فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹رزمندگانی که کمتر دیده شدند ..
همسران صبور شهدا ...
☝️همسر شهید مسعود تقی زاده با پیکر تفحص شده همسرش پس از ۱۲ سال فراق .
شهید مسعود تقی زاده
شهادت: آبان ۱۳۶۲
عملیات والفجر ۴ در کانی مانگا
بازگشت پیکر: ۱۲ سال بعد، آبان 1374
@mahman11
🌹 زرنگی در وقت نماز !!
✍️آن روز، به مسجد نرسيده بود. برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش. داشتم يواشکی نماز خواندنش را تماشا میکردم. حالت عجيبی داشت. انگار خدا، در مقابلش ايستاده بود. طوری حمد و سوره میخواند مثل اين که خدا را میبيند؛ ذکرها را دقيق و شمرده ادا میکرد. بعدها در مورد نحوه نماز خواندنش ازش پرسيدم، گفت: «اشکال کار ما اينه که برای همه وقت میذاريم، جز برای خدا! نمازمون رو سريع میخونيم و فکر میکنيم زرنگی کرديم؛ اما يادمون ميره اونی که به وقتها برکت میده، فقط خود خداست».
📚مسافر کربلا، ص ٣٢، شهيد علی رضا کريم
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 ماجرای شهیدی که رهبری با شال سبز او نمازجماعت را خواند
🔹️ قبل از یکی از عملیات ها، بچه های گردان حضرت علی اکبر(ع) پیش رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) می روند.
◇ موقع نماز وقتی حضرت آقا می خواهند نماز را شروع کنند، سید جمال که قرار بود مکبر نماز باشد، شال سبزش را می اندازد روی دوش آقا و می گوید: این را گذاشتم تا تبرک بشود و بعدا می برم تا ان شا الله در جبهه به آرزویم برسم و شهید بشوم
◇ بین نماز، سید جمال مداحی سوزناکی می کند که مورد توجه حضرت آقا قرار می گیرد.
◇ بعد از نماز، سید می رود شالش را بگیرد که آقا می فرمایند: شما ساداتی و اگر مشکلی ندارد این به عنوان تبرک پیش من بماند که سید جمال قبول می کند.
◇ حضرت آقا از رزمندگان گردان علی اکبر(ع) جویای احوال سید جمال می شود که به ایشان می گویند که سید شهید شده است.
🔹️ شهید سید جمال قریشی متولد روستای برغان از توابع کرج بود که در ۱۷ تیر ۱۳۶۵ و عملیات کربلای یک به شهادت رسید.
◇ سید جمال، سه برادر و عمو و پسر عمویش هم به شهادت رسیده اند و این خاندان، شش شهید به انقلاب هدیه کرده است.
#شهید_سیدجمال_قریشی
@mahman11
📌 شهید جلالیان: فیض شهادت گناهان را پاک میکند / این کشور اسلامی را از دشمنان پاک کنید
🔷️ شهید محمدجلال جلالیان در وصیت نامه اش می نویسد: امیدوارم برادرانم و دوستانم بعد از من بتوانند با پایداری مرز و بوم این کشور اسلامی را از دست دشمنان پلید و کافر پاک گردانند پدر جان و مادر جان، و خواهر و برادر اول هر موقع که به یاد من افتادی و خواستی گریه کنی و یا اینکه بر سر قبر من آمدید آن لحظه به یاد کربلا و حسین علیهالسلام باش.
◇ مادرجان مگر علیاکبر و قاسم و فرزند شش ماهه اش در عاشورا و کربلای امام حسین علیهالسلام شهید نشدندزان و مگر حضرت عباس دو دستش را از تن جدا نکردند به پس من که از آن بزرگوار بیشتر نیستم بلکه یک بنده گناهکار بیش نبودم و اگر سالها عبادت و گریه و زاری در مقابل خدا میکردم شاید نمیتوانستم تموم گناهان را جبران نماینم ولی انسان که به فیض شهادت میرسد تمام گناهانش پاک میشود .
🔻 شهید جلالیان یکم خرداد 1346، در شهرستان مشهد به دنیا آمد و بیست و چهار مهر ۱۳۶۵ در ایرانشهر هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب به شهادت رسید.
#شهیدمحمدجلالجلالیان
#شهدای_امنیت
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹فرماندهی امام...
🌹شهید حاج قاسم سلیمانی:
🔸اولین ویژگی دفاع مقدس ما که کمتر هم به آن پرداخته می شوداین است که این دفاع معرف مذهب ما بود معرف دین ما بود خیلی بعید است در دنیا بتوان جنگی را پیدا کرد لشگرکشی را دید.
که آن جنگ و آن لشگرکشی بتواند معرف یک مذهب باشد معرف یک دین باشد.
@mahman11
🌹 عــند_ربـهم_یــرزقون
🌱میگفت: ترک و تنها گذاشتن ولی فقیه در حد شرک به خدا است. اگر ولی فقیه نباشد، اسلام به درد نمیخورد؛ میشود شبیه فرقههای انحرافی که راه را اشتباه رفتند. میگفت: شهدا برای ولایت فقیه رفتند. من هم فقط به این نیت راهی جبهه میشوم. هر موقع صحبت میکرد، از امام (ره) و ولایت فقیه میگفت. عاشقِ ولایت فقیه بود...
🌹 #شهیدعلی_عباس_حسین_پور
@mahman11
🌹دنیای عادات، وارونه حقیقی است ..
و عارفِ سالک اگر قول و فعلش
خلاف این عالم است ..
نه از سر لودگی و مسخرهگی است ..
و نه با این نیستانگاری
و نفی و انکار متجددین نسبتی دارد ..
و نه قصد کرده است که عوام را در زحمت اندازد ..
بل او عالم عادات را خراب میکند
تا حقیقت بنا شود!
🌹شهید #سید_مرتضی_آوینی
@mahman11
🌷شهیدمدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی🌷
#نام: محمدحسن خلیلی
#نام_پدر: رمضانعلی(جانباز دفاع مقدس)
#ولادت: 1365/9/20 (تهران)
#شهادت: 1392/8/27 (سوریه/حلب)
#وضعیت_تاهل: مجرد
#نام_جهادی: ابوخلیل
#اخرین_مقام: سرباز بی بی زینب
#نحوه_شهادت:
اصابت گلوله به بازو کتف و پهلو که پدرشان گفتند انقدر وضع شهادتش دلخراش بود من از روی زخم های فتنه 88 رسول را شناختم
#سن_شهادت: 27ساله
#علاقه: شهید محسن دین شعاری و زیارت اهل بیت
#یادش_باصلوات🌹
@mahman11
💠زندگی نامه #محمدحسن (رسول) خلیلی💠
🌷شهید محمد حسن (رسول) خلیلی ، فرزند دوم خانوادهی آقای رمضانعلی خلیلی در تاریخ ۱۳۶۵/۹/۲۰ ه.ش. در تهران به دنیا آمد. ایشان دانش آموخته ی دانشگاه امام حسین علیه السلام در رشته ی مدیریت بودند و بر حسب وظیفه ، به سوریه اعزام شده بودند و دارای تخصص های تخریب - تاکتیک و جنگ های نامنظم داشتند.
🍃ایشان علاقه ی فراوانی به کارهای هیجانی ، ورزش (جودو ، کاراته ، کوهنوردی و راپل) ، خوشنویسی ، نقاشی ، طراحی ، سفر ، زیارت اهل بیت علیهم السلام و شهدا ، خدمت به شهدا حتی با رنگ آمیزی قبورشان ، شرکت در مجالس اهل بیت (ع) و... داشتند.🌹🌹
💠خصوصیات اخلاقی #شهیدمحمدحسن (رسول) خلیلی🌷💠
#شهیدرسول_خلیلی، علاقه ی فراوانی به شهید حاج محسن دین شعاری داشتند و از صفات بارز اخلاقی ایشان می توان به خوش رویی و شوخ طبعی ، دل رحم ، دلسوز بودن نسبت به دیگران ، ورزشکار بودن، عاطفی و پیگیری برای حل مشکلات دیگران بودن، بخشنده بودن، سر به زیر و با حیا ، با غیرت بودن ، ولایی بودن و ... اشاره نمود.
#نام_یادش_گرامی
@mahman11
🥀فرازی از وصیت نامه #شهیدرسول_خلیلی🌷🌷🌷
🍃طلب حلالیت از پدرومادر🍃
پدر و مادر عزیزم! که سلام و درود خداوند بر شما باد از شما کمال قدردانی را دارم که مرا با محبت اهل بیت (علیهم السلام) و راه ایشان و در کمال صبر و عاشقانه بزرگ کردید و همیشه کمک حال من بوده اید. از شما عذرخواهی می کنم و سرافکنده ام که فرزندی خوب برای شما نبودم و در حق ّشما آنچنان که باید خوبی نکرده ام. از شما می خواهم که مرا حلال کنید.
در حقّ این فرزند حقیرتان دعا کرده و از خداوند بخواهید که او را ببخشد و این قربانی را در راه خود بپذیرد. می دانم که شما ناراحت نیستید؛ زیرا هیچ راهی بهتر از این نیست و این را شما به من آموخته اید و این همیشه آروزی دیرینه ی من بوده که خدا عاقبت مرا با شهادت در راهش، ختم به خیر گرداند.
🍃توصیه به پدرو مادر🍃
خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم، غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب (سلام الله علیها) باید باشد، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) باید باشد و اگر دلتان گرفته، روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ی ارباب و خانم جان تنگ است.
اما چه خوشحالی بالاتر از اینکه فدایی راه این بزرگواران شویم. پس غمگین نباشد.💔🥀😔
#روحشان_شاد🕊
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهیدمحمدحسن خلیلی🌷🌷🌷
#یادش_باصلوات
@mahman11
#رمان_محمد_مهدی 44
🔰با ناراحتی رفتیم خونه و با کمک بابا سفره گذاشتیم و ناهار خوردیم ، سر ناهار می خواستم قضیه سوالی که امروز خانم معلم گفته بود رو با باباهادی مطرح کنم ، اما دیدم وقت مناسبی نیست و بابا خیلی تو فکر بود
معلوم بود خیلی میل به غذا خوردن نداره
گفتم بابا جون ، چرا به دائی منصور زنگ نمی زنین و نمیرین پیشش تا باهاش صحبت کنین و آرومش کنین؟
💠 باباهادی گفت : نمیشه ، آقا منصور اگه به این نتیجه برسه که کاری درسته ، اون کار رو انجام میده ، فرقی نمیکنه من بگم نادرست هست یا فلان آیت الله ، حرف گوش نمیده بابا
خودش رو عقل کل میدونه ، فقط نظر خودش در زمینه دین رو درست می دونه
مثل...
لا اله الا الله ، هیچی نگم بهتره
تو اصلا خودت رو ناراحت نکن ، به درسهات برس
امروز مدرسه چه خبر؟
چی یاد گرفتی؟
تکالیفت رو انجام بده
این مشکل رو من و مادرت حل می کنیم
🔰من که از ظهر تا حالا منتظر بودم قضیه سوال خانم معلم رو به پدرم بگم با همه ذوف گفتم اتفاقا امروز خانم معلم یه سوال داد به ما
گفته برین از خانواده هاتون بپرسین که خدا رو چه کسی خلق کرده؟
💠 باباهادی خیلی تعجب کرد و گفت : چی؟؟
خدا رو چه کسی خلق کرده؟؟؟
این سوال رو چرا باید خانم معلم به شما بچه های کلاس اول بده؟
🔰 من گفتم نگران نباش بابا، خداروشکر خانم معلم با سوادی داریم و از طرح این سوال ، منظور خاصی داشت
💠 بابا با تعحب گفت : منظور ؟ چه منظوری؟
🔰 گفتم دلیل اصلی این تکلیف دادن ، سوال ساسان بود !!!
💠 بابا با تعجب بیشتر از قبل گفت ساسان ؟؟؟
مگه چه سوالی کرد ؟ تو که می گفتی اون همیشه تو کلاس ساکت هست و به زور به درس ها گوش میده
🔰 گفتم آره ، برای منم خیلی تعحب داشت ، نمی دونم دقیقا ، خانم معلم داشت علوم درس می داد ، حرف از خلقت جهان توسط خدا زد، یه مرتبه ساسان این سوال رو پرسید
💠 بابا گفت فهمیدم ، فهمیدم این سوال رو چرا پرسیده
@mahman11
#رمان_محمد_مهدی 45
🔰 بابا هادی گفت به طور کلی بچه های این سن و سال سوالاتی رو تو مدرسه از معلم می پرسن که تو خونه زیاد دربارش صحبت میشه ،برای خود ما هم اتفاق می افتاد ، یه چیز ثابت شده ای هست تقریبا
وقتی ساسان میاد این سوال رو می پرسه ، معلوم میشه تو خونه اونها از این حرفها زیاد زده میشه
حالا یا برنامه های ضد دینی خارجی نگاه می کنن یا پدر و مادرش از این حرفها می زنن یا با اقوام و افرادی در ارتباط هستن که اونها چنین عقیده ای دارن
💠 منم سریع پریدم تو حرف بابا و گفتم هر سه تا !!!
🔰 بابا هادی : تو از کجا می دونی؟
💠 گفتم خودش به من گفت ،
خودش به من گفت که پدرش با افرادی در ارتباط هست که تو شبکه های خارجی ، برنامه تلویزیونی دارن و علیه ایران و اسلام حرف می زنن ، حتی علیه خدا هم حرف می زنن
میگفت پدرش گاهی ساعت ها تو خونه با این و اون درباره این موضوعات صحبت می کنه ،
می گفت خیلی از اقوامشون هم ، چنین عقیده ای دارن و اصلا محرم و نامحرم رو رعایت نمی کنن و حتی ...
🔰 حتی چی پسرم ؟ چی ؟
💠 حتی می گفت غذاهایی و نوشیدنی هایی هم که می خورن ، بعضی هاش حلال نیست
🔰 بابا هادی: خب این آقا ساسان که اطلاع زیادی درباره دین نداره، چه میدونه چی حلال هست و چی حرام؟
💠 گفتم آره اتفاقا ، خودش هم به من گفت که اصلا از قبل نمی دونست چی حلال هست و چی حرام ، ولی مادرش اینها رو بهش یاد داده بود ، می گفت مادرش با اونکه یک مسلمان ساده هست و نماز هم نمی خونه ، ولی این چیزها رو اعتقاد داره
و مثل پدرش بی دین و بی اعتقاد نیست
حتی گاهی غذای نذری هم درست می کنه و پخش می کنه
چون از یه خانواده خیلی مذهبی بوده و این اعتقادات در وجودش هست و تا الان هم لب به غذای حرام و نوشیدنی حرام نزده
🔰 باباهادی: درسته ، احسنت ، همین یه ذره امیدی که به درست شدن ساسان داریم همین هست ، اگه مادرش هم مثل پدرش بود ، معلوم نبود چی میشد ، اما خداروشکر که مادرش این چیزها رو رعایت میکنه
من و مادرت از وقتی به دنیا اومده بودی ، خیلی روی غذاهایی که می خوردیم حساس بودیم
حتی افرادی که می دونستیم درامد اونها مخلوط به حرام هست، یا ازشون غذاهایی مثل غذای نذری نمی گرفتیم یا اگر به رسم ادب می گرفتیم، دور می ریختیم، یا اگر به خاطر دید و بازدید قوم و خویشی می رفتیم خونه اونها ، خیلی کم غذا می خوردیم و بعدش بلافاصله خمس غذایی که می خوردیم رو حساب می کردیم تا خدای نکرده لقمه حرام روی تربیت بچه مون اثر نگذاره
💠 گفتم یعنی چی بابا جون؟ یعنی چی خمس غذا رو حساب می کردین؟
🔰 باباهادی: ان شالله بعدا برات توضیح میدم ، الان زود هست
خب بریم سر سوال اصلی
حالا چی به ذهنت میاد برای جواب سوال خانم معلم که خدا رو چه کسی خلق کرده؟....
ادامه دارد..
@mahman11
🌸 گفتم حاج علی ویژگی این رزمنده ڪه فرستادی سخنرانی چیه؟
گفت: شب تاسوعا شهید میشه !
خودش هم میدونه !!!
🌸 دقیقا شب تاسوعا شهید صدرزاده به مولاش حضرت ابالفضل پیوست !
🌸اون جلسه به بچه ها گفتم باهاش عڪس بگیرید شهیده ! 8 ماه بعد فقط عڪس برا ما موند و اونا پرواز ڪردند
@mahman11
پاوه که بودیم #حاج_احمد صبحها بعد از نماز ما رو به ارتفاعات شهر میبرد و توی اون برف و یخبندان، باید از کوه بالا میرفتیم وقتی برمیگشتیم حاج احمد همیشه روی پلی که کنار کوه بود با یک جعبه خرما میایستاد و به بچهها خسته نباشید میگفت و از اونها پذیرایی میکرد...
یکبار که در حال برداشتن خرما بودم، گفتم: مرسی برادر
گفت: چی گفتی؟
فهمیدم چه اشتباهی کردم گفتم: هیچی
گفتم: دست شما درد نکنه
گفت:گفتم چی گفتی؟
گفتم: برادر گفتم خیلی ممنون
دوباره گفت: نه اون اول چی گفتی؟
من که دیگه راه برگشتی نمیدیدم، گفتم خرما رو که تعارف کردین، گفتم مرسی...
گفت:بخیز!
سینه خیز رفتن در آن شرایط با آن سرما و گل و برف ساعت ۸ صبح، واقعاً کار دشواری بود اما چارهای نبود باید اطاعت امر میکردم بیست متری که رفتم، دیگه نتونستم ادامه بدم انرژیام تحلیل رفته بود روی زمین ولو شدم و گفتم دیگه نمیتونم
حاج احمد گفت: باید بری
گفتم:نمیتونم #والله نمیتونم
بعد با ضربهای به پشتم زد که نفهمیدم از کجا خوردم ظهر که همدیگر رو دوباره دیدیم، گفتم:حاج احمد اون چه کاری بود که شما با من کردی؟ مگه من چی گفتم؟ به خاطر یک کلمه برای چی منو زدین؟
گفت: ما یک رژیم #طاغوتی رو با فرهنگش بیرون کردیم ما خودمون #فرهنگ داریم، زبان داریم شما نباید نشخوار کننده کلمات فرانسوی و اجانب باشید به جای این حرفها بگو خدا پدرت رو بیامرزه....
#نقل از سردار مجتبی عسگری
#سردار_سرلشکر_پاسدار_جاوالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد...
@mahman11
ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگه:
توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست. فرمانده مان با دیدن من خبر کشته شدن پسرم رو بهم داد.خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست.
افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد.
من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم.به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم
... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است . اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟
وقتی داستان مربوط به کارت و پلاکش رو برایم تعریف کرد ، مو به تنم سیخ شد
پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی و خوش سیما اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخای.
اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم، قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید...
📚فرزندان فاطمه ج1ص
#شهدا #شهادت_ادعا
@mahman11