سلام به دوست عزیز و گرامی
زائر گرامی اردوی علمی و معرفتی راهیان نور ۱۴۰۱
از شما دعوت میگردد که در اولین جلسه دورهمی که به یاد سردار دلها در بامداد روز سهشنبه به تاریخ ۱۴۰۱/۱۰/۱۳ از ساعت ۱ تا ۱:۲۰ به وقت حاج قاسم به نشانی لینک ایتا و شاد شرفیاب شوید.
Eitaa.com/danam_na1
Shad.ir/danam_na1
لازم به ذکر میباشد این برنامه به صورت زنده از گلستان شهدا اصفهان پخش میگردد.
«مدت زمان برنامه ۲۰ دقیقه میباشد»
به کلیه دانشآموزان دهم دبیرستان و دوازدهم هنرستان اعلام شده و در گروهها و کانالهای دانشآموزی در اسرع وقت اعلام گردد.
سازمان بسیج دانشآموزی استان اصفهان
⊰᯽⊱┈──🌷❊╌──⊰᯽⊱
✿تو رسیدی به آرزوی خودت✿
✿چه کند این جهان تباهی را✿
⊰᯽⊱┈──🌷❊╌──⊰᯽⊱
✿سومین سالگرد شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی را به محضر مولامون اباصالح المهدی(عج) ، مقام معظم رهبری و تمامی آزادیخواهان جهان تسلیت عرض مینمائیم.
#جان_فدا
#سردار_دلها
✂️ مینی دوره آموزش ژور دوزی ✂️
🎉 مژده به علاقمندان به یادگیری ژور دوزی 🎉
✅ آموزش چند مدل ژور
✅ آموزش تمام نکات و اصول اولیه کار
✅ اجرا روی رومیزی، جانماز، رانر و...
ارزش این دوره برای اعضای کانال مهگل ۵۰۰۰۰ تومان به جای ۷۰۰۰۰ تومان میباشد
👏 با پشتیبانی و آپدیت رایگان دوره 👏آ
آیدی جهت ثبت نام 👇
@Vaneya89
15.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امسال اولین سال است که آرتین ، روز مادر را بدون حضور مادرش تجربه میکند💔
و مادران #آرمان، #سلمان و #روحالله اولین سال است که "روز مادر" چشم به راه فرزندانشان هستند ......💔
با حضور در جشن بزرگ «ایران بانو» کنارشان باشیم، تنهایشان نگذاریم
و فریاد بزنیم
مثل #سلمان پای #آرمان_روحالله ایستاده ایم
در جشن بزرگ ایران بانو با شگفتانه هایی که برای اولین بار دیده و شنیده میشود، صدای زن ایرانی را بگوش دنیا خواهیم رساند ✌️
#جشن_بزرگ_ایران_بانو
گروه دانشجویی «مثل هانیه»
@mesle_haniyeh
🌺🍃صلوات خاصه حضرت زهرا(س):
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.
خدایا درود بفرست بر بانوی صدیقه فاطمه ی پاکیزه صالحه که اوست حبیبه ی تو و پیامبرت و مادر اولیاء و برگزیدگان تو (امامان معصوم) آن بانویی که برگزیده ای و برتری داده ای و انتخاب کرده ای او را بر زنهای جهانیان خدایا تو داد او را از ستمگرانش بستان و از کسانی که حق او را سبک شمردند باز خواست نما و خونخواه خون فرزندان او باش خدایا همچنان که او را مادر امامان هدایت و همسر صاحب لواء (علی) و بزرگوار در نزد ملأ اعلی (ملائکه) مقرر داشتی پس درود بفرست بر او و آن درود و صلواتی که روشن گردانی چشمهای ذریه ی او را و برسان به آنان از طرف من در این وقت بهترین تحیت و سلام را.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@golpayegan_whc
غزه پاره تن اسلام است
29 دیماه روز غزه
#فاخته_431
#عصر_امید
🍃🌷🌷💐💐💐💐💐🌷🌷🍃
آینده روشن در دستان شماست ....
#سازمان_بسیج_دانش_آموزی_استان_اصفهان
https://eitaa.com/amr_vali
@danam_na1
https://shad.ir/danam_na1
انتقام حاج قاسم فتح غزه خواهد بود
29 دیماه روز غزه
#فاخته_431
#عصر_امید
🍃🌷🌷💐💐💐💐💐🌷🌷🍃
آینده روشن در دستان شماست ....
#سازمان_بسیج_دانش_آموزی_استان_اصفهان
https://eitaa.com/amr_vali
@danam_na1
https://shad.ir/danam_na1
🇮🇷 « ما همه سپاهی هستیم »
⭕️ در پی اقدام خصمانه و غیر متعارف اتحادیه اروپا در قرار دادن نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست سازمان های تروریستی
✅ حمایت قاطع خود را از سربازان دلیر و جان بر کف این مرز و بوم، با تغییر عکس های پروفایل به عنوان "من هم یک سپاهی ام" حمایت خودمان را از ايشان اعلام می کنیم
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💠امام محمد باقر علیه السلام:
🔸هر کس با خانواده اش خوشرفتار باشد، بر عمرش افزوده میگردد.
