#خاطرات_تعطیلات _کرونایی
قسمت ششم
این روزها خونه ما پراز هیجان بود،💫
برای خودمن جالب بود..
🌟دقت بچه ها به همه چیز بیشتر شده بود
🔸موقع شستن ظرف ها حواسشون بود، شیر آب چقدر باز بمونه...
🔸لامپ های اضافی رو خاموش میکردند
🔸،حواسشون به تفکیک زباله ها بود،
🔸خلاقیتشون رو توکارها نشون میدادن
🔸ازهمه مهم تر با هم همدلی میکردند...
خیلی خسته شدی، چقدر زحمت کشیدی برا غذا،...
ازهم بیشتر ازقبل تشکر میکردند....
🔸 همدیگرروتشویق میکردند...
چه خوب شد اومدیم حیاط، عالی بود طرح مهدی،...
🔸از پیشنهادهای هم استقبال میکردند
و...
🔸برا کارهاشون برنامه ریزی می کردند
منم متوجه شدم، بله، پس اگه بخوان ازعهده هرکاری برمیان....🤨
🔸 درخواست های مدام فاطمه برای کمک توکا رها نشون میداد زودتر از مهدی خسته میشه
این روزها دقت من هم بالا رفته بود🔍 وتفادت های بچه ها برام جالب بود
همه منتظر بودند، ببینند، بابا قراره چکارکنه، ⁉️
🔅یعنی بابا مسابقه رو جدی میگیره،
آخه بابا میره سرکار
🔅فکرنکنم مسابقه رو شرکت کنه
🔅میگه من انصراف میدم
🔅میگم اگه انصراف بده، باید جریمه بشه .... .
.. .
👆👆اینا پیش بینی بچه ها برا برنامه فردا بود
فردا نوبت بابا بود...
ادامه دارد....
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C3897b3558f