eitaa logo
مَه گُل
663 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ ☀️ ـ چرا... چرا! تازه به دست هايش نگاه كردم كه به سمت من دراز شده بود. برگه زيارت عاشورا هم در دستش بود. دستش را گرفتم و ماندم. دستم مي لرزيد! برگه را به دستم داد و دستش را پس كشيد. نگاهم را آوردم بالا، به روي صورتش! «بالاخره گريه مي كرد يا مي خنديد؟!» ـ مي دوني كجارو مي خوندم يا نه؟ ـ چي رو؟ ـ زيارت شورا! حواست پرته؟! ـ نه! فقط كمي دلم شور مي زنه!... خُب كجارو مي خوندي؟ ـ «و أسئله اَن يبلغني المقام المحمود!» من پرسيدم: «مقام محمود؟» با لذت خاصي گفت: «بله! مقام محمود!» ـ آهان! پيدايش كردم. باشه خداحافظ! چند قدم ديگر رفتم و دوباره برگشتم به سمت فاطمه. ـ فاطمه جان!!سرش را آورد بالا. اما اين بار نگاهش غريبه بود! ـ التماس دعا فاطمه جان! ـ محتاجيم به دعا! ديگر معطل نكردم و خودم را به كفشداري رساندم. ميان دو نيروي متضاد گير كرده بودم. يكي مرا به درون مي كشيد و ديگري به بيرون هل مي داد. نگاهي به برگه زيارت عاشورا كردم. سعي كردم بفهمم فاطمه كجا را مي خواند. احساس كردم كه حتي صدايش را هم مي توانم بشنوم.  ـ اللهم اجعلني في مقامي هذا مِمَّن تنالَهُ منك صلواتٌ و رحمهٌ و مغفره. كفش ها را گرفتم. كفش هاي خودم را گذاشتم روي زمين تا پايم كنم. دوباره صداي فاطمه آمد. صاف و شفاف! ـ اللهم اجعل محياي محيا محمدٍ و آل محمد و مماتي ممات محمدٍ و آل محمد. رويم را برگرداندم به سمت صدا. صداي مهيب شديدي زمين و زمان را به هم ريخت. «يا فاطمه زهرا»(س) احساس كردم چيزي جلوي صورتم منفجر شد. موجي از گرما از روي سر و صورتم گذشت. چشم هايم سوخت و گوش هايم تير كشيد. بي اختيار فرياد زدم: «يا فاطمه زهرا»! تازه بعد از آن بود كه فهميدم صداي انفجار از توي حَرَم بوده است. ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1