ تلفن. مگه شماره همراهتو ندارن؟