eitaa logo
مَه گُل
663 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
part23.mp3
2.74M
#بشنويد نمايشنامه #يادت_باشد زندگينامه شهيد مدافع حرم حميد سياهكالى مرادى به روايت همسر مدت زمان: 7:36 مه گل پاتوق دختران فرهيخته https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🌸انرژی مثبت از طرف دوستان
دوستان گلم شبتون پرازعشق خدا وامام زمان ❤️شب خوش 💕مه گل پاتوق دختران فرهیخته💕 💐 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساعت زندگيتون به وقت خوشبختى كوك...😊😉 مه گل پاتوق دختران فرهيخته https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
💝درمان‌جوش 🍋یک ق غ گلاب و یک ق غ آبلیمو را خوب با هم ترکیب کنید. 🍋روی منافذ باز پوست و جوش ها بمالید 🍋۱۰ دقیقه بماند و سپس صورت را آب بکشید. 🍋جوش ها به تدریج خشک و جای آن ها کمرنگ می شود. 💖مه گل پاتوق دختران فرهیخته💞 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
‏تختم زد رو شونم گفت اگه میشه پاشو یکی دوساعتم من استراحت کنم😜😜 😁 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 غریب آشنا 》 🖇بعد از چند سال به ایران برگشتم … سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسین 7 ماهه داشت … حنانه دختر مریم، قد کشیده بود … کلاس دوم ابتدایی … اما وقار و شخصیتش عین مریم بود … 🔹از همه بیشتر … دلم برای دیدن چهره مادرم تنگ شده بود… 🔸توی فرودگاه … همه‌شون اومده بودن … همین که چشمم بهشون افتاد … اشک، تمام تصویر رو محو کرد … خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم … شادی چهره همه، طعم اشک به خودش گرفت …😭 🔻با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می‌زدن … هر کدوم از یک جا و یک چیز می‌گفت … حنانه که از ۴ سالگی، من رو ندیده بود … باهام غریبی می‌کرد و خجالت می‌کشید… 💠محمدحسین که اصلا نمی‌گذاشت بهش دست بزنم …خونه بوی غربت می‌داد … حس می‌کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشت همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می‌شدم … اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن … اما من … فقط گاهی … اگر وقت و فرصتی بود … اگر از شدت خستگی روی مبل … ایستاده یا نشسته خوابم نمی‌برد … از پشت تلفن همه چیز رو می‌شنیدم … غم عجیبی تمام وجودم رو پر کرده بود …😔😔 🍀فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می‌کردم … کمی آروم می‌شدم … چشمم همه جا دنبالش می‌چرخید … 🔻شب … همه رفتن … و منم از شدت خستگی بیهوش … 🍃برای نماز صبح که بلند شدم … پای سجاده … داشت قرآن می‌خوند … رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش … یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم … با اولین حرکت نوازش دستش … بی اختیار … اشک از چشمم فرو ریخت … 🔹مامان … شاید باورت نشه … اما خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود … ▫️و بغض عمیقی راه گلوم رو سد کرد … ✍ ادامه دارد ... مه گل پاتوق دختران فرهيخته https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 •┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈•