من یه بار خواستم خودکشی کنم،
طناب گیر نیاوردم با کش
خودمو دار زدم؛
هی میخوردم به سقف
هی میخوردم زمین😂😄😉
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋🦋
2⃣
#زیباترین_شعر_خدا_مادرانه
#دلنوشته
🌹🌿 «فرشته ی من هر روز برایم آواز میخواند و هر روز به من لبخند میزند،هر روز در زندگیم عشق او را احساس میکنم و روی زمین در کنارش شادمانم.»
"فرشته ی من زیباترین و شیرین ترین واژه های هستی را در گوش های من زمزمه میکند و با دقت و صبوری راه صحبت کردن با دیگران را به من می آموزد."
🌹🌿فرشته ی زیبای من دست هایم را در کنار هم قرار میدهد و راه دعا و نیایش با خالق بی همتا را به من یاد میدهد. او هر روز از من در مقابل حوادث مراقبت میکند.*
❤️فرشته ی زیبای من«مادر»❤️
صادق مرادی هستم،تقدیم به روح مادرم
🍃🌺🍃آقای صادق مرادی از اندیمشک
دوستت دارم مامان ♥️
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋🦋🦋
🍀رمان
🍀قبلہ_ی_من
🍀قسمت_ ۲۶
دوروز خودم را با آب میوه های طبیعے خفھ ڪردم تا ڪمے بهتر شوم و بھ مدرسه بروم. مادرم مخالفت مے ڪرد و میگفت تا حسابے خوب نشدی نباید بری. بدنم ضعیف بود و همین خانواده ام رانگران مےڪرد. هوای اصفهان رو به سردی مے رفت و بارش باران شروع شده بود.چهارشنبھ صبح با خوشحالے حاضر شدم و یڪ بافت مشڪے ڪھ ڪلاه داشت را تنم ڪردم. رنگ مشڪے بھ خاطر پوست سفید و موهای روشنم خیلے بمن مے آمد. ڪلاه راروی سرم انداختم ، ڪولھ ام را برداشتم و با وجودی پراز اسم محمدمهدی بھ طرف مدرسھ حرڪت ڪردم
❀✿
قبل ازرسیدن بھ مدرسھ، مسیرم راڪج مےڪنم و بھ یڪ گل فروشے مےروم.شاخھ گل رز سفیدی را مے خرم و بااحتیاط درکولھ ام مے گذارم. سرخوش ازمغازه بیرون مے زنم و مسیر را پیش مے گیرم. هوای سرد و تازه را با ریھ هایم مے بلعم. کلاه بافتم راروی سرم میندازم و بھ پیاده رو مے روم. چنددقیقھ نگذشتھ صدای بوق ماشین ازپشت سرم ، قلبم را بھ تپش میندازد. مے ایستم و بھ سمت صدا برمیگردم. پرشیای سفید رنگے چندمتر عقب ترایستاده و برایم نور بالا مے زند.اهمیتے نمے دهم و بھ راهم ادامھ مےدهم. دوباره بوق مےزند. شانھ بالا میندازم و قدم هایم را سریع تربرمیدارم.
پشت هم بوق مےزند ومن بےتفاوت روبه رو را نگاه مےڪنم. همان دم صدای استاد پناهے برق ازسرم مےپراند: محیا؟ بوق ماشین سوختا!
متعجب سرمیگردانم و بادیدن چهره اش باخوشحالے لبخند عمیقے مےزنم. بھ طرف ماشینش مےروم و باهیجان سلام میڪنم. عینڪ دودی اش رااز روی چشمهایش برمیدارد وجواب مے دهد: علیڪ سلام. خداروشڪر خوب شدی.
_بعلھ.
درحالیڪھ سوار ماشین مے شود، بلند مے گوید: بدو سوارشو دیرمیشھ.
_ نه خودم میام!
_ تعارف نڪن. سوارشودیگھ.
ازخداخواستھ سوار مےشوم و کولھ ام راروی پایم مے گذارم. دستے را روبھ پایین فشار مے دهد و آهستھ حرڪت مےڪند.
فضای مطبوع ماشین بھ جانم میشیند. شاید الان بهترین فرصت است.زیپ ڪیفم راباز میڪنم ، گل را بیرون مےآورم وروی داشبورد میگذارم. جامیخوردو سریع مےپرسد: این چیھ؟!
_ مال شماست.
لبهایش بھ یڪباره جمع و نگاهش پرازسوال مے شود: برای من؟ بھ چھ مناسبت؟!
_ بلھ. برای تشڪر از زحمتاتون!
دست دراز میڪند و گل را برمیدارد.
_ شاگرد خوب دارم ڪھ استاد خوبیم.
نگاهم مےخندد و اوهم گل را عمیق مے بوید.دنده را عوض میڪند و گل رادوباره روی داشبورد مےگذارد. زیر چشمے نگاهم مےڪند. خجالت زده خودم را در صندلے جمع مےڪنم و مےپرسم: خیلے ڪھ عقب نیفتادم؟!
_ نھ. ساده بود مباحث.چون تو باهوشی راحت با یھ توضیح دوباره یاد میگیری
_ چھ خوب! " باشیطنت مے پرسم" خب ڪے بهم توضیح بده؟
لبهایش رابازبان تر میڪند و بالحن خاصے میگوید: عجب سوالے!چطوره یجای خاص بهت یاد بدم؟!
ابروهایم را بالا میدهم و باذوق مے پرسم: ڪجا؟!
_ جاشو بهت میگم!امروز بعد مدرسه چطوره؟
میدانم مادرو پدرم نمے گذارند و ممڪن است پوستم را بڪنند و باآن ترشے درست ڪنند اما بلند جواب مے دهم: عالیھ.
باتڪان دادن سر رضایتش را نشان مے دهد. خیلے زود مےرسیم. چندکوچھ پایین تراز درورودی نگھ میدارد تا ڪسے نبیند.تشڪرمےڪنم و پیاده مےشوم.
#نویسنده
#میم_سادات_هاشمے
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
9.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
3⃣
#زیباترین_شعر_خدا_مادرانه
#کلیپ
🍃🌺🍃حدیثه غیاثی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی زیبا درباره جایگاه مادر🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🎤🎤🎤حجت الاسلام حسینی قمی
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
❣رهبر معظم انقلاب:
❤️درس زندگی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) برای ما تلاش، اجتهاد، کوشش، پاک زندگی کردن است؛ همچنان که آن بزرگوار یکپارچه معنویت و نور و صفا بود.
۹۳/۰۱/۰۳۱
#حضرت_زهرا
#روز_مادر_مبارک
#محتوای_اختصاصی_مهگل
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