eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
9.4هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
7هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی با صلوات آزاد»
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹امام خامنه‌ای خطاب به گروه تفحص شهدا: كسانی می‌خواهند مسأله شهادت را زير غبارها پنهان كنند؛ شما نمی‌گذاريد آن كار انجام بگيرد @mahman11
جلساتی كه نه ميز داشت.. نه پذيرایی با انواع شيريني و ميوه و نوشيدني... نه آدم‌هاي پر مدعا... اما بازدهي داشت در حد اعلا!🌷 @mahman11
🕊معبرهای ما با معبرهای شما فرق میکند... ما آنچنان گرفتار سیم خاردارهای نفسمان هستیم ک هیچ تخریبچی قادر به بازگشاییشان نیست... ... میشود تخریبچی نفسمان شوید؟!! 🌷 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ مهدی حسینی🌹 یکی از آن رزمندگان و مستشاران زبده نظامی در سوریه بود. وی متولد ۱۳۵۹ و ساکن تهران بود. مهدی اولین شهید مدافع حرم «نظام آباد» تهران (منطقه ۷) و از بسیجیان هیأت «یازهرا (س)» بود که در ۱۲ مهر ۱۳۹۵ در سوریه به شهادت رسید. از وی یک دختر شش ساله به نام نغمه به یادگار مانده است. «زهرا سلیمانی‌زاده» همسر شهید مدافع حرم مهدی حسینی در گفت‌وگو با خبرنگار ما، با اشاره به بارزترین خصوصیات اخلاقی همسر خود اظهار داشت: مهربانی مهدی زبان‌زد خاص و عام بود. مهدی مظلومانه زیست و مظلومانه به شهادت رسید.😭 ✨آشپز هیات یا زهرا✨ وی در خصوص فعالیت‌های شهید در ماه محرم بیان کرد: ماه محرم که فرا می‌رسید، مهدی پیراهن مشکی خود را آماده می‌کرد و تا پایان ماه صفر آن را می‌پوشید. وی در هیات «یا زهرا» محله نظام آباد تهران فعالیت داشت و هر کمکی که می‌توانست، انجام می‌داد. مهدی آشپز هیات نیز بود. درس گرفتن از سیره اهل بیت (ع) همسر شهید ادامه داد: با مهدی عهد بستیم که هرگاه فرزندمان متولد شد، دهه دوم محرم در منزل‌مان هیات بگیریم. هرچند ابتدا به نیت فرزندمان بود، اما سپس تصمیم گرفتیم این مراسم را برای رشد معنوی بیش‌تر خود برگزار کنیم و از سیره امام حسین (ع) درس بگیریم. مراسم عزاداری از سال ۱۳۹۲ آغاز شد و همچنان ادامه دارد.😭 🍃تنهاترین سردار🌹 سلیمانی‌زاده تاکید کرد: مهدی هیچ‌گاه شعار نمی‌داد و محب اهل‌بیت (ع) بودن خود را در عمل ثابت می‌کرد. زمانی‌که می‌گفت، «اگر در عاشورا بودم، با ارباب همراه می‌شدم.» در واقعیت نیز همان را نشان می‌داد. وی افزود: سال ۱۳۹۵ اولین مرتبه‌ای بود که وی برای ماه محرم در ایران حضور نداشت. زمانی‌که به وی می‌گویند، «اگر می‌خواهی به ایران برگرد!» پاسخ می‌دهد، «حتی اگر تنهاترین سردار باشم، امسال مراسم عزاداری سالار شهیدان را با کمک بچه‌ها در سوریه برگزار می‌کنم. ان‌شالله حضرت زهرا (س) قبول می‌کنند.» هر چند که این فرصت مهیا نشد. تصاویر شهادت وی نشان می‌دهد که همچون حضرت زهرا (س) از پهلو مجروح می‌شود و ظهر اولین روز ماه محرم با لبان تشنه به آرزوی خود می‌رسد.😭 ماجرای عنایت و نگاه ویژه امام حسین (ع)🌹 💠همسر شهید با اشاره به خاطره‌ای از سفر کربلای همسر خود💠 ادامه داد: چند روز پیش از عید قربان سال ۱۳۹۳ برای ماموریت به عراق رفت. آن روزها داعش در سامرا پیش‌روی کرده بود. مهدی دعای عرفه را در کربلا خواند و سپس برای غبارروبی حرم آماده شد. خودش معتقد بود، امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) نگاه ویژه به وی کرده‌اند که برای وارد شدن به حریم‌شان انتخاب شده است. مهدی می‌گفت، «نمی‌دانم این عنایت، پاداش کدام عمل من است، اما هرچه هست، بسیار عزیز است و ان‌شالله قبول کنند.» وی عید قربان سال ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ را در سوریه حضور داشت. مهدی اگر به عراق بروی، همان ابتدا به شهادت می‌رسی! وی تصریح کرد: ماموریت مهدی به نحوی بود که خود باید بین عراق و سوریه، یک کشور را انتخاب می‌کرد. استخاره گرفتیم. برای عراق بد و برای سوریه خیلی خوب آمد. گفتم، «مهدی اگر به عراق بروی، همان ابتدا به شهادت می‌رسی! سوریه را انتخاب کن.»