#ادبیات_داستانی.
#موضوعات_مناسبتی.
" صدای پای عشق "
هوا ابری بود و دلم گرفته؛ بغضی سخت، گلویم را میفشارد، ولی خیال باریدن ندارد. گامهایم را آهستهتر از بقیه برمیداشتم. انگار دنبال گم شدهای بودم ولی پیدا نمیشد. ناگهان نگاهم به لبخند چشمانی جادويي و سیاه و مژگانی بلند گره خورد. برای چند لحظه غوغایی در دلم به پا شد. تپشهای قلبم گواهی از عشقی تازه و ریزش آروزهای پوشالیام داشت. مست نگاهش شده بودم و دیوانهوار به دنبالش میرفتم، نمیدانستم کجا هستم، و هم کاروانیهایم کجایند.
صدای پای زائران امام حسین (علیه السلام)، صدای معجزه خدا، صدای ذبح عظیم*الهی در گامها ونفسهای زائران میآمد. غرّش لبیک یاحسین، لبان خشکش، بر ویرانههای قلبم طراوت باران نور و امید بود. پاهایم سست شده بود و نفسهایم به شماره افتاده بود، انگار قلبم توان پمپ خون با اکسیژن کربلا و بین الحرمین را نداشت. در گوشم صدای" انی سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم" میآمد. و فکر به اعمال خودم که چقدر با این فراز از زیارت عاشورا فرق داشت، پاهایم را فلج کرده بود و توان جلو رفتن را نداشتم. همیشه گفتن" انی سلم لمن سالمکم ..." برایم سخت بود چون میدانستم واقعی نمیگویم، خیلی از کارهایم مورد سلم و رضایت خدای حسین(علیه السلام) نبود.
تنها صدای چرخ ویلچر این دختر هشت ساله و نگاه پر عشقش به امام حسین(علیه السلام) بود که مرا در سیل زائران پیش میبرد. او با تمام وجود خدا را شکر میکرد و صدای پای عشق را با دستان کوچک خود در این بيابان سرد میپیچاند و چرخهای ویلچر را به سوی خون خدا حرکت میداد. در کولهبار کوچک خود چیزی جز صداقت و رضای خدا نداشت و با بخشش تنها لباس گرم خود به کودک زائر دیگری که زیر باران میلرزید چون فرشتهها نغمه مهربانی میسرود. لبخندش گرد خستگی را ه را میزدود. دوست داشتم خیره به چشمانش میماندم و حرکت نمیکردم، دوست داشتم از او میپرسیدم از کجا آمده، برای شفای بیماریاش آمده، یا به دنبال ....
با صدای غرّش ابرهای آسمان و ریزش باران، گونههای خیسم را پاک کردم و در سیل جمعیت گم شدیم.
و دیگر نتوانستم آن زائر عشق خدا را پیدا کنم.
*سوره صافات؛ (آ یه/ ۱۰۷)
✍به قلم: طاهره کیانی.
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1