🤲🏻 در شب قدر
شبی که برتر از هزار ماه است...
تجدید عهد میکنیم
که در صحنه باشیم
تا پیروزی کامل اسلام
تا برافراشتن پرچم لااله الا الله بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری...
تا ظهور منجی عالم بشریت .... 🕊
🌹 که این عهد را پدران و مادرانمان با خون امضا کردهاند و ما نیز با فرزندانمان بر سر عهد خویش هستیم.
✊🏻 فردا همگی میآییم...
برای لبیک به دعوت رهبر فقید انقلاب در آخرین جمعه ماه مبارک رمضان ...
و هر گام خود را به نیت نابودی رژیم صهیونیستی و پیروزی مسلمین برمیداریم
دیر نیست که آن روز را ببینیم...
و در قدس شریف نماز بخوانیم..
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
♦️ سردار رادان : طرح برخورد با بد پوششی از فردا اجرا میشود
🔹 طرح برخورد با بدپوششی و کشف حجاب از فردا در کشور اجرا میشود. مطمئن باشید دوربینهای مورد استفاده در طرح عفاف و حجاب هیچ خطایی نخواهند داشت.
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بشارتی بزرگ و امید آفرین برای خانم های چادری .
لطفا ببینید و در حد امکان منتشر کنید
#حجاب
#نشر_رگباری
هدایت شده از A.A
13.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختری که سه ماه تمرین مداومِ گروه سرود را خراب کرد و موقع اجرا در مراسم اصلی ....
🔴💢🔴
قابل توجه ضیوف الرحمان روزه داران عزیز،
شما تا این لحظه ۷۵ درصد حجم بسته ۳۰ روزه استفاده از رحمت خاص خداوند را مصرف کردهاید و تنها ۲۵ درصد یعنی ۷ روز دیگر از حجم بسته سی روزه باقی مانده است.
پس از به پایان رسیدن حجم باقی مانده، عبادات شما با نرخ عادی در ماههای غیر رمضان المبارک محاسبه خواهد شد، یعنی از این به بعد
نه تلاوت یک آیه برابر ختم قرآن
نه نفس هایتان مانند تسبیح
نه خواب هایتان عبادت هست
تمدید این بسته سی روزه امکان پذیر نیست. در نتیجه از روزهای باقی مانده کمال استفاده را ببرید.
هیچ کس تنها نیست اینما کنتم فهو معکم
همراه اول و آخر خداوند متعال است.
وای بحال کسانی که ماه رحمت و غفران بگذرد و آمرزیده نشوند مگر اینکه عرفات درک کنند. بنابراین علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد.
#ماه_رمضان
🍃🌹🍃
#داستان_شب (فصل۴؛قسمت۳)
#آزادی
گرسنگی امانم را بریده بود که هستی و مینا با لباس های خانگی که جایی برای توصیف ندارد، و سینی شیرینی و آب در دست وارد اتاق شدند و دور میز گرد نشستند، از وقتی اسیر بالاشهر شده بودم چیزهای عجیب و غریب زیاد دیده بودم و اصلا از دیدن آنها تعجب نکردم و با برداشتن چند قدم به جمع آنها پیوستم و گفتم؛
«خب هستی خانم با اومدن شما معمای قرار، سفارش قهوه، تصاویر و... حل شد، بفرمایید در آینده چه اتفاقاتی قراره بیفته، قبل از هر چیز تلفن همراهمو بیارید به خانوادم اطلاع بدم.»
هستی که دیگر خنده در لب هایش خشکیده بود گفت؛
«حسین آقا، شیرینی بخور، از آخر شب دیشب که اومدی اینجا چیزی نخوردی، نگران خانوادت نباش خبر دادیم بهشون، تو انتخاب شدی، هر چه باشه می دونی که دوست دارم...»
من که نمی توانستم معده ام را قانع کنم، شروع به خوردن شیرینی کردم و گفتم؛
«اول این که خودم نیومدم و با دادن قهوه و نمی دونم چی چی، منو آوردین، دوم چه جوری اطلاع دادید، و برای چه کاری انتخاب شدم، با اهرم فشار عکس و ... سوم جنس دوست داشتنت رو نمی فهمم.»
مینا که هنوز سکوت مهمان لب هایش بود گفت؛
«انتخاب شدی که....»
بالاخره بار سفر از بالاشهر را بستم و سرازیری خیابان را بدون سرگیجه گرفتم، و به طرف خانه به راه افتادم.
تا ایستگاه مترو به اندازهٔ چند خط تاکسی فاصله بود، ترجیح دادم پیاده و با خط یازده تا آنجا بروم.
خیابان خلوت با ماشین های باکلاس و درخت های بلند که هیچ لذتی برایم نداشت، بعضی از عابرها چهره ی خود را پشت نقاب آرایش پنهان کرده، و لباس های عجیب و غریبی به تن داشتند.
قدم قدم خاطرات تلخ سفر را به برگ های زرد پاییز که زیر پایم جان می دادند سپردم و به صحبت های هستی و مینا فکر می کردم. در ذهنم غوغایی بود، سلول های خاکستری کاری از دستشان بر نمی آمد.
چگونه می توانستم پیشنهادهای اجباری آنها را عملی کنم، از طرفی تصاویری که در دستشان بود مرا تا مرز دیوانگی برده بود، آبرویی که بریزد، دیگر به راحتی جمع نمی شود.
اشتباه هر چه بزرگتر باشد، تاوان بزرگتری در پی دارد و من باید راه نجاتی از چاهی که با دست های خودم کنده بودم پیدا می کردم.
تمام گزینه ها را روی میز ذهن ریختم و شروع به تحلیل و بررسی کردم؛
با دوست پدرم مشورت کنم!؟
سراغ دوست هایم بروم؟!
پای پلیس را به جریان باز کنم؟!
◽◽◽
«یه قرص ماه، خانومِ خانوم، مومن، خوشگل، همه چی تموم، میگن خدا در و تخته رو جور میکنه اینجاست، همیشه دعا میکنم تو ازدواجت موفق باشی، خدا خودش کمک کنه». مامان راست میگه؛ «یه پارچه خانوم والا، حسین ببین، وقتی میخنده ها، چشاشم...»
«مادر من، خواهر من، نخام زن بگیرم، باید چه کار کنم، بعدشم مگه چقد طرفو میشناسید...»
«بیخود بیخود حرف نباشه پسرم، شب میری بیرون نمیای خونه، پیامک می فرستی گیر کردی جایی، کار مهمی داری، دیگه وقتشه، مشکوک می زنی...»
در اتاق باز و....
(ادامه دارد)