فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤
◼️شب قدر و شب وصل ...
#شب_قدر
#ماه_مبارک_رمضان
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
❣الهی به امید تو
🌹🍃سلام و درود به اعضای محترم کانال مهگل، ان شاالله در شب قدر بهترینها برای شما گرامیان رقم خورد باشد ... 🤲
🌹🍃مراقب سه چيز باشيم
🌹🍃وقتي تنها هستيم،
••مراقب افكار خود،
🌹🍃وقتي با خانواده هستيم،
••مراقب اخلاق خود
🌹🍃و زماني كه در جامعه هستيم،
••مراقب زبان خود...
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#روز_شمار
🔆 سهشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ هجری خورشیدی
🌛الثلاثاء ۲۱ رمضان ۱۴۴۲ هجری قمری
🎄 Tuesday 04 May 2021 AD
📿 #اوقات_شرعی به #افق_تهران
احتیاط یک تا دو دقیقهای لحاظ شود🌱
وقت دعا ما رو هم به خاطر داشته باشید🌱
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
مے روے با فرق خونین
پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا ڪہ مولا!
قابل ماندن نبود
#شهادت_امام_علی(علیه السلام)
#تسلیت_باد
مداحی آنلاین - الحمدالله - استاد عالی.mp3
702.7K
#شهادت_امام_علی(علیه السلام)
#تسلیت_باد
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
سه دوره بسیار سخت
امیر المومنین(علیه السلام)
🎤🎤🎤حجتالاسلام عالی
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
مداحی آنلاین - یه مسافر خسته دل پریشون - مهدی رسولی.mp3
4.76M
#شهادت_امام_علی(علیه السلام)
#تسلیت_باد
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
یه مسافر خسته ی دل پریشون
با چشایی که داره هوای خزون
🎤 🎤🎤مهدی رسولی
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
کار اندکی که بر آن استمرار
و مداومت داشته باشی...
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#مثل_یک_مرد
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_سوم
به خودم آمدم دیدم چند نفر از بچه ها دور و برم را گرفته اند یکی از خواهر ها نفسش را رها کرد در هوا و از عمق وجودش گفت: آخیش بهوش آمد
بعد نگاهی به من کرد و با لبخند ادامه داد: دختر تو که ما را کُشتی قبل از اینکه کرونا ما را بکشد!
شرمنده بودم خودم را به سختی جمع و جور کردم به توصیه ی مرضیه قرار شد در اتاق استراحت بمانم تا کارشان تمام شود برگردیم!
یکی دیگر از بچه ها همانطور که قاشق عسل را دهانم می گذاشت گفت : بهتری؟
آرام پلکهایم را به نشانه ی تایید تکان دادم و چیزی نگفتم
لحظه ای چهری آن خانم از ذهنم پاک نمی شد ...
در مسیر برگشت من ساکت بودم، مرضیه گفت: برای فردا اگر خواستی بیایی به من پیامک بده و اصلا انگار نه انگار امروز ضعف و ترس مرا دیده!
رسیدم خانه با حال خراب...
نگران سجاد و ساجده بودم اینکه نکند ناقل باشم بعد به خودم نهیب زدم تو که اصلا کاری نکردی!
با این حال با احتیاط وارد خانه شدم...
در را که باز کردم لبخند امیر رضا که همیشه برایم حال خوب کن بود کمی آرام ترم کرد...
منتظرم بود...
اما انگار خیلی عجله داشت تا با دوستانش از قافله ی عشق جا نماند...
از وقتی که به خاطر کرونا کارش مجازی شده بود داخل خانه خیلی کمک حالم بود.
بعد از تماس مرضیه نه تنها قبول کرده بود که تشویقم هم کرد من به عنوان غساله ی جهادی فعال باشم و تا ظهر که در خانه است مواظب بچه ها باشد.
به حرفی نرسیدیم با همان لبخندش گفت: شب می بینمت خانم جهادی!
با حسرتی سرم را تکان دادم و پیش خودم گفتم: و چه جهادی!
در همین حین امیر رضا خداحافظی کرد تا با جمع دوستانش برای ضد عفونی معابر شهر دستی برسانند...
دستم را به نشانه ی خداحافظی بالا گرفتم و با اینکه کاملا استریل بیرون آمده بودم ترجیح دادم تا قبل از دوش گرفتن دست به چیزی نزنم!
دوش گرفتم، لباسهایم را که عوض کردم رفتم سمت گاز غذا درست کنم اما دست و دلم به کار نمی رود اتفاقات امروز مدام از جلوی چشمانم رژه می رفت...
با خودم می گفتم: گیرم غذا خوردیم! خوابیدیم! اصلا زندگی کردیم آخرش که تمام می شود!؟
میان ذهن پر آشوبم دست و پا میزدم و دنبال جوابی می گشتم که ساجده آویزانم شد و پشت سر هم می گفت: مامان... مامان...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
ᏴᎬᏞᏆᎬᏙᎬ YᎾᏌᎡᏚᎬᏞF
ᵀᴴᴱᴺ ᵞᴼᵁ ᵂᴵᴸᴸ ᴷᴺᴼᵂ ᴴᴼᵂ ᵀᴼ ᴸᴵᵛᴱ
خودتو باور داشته باش
اونموقع میفهمی که چطور زندگی کنی
🌳|🌱زندگی」
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