فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا ،
مثل آیه های قرآن مقدسند
تقدس آیه های قرآن
به این است که
حکایت از حق دارند
و شهدا نیز این چنین اند . . .
🌷شهید سید مرتضی آوینی🌷
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
🌴#قسمت_دهم:پوریای ولی🌴
🌸راوی:ایرج گرائی
وقتي داور دســت حريف را بالا ميبرد ابراهيم خوشــحال بــود! انگار که
خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشتي گير يکديگر را بغل کردند.
ِ حريف ابراهيم در حالي که از خوشــحالي گريه ميکرد خم شــد و دست
ابراهيم را بوســيد! دو کشــتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالای سکوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم.
داد زدم و گفتــم: آدم عاقــل، اين چه وضع کشــتي بود؟ بعــد هم از زور
عصبانيت با مشــت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن.
ابراهيم خيلي آرام و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر حرص نخور!
بعد سريع رفت تو رختکن، لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت.
از زور عصبانيت به در و ديوار مشــت ميزدم. بعد يك گوشــه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم.
جلوي در ورزشــگاه هنوز شــلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و
کلي از فاميل ها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي خوشحال بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشــتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به ســمت من وگفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟!
بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرامي داريد. من قبل مســابقه به آقا ابرام
گفتم، شــک ندارم که از شــما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، مادر و
برادرام بالای سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم.
بعد ادامــه داد: رفيقتون ســنگ تموم گذاشــت. نميدوني مــادرم چقدر
خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه ازدواج کرده ام. به جايزه
نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم.
مانــده بودم كه چه بگويم. کمي ســکوت کردم و به چهره اش نگاه كردم.
تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش
ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا
مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه.
از آن پســر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان
انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت
کردن، اصلا با عقل جور درنمي ياد!
با خودم فکر ميکردم، پورياي ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه
احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم...
ياد تمرينهاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي
آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم
#سلام_بر_ابراهیم
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم۱
هدایت شده از مدافعان حرم
#کرامات_شهدا
💠شهیدی که خرج مزارش را آقا امام زمان (عج) داده اند ، از اهالی داراب بود و از
همسایه های خانواده شهید حمید عارف
📎پ ن: متولد داراب ، استان فارس، تاریخ تولد: ۱۳۳۶ مصادف با تولد حضرت امیر المومین
علی (ع) .
╔══❖•°♥ °•❖══╗
✤☫@modafean_14 ✤
╚══❖•°♥ °•❖══╝
هدایت شده از مدافعان حرم
#شهید_که_خرج_مزارش
#را_امام_زمان_عج_دادند
●یک شب خواب دیده بود که توی جمکران بعد از به جا آوردن زیارت و آداب مسجد، گم شده است که امام زمان (عج) را می بیند و آقا راهنمائیش می کنند تا به خانواده اش برسد و بعد می فرمایند:
از قول ما به خانواده شهید عارف بگوئید چرا به وصیت نامه حمید عمل نکردید؟ حمید در یکی از وصیتنامه هایش نوشته بود، قبرم را ساده مثل شهدای بقیع بسازید!
●همچنین آقا می فرمایند: شما قبر را درست کنید، ما خرج قبر را می دهیم که نشانی محل پول را هم می دهند.
در همین حین از خواب بیدار می شود و با خانواده اش به گلزار شهدا می رود، به نیت زیارت و هم پیدا کردن آدرس و نشانی داده شده.
●در مکان مورد نظر، یک دستمال سبز با بوی خاص و عجیبی پیدا می شود که درون آن مبلغ ۳۰۳۰ تومان قرار داشت.پس از این اتفاق، ماجرا را برای خانواده شهید عارف و یکی از علما تعریف می کنند و بعد از تائید، مقداری از مبلغ را جهت باز سازی قبر حمید و ۳۰ تومان باقی مانده را برای انتشار خبر آن هزینه می کنند.
📎پ ن: برای شادی روح مطهر این شهید والامقام،
بر محمد و آل محمد صلوات...
#شهید_حمید_عارف 🌷
╔══❖•°♥ °•❖══╗
✤☫@modafean_14 ✤
╚══❖•°♥ °•❖══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه با هم #دعای_فرج🌷
🌿دردم به جز وصالِ تو درمان نمیشود
🌿بی تو عذابِ فاصله آسان نمی شود
🌿افسانه نیست آمدنت، لیک در عیان
🌿این قصه بیحضور تو امکان نمیشود.
❤️✨#امام_زمان ارواحنا فداه
🤚🌱#سلام_امام_زمانم
🍃اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ ، وَ الْغُرَّةَ الْحَميدَةَ،وَ اكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ ، وَ اَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ...
✨خدایا بنمایان به من آن جمال رعنا قامت
و آن پیشانی ستوده (مهدیِ فاطمه) را
و سرمه وصالِ دیدارش را به یك نگاه به دیده ام بكش.
وشتاب كن درظهورش وآسان گردان خروجش را و، وسیع گردان راهش را ومرا به راه او درآور .
📚فرازی از دعای عهد
#اللهمعجللولیکالفرج 🤲✨
❤️🍃#امام_زمان
💌آثار همنشینی با آدمهای معنوی
همنشینی با آدمهای معنوی وجود انسان را سرشار از انرژی های مثبت مےڪند. انسانهای با خدا اضطراب ندارند و دلگرم و سرگرم خدا هستند و آرامش مےدهند....🌹
#شهیدانه 🦋
#شهیدبابڪنوࢪے
میگفت:« دوست دارم مفقودالاثر باشم. این آرزوی قلبی من است. آخر در مقابل خانوادههایی که جوانانشان به شـهادت رسیدند، ولی نشانی از آنان نیست، شرمنده ام..!»
در روستای خودشان چند جوان شـهید مفقودالجسد بودند، واقعا احساس شرمندگی میکرد.
در نامهای که برای دخترش، بنت الهدی فرستاد، نوشته بود:« دخترم شاید زمانی فرا رسد که قطعهای از بدنم هم به تو نرسد، تو مانند رقیه امام حسین علیهالسلام هستی، آن خانم لااقل سر پدرش به دستش رسید، ولی حتی یک تکه از بدن من به دست شما نمیرسد...!»
ودرنهایتنیزهمانشدکهمیخواست🌹
👈یکی از رزمندگان لشکر ۸ نجف اشرف
نقل می کند که در بعد از عملیات کربلای پنج با حاج احمد کاظمی به پشت خط بر می گشتیم
🌷حاج احمد پشت فرمان نشسته بود
و با هم صحبت می کردیم
در بین صحبت ها گفت:
این شعار #مرگ_بر_آمریکا
که امام به ما هدیه داد،
ما را حیات داد
و ما را سربلند کرد
سپس حاج احمد سه بار دست خود را به فرمان ماشین زد
و گفت:
فلانی به هفتاد پشتت(نسل بعد از
خودت) بسپار که با پوتین بخوابند
چرا که حفظ کردن این سربلندی بسیار سخت است!
•|#شهید_حاجاحمدکاظمی🌱|•
❇️ رتبه مسلمانان در #ارتروز_زانو
🔶 توئیت حجت الاسلام راجی در واکنش به صحبت بی سند و خلاف واقع یک پزشک در شبکه ۳ سیما در مورد #نماز_خواندن ✨
🌹 اجرای حرکات موجود در نماز در مراکز ورزشی هلند ✨
❤️ #نماز_خواندن
یهو میومد میگفت "چرا شماها بیکارید"⁉️
میگفتیم "حاجی! نمیبینی اسلحه دستمونه؟! یا ماموریت هستیم و مشغولیم؟!"
میگفت "نه .. بیکار نباش! زبونت به ذکر خدا بچرخه پسر ..📿 همینطور که نشستی، هرکاری که میکنی ذکر هم بگو"..
وقتی هم کنار فرودگاه بغداد زدنش تو ماشینش کتاب دعا و قرآنش بود ..💔
سردار_دلها❤️🌿
🌹#حاج_قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دانشمندان علوم پزشکی آمریکا اعلام کردند خواندن نماز تاثیری مثبت بر ستون فقرات و دستگاه گردش خون دارد و درد کمر را کاهش میدهد.
🔹طرز صحیح قرار گرفتن در سجده و قرار گرفتن صحیح زوایای پشت و زانوان، به رفع کمردرد کمک می کند. در هنگام سجده خونرسانی به دیسک و نخاع تسهیل میشود و سجده دقیقا همان ورزش خاصی است که به بیماران درگیر بیماریهای مرتبط توصیه میشود تا باعث خونرسانی به دیسک و نخاع آنها شود.
دلتنــگ که می شوی بهترین مأوا
گلزار #شهدای_گمنام است♥️
گمنامی شان
⇜غمهایت را محو میکند
گمنامی شان
⇜ زندگی را برایت حقیر میکند
همان زندگی که برای دنیایت
آخرت را می دزدد
آری آنجاست که کوچکی افکارت
به #چشم_دلت دیده میشوند
و تو می مانی و اندوهی ازسر آگاهی✨
می روی تا دنیــا را در این
آرامگاه کوچک دور بریزی
و کمی آخرت وام بگیری از آنهایی که
تمام دنیا را به آخرت فروختند
⇜کاش قدر ارزنی از عشقشان را بفهمیم!
⇜کاش همه چیز به زیبایی سادگی شان بود
دراینجامردهاییهست
کہدنیارابه اندازهیڪنامهمنخواستند
#شھیدگمنام♥
ماجرای تحول #شهید «احمدعلی نیری» به خاطر دوری از #گناه
یک روز بهش گفتم من نمیدانم چرا توی این چند سال اخیر شما در معنویات رشد کردی .
می خواست بحث را عوض کنداما سوالم را تکرار کردم . گفتم حتما علتی داره.گفت اگه طاقتش رو داری بشین تا برات بگم.
یه روز با رفقای محل وبچه های مسجد رفته بودیم دماوند. همه مشغول بازی بودند یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری روآب کن بیار…
منم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید.از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.تا چشمم به رودخانه افتاد، یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن نمیدانستم چه کار کنم .
همان جا پشت درخت مخفی شدم …می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم.
پشت آن درخت وکنار رودخانه چندین دخترجوان مشغول شنا بودن .همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن
خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شوداما خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم.
کتری خالی را برداشتم از جایی دیگر آب تهیه کردم ورفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم
به سختی آتش را آماده کردم و خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود،
یادم افتاد حاج آقا گفته بود هرکس برای خداگریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهدداشت.
گفتم ازین به بعد برای خدا گریه میکنم حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم
واشک میریختم ومناجات می کردم خیلی باتوجه گفتم یا الله یا الله… به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد به
اطرافم نگاه کردم صدا از همه سنگریزه های بیابان و درختها و کوه می آمد!!!
همه می گفتند سبوح القدوس و ربنا الملائکه والروح…
از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد…