•
تاثیر استخوان
جوانی نزد عمر رفت و میراث پدر را از او طلب کرد و اظهار داشت که او هنگام فوت پدرش در مدینه کودکی بوده است. عمر بر او فریاد زد و او را دور نمود. جوان از نزد عمر بیرون رفت و از دست او تظلم می کرد. اتفاقا حضرت امیر - علیه السلام - به جوان رسید و چون از قضیه آگاه شد به همراهان خود فرمود: جوان را به مسجد جامع بیاورید تا خودم در ماجرایش تحقیق کنم.
جوان را به مسجد بردند. علی - علیه السلام - از او سوالاتی کرد و آنگاه فرمود: چنان درباره شما حکم کنم که خداوند بزرگ به آن حکم نموده و تنها، برگزیدگان او بدان حکم می کنند سپس بعضی از اصحاب خود را طلبیده به آنان فرمود: بیایید و بیلی نیز همراه بیاورید، می خواهیم به طرف قبر پدر این کودک برویم. چون رفتند، آن حضرت به قبری اشاره کرد و فرمود: این قبر را حفر کنید و ضلعی از اضلاع بدن میت را برایم بیاورید، و چون آوردند حضرت آن را به دست کودک داد و به وی فرمود: این استخوان را بو کن. کودک از استخوان بو کشید، ناگهان خون از دو سوراخ بینی او جاری شد، علی - علیه السلام - به کودک فرمود: تو پسر این میت هستی.
عمر گفت: یا علی! با جاری شدن خون، مال را به او تسلیم می کنی؟
حضرت فرمود: این کودک سزاوارترست به این مال از تو و از سایر مردم و آنگاه به حاضران دستور داد استخوان را بو کنند، و چون بو کشیدند، هیچ گونه تاثیری در آنها نگذاشت و دوباره کودک از آن بو کشید و خون زیادی از بینی او خارج شد، پس مال را به کودک تسلیم نمود و فرمود: به خدا سوگند نه من دروغگو هستم و نه آن کسی که این اسرار را به من آموخته است
قضاوتهای امیرالمومنین علی علیه السلام
آیت الله علامه حاج شیخ محمد تقی تستری
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
"خاموش بودن" نصف حکمت است.
"تعقیب نکردن دیگران" ، نصف آرامش است.
"مداخله نکردن درکار دیگران" ، نصف ادب است.
من از دنیا فقط اینو دریافتم که
اونیکه "قویتر بود"، کمتر زور میگفت...
اونیکه راحت تر میگفت "اشتباه کردم" اعتماد به نفسش بالاتر بود...
اونیکه "صداش" آرومتر بود، حرفاش بانفوذتر بود...
اونیکه خودشو واقعأ "دوست داشت" ، بقیه رو واقعی تر دوست داشت...
اونیکه بیشتر "طنز" میگفت، به زندگی جدی تر نگاه میکرد...
اونیکه به "تفاوت" بین انسانها واقف بود، بیشتر نقاط مشترک رو باهاشون پیدا میکرد...
🇮🇷
هشت نفرند که اگر به آنها #اهانت شود؛
فقط باید خودشان را ملامت کنند:
• کسی که بی دعوت
بر سفرهای حاضر شود.
• کسی که بر صاحبخانه
حکم کند یا دستور دهد.
• کسی که از دشمن انتظار خیر دارد.
• کسی که از لئیمان انتظار کَرم دارد.
• آنکه بدون اجازه،
وارد سخن محرمانه مردم شود!
• آنکه به پادشاه توهین کند.
• آنکه در مجلسی شرکت کند که
اهل آن مجلس نیست.
• آنکه برای کسی سخن بگوید
که گوش نمیکند.
_ اولجامعهشناس،امام علیعلیهالسلام
| نصایح،صفحه۲۸۱
📗داستانی جالب و عجیب درباره ی
چنار امامزاده صالح
چنار هم از درختان مقدس ایرانیان محسوب میشود که داستانهای ویژهای دربارهاش میگویند. امّا این بار میخواهیم از چنار امامزاده صالح تجریش بگوییم. تجریش و منطقه شمیران از مناطق قدیمی تهران محسوب میشود و میگویند پیرزن فقیری در ده تجریش با فرزندان فراوانش زندگی میکرده. شب عید که از راه میرسد و همه لباسهای نو میپوشند، یکی از بچههای پیرزن از مادرش میخواهد که برایشان لباس نو بخرد و پیرزن هم برای اینکه دل بچه نشکند میگوید فردا برایشان تهیه میکند. از اتّفاق، پیرمرد از روی بام گفتگوی پیرزن و بچهها را میشنود واز روی دلسوزی برایشان مقداری شیرینی و پارچه میگذارد. پیرزن هم بعد از دیدن این هدیهها از خوشحالی دعا میکند که هر کس اینها را آورده هزار سال عمر کند.
همین روز، پیرمرد قلمه چناری در خانهاش میکارد و سالها میگذرد و این قلمه بزرگ و بزرگتر میشود. روزی مردی در خانه پیرمرد مهمان میشود و از شهرت تجریش و چنار بزرگش میگوید و پیرمرد اقرار میکند که از دعای آن پیرزن این چنار هزاران سال عمر خواهد کرد.
اگرچه سالیان سال است که این درخت از بین رفته امّا یاد و خاطرهاش هنوز که هنوز است میان باورهای مردم بومی نفس میکشد.