eitaa logo
مَه گُل
668 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 ❇با اينكه هادي از مؤسسه ي اسلام اصيل بيرون آمده بود ⭕اما براي زيارت كربلا در شب هاي جمعه به سراغ ما مي آمد و با هم بوديم. 🔗در آنجا درباره ي مسائل روز و ... صحبت داشتيم و او هم نظراتش را مي گفت. 🔲با شروع بحران داعش مؤسسه به پايگاه حشدالشعبي براي جذب نيروتبديل شد. 💟هادي را چند بار در مؤسسه ديدم. مي خواست براي نبرد به مناطق درگير اعزام شود. اما با اعزام او مخالفت شد. ✳يك بار به او گفتم: بايد سيد را ببيني، او همه كاره است. اگر تأييد كند، براي تو كارت صادر مي كنند و اعزام مي شوي. 🌟البته هادي سال قبل هم سراغ سيد رفته بود. آن موقع مي خواست به سوريه اعزام شود اما نشد. ⚫سيد به او گفته بود: تو مهمان مردم عراق هستي و امكان اعزام به سوريه را نداري. 🔆اما اين بار خيلي به سيد اصرار كرد. 🔳او به جهت فعاليت هاي هنري در زمينه ي عكس و فيلم، از سيد خواست تا به عنوان تصويربردار با گروه حشدالشعبي اعزام شود. 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری ️❣❤️❣❤️❣❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️ ✍ ادامه دارد ... 🌱@mahgolll 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ 🌷🍃🍂 ليلا به  ورق  كاغذي  چشم  دوخته  است  كه  ميان  دستانش  قرار دارد. نوشته هارا از نظر مي گذراند. صداي  حسين  در گوشش  نجوا مي كند. شعر واژه هايي  كه  برزبان  حسين  جاري  مي شد  دست افشان  و دامن كشان  در فضاي  سالن درمي پيچيد  و بر جان  او مي نشست  و در سراچة  دلش  غوغا به  پا مي كرد  - خانم  ليلا اصلاني ! به  جايگاه  تشريف  بياورند.ليلا سر بلند مي كند  براي  لحظه اي  فراموش  مي كند كجاست  و در چه  زماني سير مي كند  مدتي  مات  و مبهوت  به  اطراف  مي نگرد، صدا از بلندگو دوباره  او رافرا مي خواند  به  خود مي آيد.از پلة  جايگاه  بالا مي رود و در كنار مرد سخنران  مي ايستد. صداي سخنران در فضاي  آمفي تئاتر مي پيچد: «خانم  اصلاني ... همسر شهيد حسين  معصومي  ما را مفتخر فرمودند  تامجلس  شب  شعر ما را با شعري  در رثاي  شهيد بزرگوار مزين  فرمايند شهيدمعصومي  يكي  از دانشجويان  پيرو خط  امام  بودند كه  در جبهه هاي  دفاع  مقدس جان  خود را نثار انقلاب و دستاوردهاي  آن  ساخت  ناگفته  نماند كه  خانم اصلاني  نيز در زمينه هاي  فرهنگي  با شهيد بزرگوار همكاري  مي نمودند ... نویسنده متن 👆 مرضیه شهلایی https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋🦋
🔥 👣🔥 . اواخر سال 2011 بود ... من با پشتکار و خستگی ناپذیر، کار می کردم و درس می خوندم ... انگیزه، هدف و انرژی من بیشتر شده بود ... شادی و آرامش وارد زندگی طوفان زده من شده بود ... شادی و آرامشی که کم کم داشت رنگ دیگری هم به خودش می گرفت ... . . چند وقتی می شد که به باتون روژ و محله ما اومده بودن ... دانشگاه، توی رشته پرستاری شرکت کرده بود ... شاید احمقانه به نظر می رسید اما از همون نگاه اول، بدجور درگیرش شدم ... زیر نظر گرفته بودمش ... واقعا دختر خوب، با اخلاق و مهربانی بود ... . . من رسم مسلمان ها رو نمی دونستم ... برای همین دست به دامن حاجی شدم ... اون هم، همسرش رو جلو فرستاد ... و بهتر از همه زمانی بود که هر دوشون به انتخاب من احسنت گفتن ... . . حاجی با پدر حسنا صحبت کرد ... قرار شد یه شب برم خونه شون ... به عنوان مهمان، نه خواستگار ... پدرش می خواست با من صحبت کنه و بیشتر با هم آشنا بشیم ... و اگر مورد تایید قرار گرفتم؛ با حسنا صحبت می کردن ... . . تمام عزمم رو جزم کردم تا نظرش رو جلب کنم ... اون روز هیجان زیادی داشتم ... قلبم آرامش نداشت ... شوق و ترس با هم ترکیب شده بود ... دو رکعت نماز خوندم و به خدا توسل کردم ... برای خودم یه پیراهن جدید خریدم ... عطر زدم ... یه سبد میوه گرفتم ... و رفتم خونه شون ... ... نویسنده: ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1