🔶 فرا رسیدن مبارک رجب، و ولادت با سعادت پنجمین امام شیعیان حضرت امام محمد باقر علیهالسلام بر شما خوبان مبارک باد. 🌸🌸🌸
پــویش ملی (حمایت و مطالبه حجاب) شبکه حضرت زینب
🌸"شبکه حضرت زینب"با فعالیت در حوزه حجاب و عفاف و فعالیت های فرهنگی
ازشــما بـانوان عفیفه و
انــقلابی دعـوتمـیکند تا در پویش ملی حمایت و مطالبه حجاب شرکت نمایید.
🔹بانوان عزیز می توانند برای عضویت در این پویش به لینک زیر مراجعه فرمایند و در این پویش همراه شوند:
http://ashena.shamiim.ir/nameh.aspx
🔰شبکه حضرت زینب🔰
#آزادی
#داستان_شب (قسمت اول)
📝اولین بار بود بعد از چند ماه، از کوچه پس کوچه های محله می گذشتم، هنوز صدای آواز قناری های احمد آقا مثل همیشه، وقتی سر و صدای تراشکاری سرکوچه، از کار دست می کشید می آمد.
داش دوستی، معروف به پشت مو، پشت بام با دستمال یزدی و صوت های ممتد، کبوترهای جَلد را در آسمان می چرخاند و طعم شیرین آزادی به آنها می داد. بچه ها با جنب و جوش در حال بازی بودند. به دیوار تکیه دادم و مسابقهٔ آنها را نگاه می کردم. مسابقه از این قرار بود که هر کس می توانست لاستیک موتور را با یک تکه از چوبِ صافِ جعبه های میوه، از پیچ تندِ کوچه عبور دهد برنده اعلام می شد. چند نفر از آنها نتوانستند و سر پیچ، لاستیک، روی زمین افتاد، نوبت به کوچک ترین رسید، قدش به ارتفاع همان لاستیک موتور بود. چوب را به دست گرفت و با پا شروع به هندل زدن کرد و گفت:
- بچه باز موتور و ورداشتی بنزین نزدی!؟ بپر چهارلیتری رو بیار بینیم!
من هم با بچه ها خندیدم و بالاخره موتور روشن شد!! با صدای هان هان هااااااانِ پسرک که از دهانش به بیرون پرتاب می شد با سرعت به راه افتاد و به صورت ماهرانه ای چوب را روی لاستیک چرخاند و پیچِ تندِ کوچه را رد کرد. برایش دست زدیم و بچه ها جیغ و هورا هم کشیدن، دست در جیبم کردم و از داخل کیف کوچکی که داشتم مقداری پول به او دادم و گفتم:
- برای خودت و بقیه بچه ها یه چی بگیر، بخورید.
- باشه علی آقا، دمت گرم!
- دمت گرم نه و ممنون.
- باشه، ممنون، دمت گرم!
پسرک دوید و وارد مغازه احمد آقا شد. توپ های پلاستیکی رنگارنگ به نردهای در آهنی آویزان بود و در مغازه اش از شیر مرغ تا جوون آدمی زاد پیدا می شد. به خانه نزدیک شدم، بوی غذای بی بی هوش از سرم پراند و صدای قرقر شکم با کیفیت عالی به گوش می رسید. کلید را داخل قفل چرخاندم، با صدای قریچ همیشگی در باز شد که....
(ادامه دارد)
#آزادی
#داستان_شب (قسمت دوم)
با صدای قریچِ همیشگی در باز شد و چشمم هندوانه ای را دید شکلِ لباسِ راه راه زندانی ها که وسط حوض حیاط، اسیر شده بود.
نشستم و دستی به آب زدم، سلول های آب آنقدر مشغول خنک کردن هندوانه بودند که محلی به من ندادند. چندتا ماهی قرمز طبق عادت همیشگی، برای غذا دور دست هایم پرسه می زدند، اما چه فایده دست هایم خالی بود. ماهی ها و هندوانه را با خلوت آب تنها گذاشتم و پاورچین به طرف پله های اتاقِ تابستانی رفتم، جلوی پوتین را روی لبه ی پله دوم گذاشتم و بندهایش را باز کردم، پاها از بندِ اسارت آزاد شدند و نفسی راحت کشیدند.
صدایم را صاف کردم و گفتم:
- یالله یالله، کسی خونه نیست؟!
ـ چرا نیست؟ بی بی جان، قربون صدات، بیا تو.
وارد شدم و مادر بزرگ که پشت در چوبی با شیشه های رنگی ایستاده بود در آغوشم کشید، بوی مادرم را می داد، دلم در لحظه گرفت، برای صدایش، خنده هایش...
دل از آغوشش کندم، پیشانیم را بوسید و دستم را گرفت و باهم وارد اتاقِ خنکی شدیم که خیلی دوستش داشتم زیرا بادگیرها باد را دزدکی می گرفتند و در فضای اتاق می چرخاندند، بعد از گیج شدن از پنجره ی کوچکی بیرون می رفتند.
وارد اتاق شدم، تا سرم را بالا آوردم، نگاهم در چشم های درشتش گیر کرد، هر چه التماس پلک ها را کردم فایده ای نداشت.
در گیر و دار جنگ یک نگاه و پلک، یاد حرف محمد افتادم که می گفت: «گفتند یه نگاه وا، اما نه این که خیره شی تا یکی بزنه پس کلت ها».
انگار یکی پس گردنی محکمی زد، به خودم آمدم و صدای بی بی را شنیدم که می گفت:
ـ علی جان! علی جان.....
(ادامه دارد)
قسمت اول