eitaa logo
مَه گُل
663 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 رمان زیبای 🌈 ✨ قسمت👈صد و نهم ✨ گفتم: _منو بچه هام فدای وحید...😢💓 با اشک عاشقانه نگاهش میکردم.وحید سرشو انداخت پایین😞 بعد دوباره به زینب سادات نگاه کرد.👀👶🏻حالش خیلی بد بود.خودشو مقصر میدونست.😓😖 حال خودم و زینب سادات که مرده بود یادم رفت.فقط به وحید فکر میکردم. بلند شدم،رفتم تو اتاق.یه پتو برداشتم،آوردم و انداختم روی زینب سادات.... نشستم جلوی وحید.وحید شرمنده سرشو انداخت پایین.بابغض😓😣 صداش کردم: _وحید😢💓 نگاهم نکرد. -وحیدجانم😢❤️ نگاهم نکرد.گفتم: _وحیدم...من داغ زینب رو میتونم تحمل کنم ولی این حال شما رو نمیتونم...وحید💞😢 دوباره اشکهام جاری شد.... فقط نگاهش میکردم.گفتم: _وحید،شما مقصر نیستی.کاری رو کردی که فکر میکردی درسته.👌به نظر منم کارت درست بود.اگه شما صدم ثانیه دیرتر میزدی،من زده بودمش..☝️ تو دلم گفتم.. ✨خدایا من میزدم تحملش برای وحید راحت تر بود.من راحت تر قبول میکردم کارم درست بوده.اینکه الان وحید خودشو مقصر میدونه برای منم سخت تره. ها..ولی ✨*هرچی تو بخوای*✨ صدای گریه ی فاطمه سادات اومد.... به وحید نگاه کردم.بلند شدم،رفتم تو اتاق.فاطمه سادات رو بغل کردم و رفتم تو هال.شهرام داشت به هوش میومد.به وحید گفتم: _این داره به هوش میاد.بیا ببندش.😥 وحید بدون اینکه به من نگاه کنه به شهرام نگاه کرد.بلند شد،طناب آورد.دست و پاهاشو محکم بست.... بعد همونجا به دیوار تکیه داد.نشست و زانوهاشو گرفت تو بغلش و سرشو گذاشت رو زانوش...😞😓😖 واقعا طاقت دیدن این حال وحید رو نداشتم.با فاطمه سادات جلو پاش نشستم و گفتم: _وحید،به مامانم زنگ بزنم بیاد فاطمه سادات رو ببره خونه شون؟😒👶🏻 وحید سرشو آورد بالا،به فاطمه سادات نگاه کرد و با تکان سر گفت آره.... زنگ زدم خونه بابا.محمد گوشی رو برداشت.تا صدای محمد رو شنیدم دوباره اشکهام جاری شد.😢محمد نگران شد.گفتم: _بیا اینجا. سریع اومد.خونه ما و خونه بابا سه تا خیابان فاصله داشت... محمد وقتی متوجه قضیه شد،مبهوت به ما نگاه میکرد.فاطمه سادات رو دادم به محمد و گفتم: _ببرش.😢 محمد بچه رو گرفت.رفت سمت در.برگشت و گفت: _دوباره برمیگردم...😥 چند دقیقه بعد حاجی رسید... با چند نفر دیگه.وقتی وحید رو تو اون حال دید تعجب کرد.😳😒شهرام به هوش اومده بود.بهار هم شاهد لحظه های داغ دیدن ما بود.اونا رو بردن. وقتی حاجی پتو رو کنار زد اشکهاش جاری شد.😢به من نگاه کرد که با اشک نگاهش میکردم.به وحید نگاه کرد.سرشو انداخت پایین وچشمهاشو بست.😞بعد مدتی چشمهاشو باز کرد.زینب سادات رو بغل کرد.بلند شد بره؛.. با زینب سادات.