🍀🍀🍀
🍀🍀
🍀
#زنگ_تفریح
🔸روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت از شدت درد فریادی زد و سوزن را چند متر دور تر پرت کرد .
🔸مردی حکیم که از آن مسیر عبور می کرد ماجرا را دید، سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد
🔸درختی که پیوسته بارش خوری
🔸 تحمل کن آنگه که خارش خوری .
🔸این سوزن منبع درآمد توست این همه فایده حاصل کردی، یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور می اندازی؟!
👌 درس اخلاقی اینکه اگر از کسی یا وسیله ای رنجشی آمد به یاد آوریم خوبی های که از جانب آن شخص یا فوایدی که از آن حیوان ، وسیله یا درخت در طول ایام به ما رسیده ,آن وقت تحمل آن رنجش آسان تر می شود .
🍀 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🍀
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#عدس_پلومجلسی
مواد لازم
2 پیمانه عدس
3 پیمانه برنج
300 گرم گوشت چرخ کرده
1 عدد پیاز
نمک فلفل زردچوبه گرد لیمو عمانی ادویه کاری زیره سیاه
پیاز نگینی سرخ کرده با گوشت چرخکرده زردچوبه و نمک و فلفل و گردلیمو و ادویه کاری و زیره تفت میدیم و میپزیم. (برای بهتر پخته شدن میتونیم به اندازه یه نعلبکی خیلی کم آب بریزیم با درب بسته و آبی که خود گوشت پس میده کاملا پخته میشه.)
یکی دو دقیقه قبل از آبکش کردن برنج عدس که از قبل نیم پز کردیم (چون وقتی با برنج دم میذاریم پخته میشه) و آبشو دور ریختیم به برنج اضافه می کنیم و آبکش و سپس دم میذاریم. و با مایه گوشتی تزیین میکنیم یا اینکه زمان سرو یک لایه برنج و یک لایه مواد میذاریم
📌کشمش هارو داخل روغن ریخته با قشق چوبی یکم زیرو کنید تا کشمش ها پف کنند سپس از روی حرارت بردارید. توجه داشته باشید که روی شعله ملایم باشه.(امروز کشمش نداشتم ☺️وگرنه خودم عاشقشم)
چون عدس سرده درکنارش کشمش تفت داده شده یا خرما هم سرو میشه.
📌اگه دوست داشتید میتونید به مایه کمی رب گوجه هم اضافه کنید.
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
8.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ترفند
ترفندهای خانه داری مخصوص نگهداری میوه و سبزیجات 🍋🥕
ببین و ماندگاری خوراکی ها را بالا ببر 👏
🍀 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🍀
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
سه تا دروغ را باور نکنید😁
دخترها شوهر نمی خواهن ..
کاسب ها میگن بازار خرابه..
مسن ها آرزوی مرگ دارن.
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمت_سیوهشتم۳۸
👈این داستان⇦《می مانم》
🌼دیگه همه بی حس و حالی بی بی رو فهمیده بودن ... دایی... مادرم رو کشید کنار ...
🌸- بردیمش دکتر ... آزمایش داد ... جواب آزمایش ها اصلا خوب نیست ... نمونه برداری هم کردن ... منتظر جوابیم ...
🌹من، توی اتاق بودم ... اونها پشت در ... نمی دونستن کسی توی اتاقه ...
همون جا موندم ... حالم خیلی گرفته و خراب بود ... توی تاریکی ... یه گوشه نشسته بودم و گریه می کردم ...
نتیجه نمونه برداری هم اومد ... دکتر گفته بود ... بهتره بهش دست نزنن ... سرعت رشدش زیاده و بدخیم ... در واقع کار زیادی نمی شد انجام داد ... فقط به درد و ناراحتی هاش اضافه می شد ...
🍁مادرم توی حال خودش نبود ... همه بچه ها رو بردن خونه خاله ... تا اونجا ساکت باشه و بزرگ ترها دور هم جمع بشن... تصمیم گیری کنن ...
🌼برای اولین بار محکم ایستادم و گفتم نمیرم ... همیشه مسئولیت نگهداری و مراقب از بچه ها با من بود ...
🌸- تو دقیقی ... مسئولیت پذیری ... حواست پی بازیگوشی و ... نیست ...
🌷اما این بار ... هیچ کدوم از این حرف ها ... من رو به رفتن راضی نمی کرد ... تیرماه تموم شده بود ... و بحث خونه مادربزرگ ... خیلی داغ تر از هوا بود ...
خاله معصومه پرستار بود با چند تا بچه ... دایی محسن هم یه جور دیگه درگیر بود و همسرش هفت ماهه ☺️باردار ... و بقیه هم عین ما ... هر کدوم یه شهر دیگه بودن ... و مادربزرگ به مراقبت ویژه نیاز داشت ...
👈دکتر نهایتا ... 6 ماه رو پیش بینی کرده بود ... هم می خواستن کنار مادربزرگ بمونن و ازش مراقبت کنن ... هم شرایط به هیچ کدوم اجازه نمی داد ...
💐حرف هاشون که تموم شد ... هر کدوم با ناراحتی و غصه رفت یه طرف ... زودتر از همه دایی محسن ... که همسرش توی خونه تنها بود ... و خدا بعد از 9 سال ... داشت بهشون بچه می داد ...
❣مادرم رو کشیدم کنار ...
- مامان ... من می مونم ... من این 6 ماه رو کنار بی بی می مونم ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.#ادامــــــــــه_دارد...🌸
@modafehh
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