🗓۱۴۰۲/۸/۲۸
🌺مثل گل با طراوت
🌼و پراز عطرخوش زندگی
🌺خندههاتون جنس دریا
🌼قدمهاتون جنس صخره وکوه
🌺و هدفهاتون روی روال
🌼حالتون خوب
🌺سلام صبح بخیر
🌼یکـشـنـبـهتون گلبـــارون عزیزان
15.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📝سیّده زینب ...
🎙نماهنگ جدید و زیبای رضای پیروی بمناسبت ولادت با سعادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها و روز پرستار
📎 #میلاد_حضرت_زینب
📎 #روز_پرستار
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🔅امیرالمؤمنین #امام_علی علیهالسلام:
✍️ كُنْ مَشْغـُولاً بِمـا أَنـْتَ عـَنْهُ مَسـْؤُولٌ؛
💠 به كارى مشـغول باش كه از آن سؤال خواهى شد.
📚غررالحكم، ج۴، ص۶۰۱
⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
#پاستا_موتزارلا
▫️ماکارونی فرمی ۳۰۰ گرم ( هر نفر ۱۰۰ گرم )
▫️۱فنجان اسفناج ۱ پیمانه
▫️گوجه گیلاسی ۲ پیمانه
▫️زیتون نصف پیمانه
▫️روغن زیتون ۴ قاشق غذاخوری
▫️پنیر موتزارلا
▫️نمک و فلفل به مقدار لازم
🔸در ابتدا گوجه های گیلاسی ها را در ظرف پخت قرار دهید و روغن زیتون و نمک و فلفل را روی آن ریخته برای مدت ۱۵ دقیقه در فر با دمای ۱۷۶درجه بپزید.
طبق دستور ماکارونی را بپزید. پس از اتمام آبکش در ظرف فر پنیر و گوجه و زیتون و اسفناج و مقدار کمی روغن زیتون همراه با نمک و فلفل اضافه کرده و داخل فر با حرارت کم بپزید تا پنیر ذوب شود
💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🔸 حکم قرآن خط برجسته ویژه نابینایان
⁉️ نابینایان برای خواندن و نوشتن از خط برجستهای معروف به خط بریل که با لمس انگشتان خوانده میشود، استفاده میکنند. آیا بر نابینایان واجب است که هنگام فراگیری قرآن کریم که با خط برجسته بریل نوشته شده است، وضو داشته باشند یا خیر؟
✅ اگر نقاط برجسته علامت حروف هستند، حکم آن حروف را ندارند ولی اگر در نظر عرف آگاه به عنوان خط محسوب شوند، در مس آنها رعایت احتیاط لازم است.
#احکام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
هرچه برای وصف تو گشتم در عالمین
نام تو شد مساوی با واژه حسین
بانوی آب و آینه، دلهاست جایتان
بادا تمام ایل و تبارم فدایتان
ولادت با سعادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها مبارک باد💐
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :3⃣5⃣2⃣
#فصل_نوزدهم
بچه ها داشتند تلویزیون نگاه می کردند. خدیجه مشغول خواندن درس هایش بود، گفت: «مامان! راستی ظهر که رفته بودی نان بخری، عمو شمس الله آمد. آلبوممان را از توی کمد برداشت. یکی از عکس های بابا را با خودش برد.»
ناراحت شدم. پرسیدم: «چرا زودتر نگفتی؟!...»
خدیجه سرش را پایین انداخت و گفت: «یادم رفت.»
اوقاتم تلخ شد. یعنی چرا آقا شمس الله آمده بود خانه ما و بدون اینکه به من بگوید، رفته بود سراغ کمد و عکس صمد را برداشته بود. توی این فکرها بودم که صدای در آمد.
بچه ها با شادی بلند شدند و دویدند طرف در. مهدی با خوشحالی فریاد زد: «بابا!. . بابا آمد...»
نفهمیدم چطور خودم را رساندم توی راه پله. از چیزی که می دیدم، تعجب کرده بودم. پدرشوهرم در را باز کرده بود و آمده بود تو. برادرم، امین، هم با او بود. بهت زده پرسیدم: «با صمد آمدید؟! صمد هم آمده؟!»
پدرشوهرم پیرتر شده بود. خاک آلوده بود. با اوقاتی تلخ گفت: «نه... خودمان آمدیم. صمد ماند منطقه.»
پرسیدم: «چطور در را باز کردید؟! شما که کلید ندارید!»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1