قلبم داشت می ایستاد😥😭صداش کردم:_حاجی😭 به من نگاه کرد. -بذارید یه بار دیگه ببینمش.😭👶🏻 بلند شدم رفتم نزدیک.خواستم زینبمو بغل کنم، حاجی بچه مو بهم نداد.به وحید نگاه کردم.👀 داشت به من نگاه میکرد.دوباره به زینب سادات نگاه کردم.از سر راه حاجی رفتم کنار تا بچه رو ببره.😭به وحید نگاه کردم.دوباره سرشو انداخت پایین.😣😓رفتم جلوی پاش نشستم و نگاهش میکردم. بقیه داشتن از صحنه عکس میگرفتن و کارهای دیگه.خونه شلوغ بود... بلند شدم دست وحید رو گرفتم.به من نگاه کرد. گفتم: _پاشو بریم تو اتاق.😒😢 بلند شد.به رد خون زینب سادات خیره شده بود.😞👀 دستشو با مهربانی فشار دادم،نگاهم کرد.گفتم: _بیا.😢❤️ رفتیم تو اتاق و درو بستم.وحید اصلا گریه نکرده بود. ... گوشیمو📱 آوردم.✨روضه حضرت علی اصغر(ع)✨ با صدای خودش براش گذاشتم. کنارش نشستم... وحید گریه میکرد.😭منم با اشک نگاهش میکردم.😭دلم خون بود ولی حال وحید برام مهمتر بود.روضه تموم شده بود ولی وحید گریه میکرد.😭😫نگرانش شدم.با التماس گفتم: _وحید...آروم باش.😨😢 ولی آروم نمیشد.گفتم: _وحید..جان زهرا آروم باش.😢🙏 باغصه نگاهم کرد.داشتم دق میکردم.گفتم: _وحید،من طاقت این حال شما رو ندارم، اینجوری میکنی دق میکنم.😭😣 سرمو گذاشتم روی پاش.سعی میکرد منو از خودش جدا کنه.گفت: _من بچه تو کشتم.😫😭 گفتم: _شما داری منو میکشی.😭💞 دیگه بلند گریه میکردم.حالم خیلی بد بود.با ناراحتی گفت: _دلم میخواد بمیرم.😣😫😭 با اخم😠 نگاهش کردم.سرشو انداخت پایین. گفتم: _اون میخواست منو بکشه.من با رفتارم کاری کردم که عصبی شد و...😣😭 وحید پرید وسط حرفم و گفت: _خداروشکر تو سالمی.اگه بلایی سر تو میومد.... ادامه دارد...
💠 کلمات پرکاربرد زبان عربی به لهجه عراقی که 👈 در ایام اربعین در کربلا به دردتان می‌خورد. 🦋✌️آن را ذخیره کنید✌️🦋 💠فارسی: گذرنامه - پاسپورت ✅العربية: جَواز - باسبورت 💠فارسی: گذرنامه‌ها ✅العربية: جَوازات 💠فارسی: گذرنامه ات رو بده ✅العربية: إنْطِني جَوازَك 💠فارسی: بگذار ببینم - نگاه کنم ✅العربية: خلّي أشُوف 💠فارسی: ويزا ✅العربية: فيزَة 💠فارسی: كجاست؟ ✅العربية: وِين 💠فارسی: سرويس بهداشتی کجاست؟ ✅العربية: وِينِ المَرافِق الصَّحيَّة (بدون کلمه صحیه بکار ببرید، چون این‌گونه عامیانه تر است) 💠فارسی: می‌خواهم ✅العربية: أريد 💠فارسی: بروم ✅العربية: أرُوح 💠فارسی: به نجف ✅العربية: إلْنَجف (در اصل الی النجف بوده) 🔹نحوه تلفظ : أريد أروحِلْنَجف 💠فارسی: اتوبوس می‌خوای یا ون ✅العربية: تِريدِ الباص لُو كَيّة؟ 💠فارسی: کرایه‌اش چنده - چقدر میشه ✅العربية: إشگَد؟ - إشگد الأجرة 💠فارسی : ده هزار - ۱۰٫۰۰۰ دینار - ۱۰ ✅العربية: عَشِر - عَشرتالاف 💠فارسی: خوبه ✅العربية: زِيَن 💠فارسی: نه گرونه! ✅العربية: لا، باهِز 💠فارسی: خيلی - گرونه ✅العربية: إهوَاي، كِلَّش - باهز 💠فارسی: گروه‌تون، چند نفر هستید؟ ✅العربية: جَماعَتْكُم، چَم نفرات؟ 💠فارسی: بیا بالا - سوار شو - بپر بالا ✅العربية: صْعَد - يا أللّه صْعد 💠فارسی: تمام شديد؟ همه سوار شدید؟ - تکمیل شد - تمام شد. ✅العربية: خَلاص؟ - *يا به‌صورت خبري* :خلاص! 💠فارسی: چمدان - ساک ✅العربية: جُنطَة - جمع : جُنَط 💠فارسی: راننده ✅العربية: سايِق 💠فارسی: ایستگاه پلیس ✅العربية: سِیطَرَة 💠فارسی: گیت - دروازه - ورودی ✅العربية: بَوّابَة 💠فارسی: افسر - مأمور - مسؤول ✅العربية: ضابُط 💠فارسی: گاری - ارابه ✅العربية: عَرَبانة 💠فارسی: گاری چی - ارابه‌کش ✅العربية: عَرَبَنچي 💠فارسی: (بردار،بلند کن) - چمدون رو بردار ✅العربية: (شيل) - شيلِ الجُنطَة 💠فارسی: کیف - کوله ✅العربية: حَقْبَة 💠فارسی: هوا گرمه - گرمه ✅العربیة: ألْجَو حار - حار 💠فارسی: آب‌جوش ✅العربیة: مایِ الحارّ، ماي حار 💠فارسی: نان ✅العربیة: خُبُز 💠فارسی: نان ساندویچی(مخصوص به عراق) ✅العربیة‌: صَمّون 💠فارسی:کولر را روشن کن ✅العربیة: شَغِّلِ الْمُكَيِّف 💠فارسی: خاموش کن - خاموشش کن - کولر را خاموش کن ✅العربیة: طَفْ - طفِّيَه - طفّي المُكيّف 💠فارسی: وایستا - نگه دار ✅العربیة: اُگُفْ 💠فارسی: اینجا - آنجا ✅العربیة: إهْنا - إهناك 💠فارسی: بیا ✅العربیة: تعال 💠فارسی: برو ✅العربیة: رُح (روح) 💠فارسی: گم کردم ✅العربیة: ضَيَّعِت 💠فارسی: بگذار - قرار بده ✅العربیة: خَلّي 💠فارسی: چرا - برای چه ✅العربیة: لِيَش 💠فارسی: نمی‌فهمم - نمی‌فهمم چی می‌گی ✅العربیة: مَافْتَهِم (الف خوانده نمي‌شود) - مَفتَهم شِتگول 💠 فارسی: کم - کمی عربی بلدم ✅العربیة: شُوَیّ، شْوَيّ - شوي أعرف، شوي أحچی 🦋 اگه قسمت شد مشرف شدید و استفاده کردید از افرداي كه اين كلمات را تهیه کرده‌اند یاد کنید... 🤲 التماس دعا
هدایت شده از یا ولى الحسنات
سلام پاسخ : مربع = 6 مثلث =4 دایره = 7 خدیجه سادات حسینی
هدایت شده از Mohammadi
سلام پاسخ معما : مربع = ۶ مثلث =۴ دایره = ۷ فاطمه محمدی
هدایت شده از یاسین
سلام و ادب پاسخ تست هوش : مربع = ۶ مثلث =۴ دایره = ۷ محمد یاسین محمدی
هدایت شده از خلیلی
دایره ۷ مثلث ۴ مربع ۶ ۴+۷=۱۱
هدایت شده از Abediny
۴+۷=۱۱ عابدینی
هدایت شده از sadat
مربع = 6 مثلث =4 دایره = 7
هدایت شده از یا مقلب القلوب
پاسخ تست هوش : مربع = 6 مثلث =4 دایره = 7
هدایت شده از فقط خدا
عرض سلام و وقت بخیر جواب تست هوش : مربع = 6 مثلث =4 دایره = 7
هدایت شده از یا ثارالله
سلام پاسخ : مربع = 6 مثلث =4 دایره = 7