#شهدا بسم رب الشهدا و الصدقین... 🔹در اولین برخورد با #پدری که سالیانیست درد دوری پسرش را تحمل میکند و دستان لرزانی که به عصایی محکم همچون #پسری که دیگر هیچ وقت نمیتواند آنرا داشته باشد چقدر نیازمند است آنقدر شرمندگی تمام جانِ مرا گرفت که ناخود آگاه خم شدم و بوسه بر دستان پدر شهید زدم. 🔹چقدر خوشحال بود ، #مادر شهید را میگویم به قول خودش هر وقت شماها میایید انگار که #علیرضای خودم آمده آه که چقدر این جمله را با سوز میگفت معلوم بود که چشمانش هر روز دوخته است به در که شاید علیرضایش در را باز کند با همان خنده ی همیشگی بگوید سلام مادر ... 🔸اسم علیرضایش که می آمد ناخود آگاه نگاهش به عکس دوخته میشد و انگار با او صحبتی کوتاه میکرد و آرام ، آرام اشک هایش را با گوشه ی چادرش پاک میکرد و تنها دعایش این بود خدا برای پدر، مادراتون حفظتون کنه... 🔸 خوشحالی پدر شهید از اینکه توانسته در راه خدا فرزندش را #فدا کند در تک تک کلماتش پیدا بود ، هنگامی که خبر شهادت پسرش را به او میدهند ذره ایی لب به شکایت و یا گله مندی از خدا نمیکند و فقط زبانش در حال شکر و #لبخند رضایت از راضی بودن خداست بر لب دارد به طوری که اطرافیانش را به تعجب وا میدارد از این همه صبر و شکیبایی... 🔹تنها چیزی که دلمان را آنقدر خوشحال کرد که حس پرواز کردن کردیم همان لبخند رضایت بخش مادر شهید بود که به هنگام خداحافظی بر لب داشت... ⁉️ راستی حال و احوال #کوچه‌هایی که روزگاری به اسم شهدا بود چطور است ؟؟؟ ⚠️خبر رسیده که کوچه های شهر را دارند خالی از شهید میکنند ای کاش این خبر به گوش مادرهایشان نرسیده باشد!!!! ___؛ دیدار با خانواده روحانی شهید علیرضا پلارک/ دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۸ به همراه جمعی از طلاب مدرسه علمیه آیت الله قاضی(ره) _ دزفول @zeytoon_mahjoob