، اما واقعیت خلاف تصور من شد. غافل بودم از آن بودم که خیلی خوب برای مهدی، عاقبت بخیری وی و صعود در پله‌های انسانیت است که با شهادت در سوریه به آن می‌رسد. 💠من و نغمه مهدی را با چشم دل می‌بینیم.💠 همسر شهید در خصوص روزهای سخت پس از شهادت همسر توضیح داد: هرجایی که به تنگنا می‌رسم، احساس می‌کنم مهدی کمکم می‌کند. من و نغمه مهدی را با چشم دل می‌بینیم. اولین مرتبه پس از شهادت وی به کربلا رفتیم. سفر بسیار سختی بود؛ نغمه بی‌قراری می‌کرد و من تنها بودم. هر چند که حضور مهدی را همه جا در کنار خود احساس می‌کردیم؛ اما بسیار اذیت شدیم. چراکه همیشه همسرم همراه ما بود، اما حالا باید خودمان حتی چمدان‌ها را جا به جا می‌کردیم. 🍃عهد بستیم که بال پرواز هم‌دیگر باشیم🍃 سلیمانی‌زاده گفت: از ابتدای ازدواج عهد بستیم که بال پرواز یک‌دیگر باشیم. بال پرواز شدن یعنی تحمل تمام سختی‌ها برای اوج گرفتن. سعی می‌کردیم حرف‌هایی به هم‌دیگر بگوییم که سبب استحکام‌ما در مسیر شود. دوری از هم‌دیگر بخش پررنگ زندگی ما بود @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
121 ❇️ محمد مهدی : اما درباره نماز و روزه هم باید بهت بگم که کمی مطالعه کنی بد نیست ، من نمی دونم شماها که اینقدر ادعا دارین و خودتون رو باسواد می دونین و بقیه رو بی سواد ، چرا ذره ای مطالعه ندارین؟ 👈 نماز و روزه در ادیان مسیحی و یهود هم هست، حتی زرتشتی ها هم که شماها ادعا دارین ما نباید مسلمان باشیم و همون دین زرتشتی رو داشته باشیم ، تو دین خودشون نماز دارن و اون هم روزی 5 بار ! 🔰 ساسان : تازه اینها به کنار ، حتی بهائیت هم که اصلا دین نیست و یک فرقه جعلی و دست ساخته هست هم نماز دارن ، روزه هم دارن ، اینها که فقط برای اسلام نیست ❇️ محمد مهدی : بله ، درسته ، پس فکر نکن این چیزها فقط برای اسلام هست ، حتی نماز صبح یهودی ها بسیار طولانی تر و سخت تر از نماز صبح مسلمان ها هست، آقا کوروش ، کمی کتاب بخون ، کمی مطالعه کن، فکر نکن همه چیز توی فضای مجازی و تلگرام هست ، نه ، سر خودت رو بیار بیرون و کمی تحقیق کن همین سینوس و کوسینوس که در ریاضی می خونیم ، چه کسی کشف کرد؟ همین قاعده های مربوط به نور و لنزها و عدسی ها که تو فیزیک میخونیم ، چه کسی کشف کرد؟ مسائل مربوط به جبر که تو ریاضی می خونیم رو چه کسی کشف کرد؟ همه اینها برای دانشمندانی مثل خواجه نصیرالدین طوسی و ابن هیثم و دیگر دانشمندان مسلمان هست 👈 شماها مدام برای اینکه اسلام رو بکوبین، به کتاب " دو قرن سکوت " آقای زرین کوب اشاره می کنین ، اما هیچ وقت نمیگین یا شاید هم بلد نباشین که ایشون تو همان زمان پهلوی دوم و زمانی که اصلا انقلاب نبود ، در چاپ دوم کتابش از نظریات اولیه خودش برگشت و اصلاح کرد 👈 چرا کتاب کارنامه اسلام آقای زرین کوب رو نمیخونی؟ چرا اصلا به این کناب ایشون استناد نمی کنین؟ این کتاب ایشون رو می دونی داخلش چی هست؟ واقعا می دونی کوروش؟ 💠 کوروش : نه ، نمی دونم ، چی هست اصلا؟ ❇️ محمد مهدی : تو این کتاب ایشون اومده دستاوردهای دانشمندان مسلمان رو در علوم مختلف زیاضی ، فیزیک ، نجوم و... آورده و از خدماتی که جامعه اسلامی به جامعه علمی کرده سخن گفتن. چرا اینها رو نمی خونین شماها؟؟؟ 👈 حالا من یه سوال ازت می پرسم کوروش ، خواهشا راستشو بگو...
122 ❇️ محمد مهدی : حالا من یه سوال ازت می پرسم کوروش ، خواهشا راستشو بگو ، خدائی این چیزهایی که میگی رو خودت میری تحقیق می کنی و از تو این کتابها در میاری و می خونی؟ یا اینکه هر چی تو این کانال های تلگرام نوشتن رو باور می کنی؟ 💠 کوروش : خب ، خب ... خب من تو کانال های تلگرام زیادی عضو هستم که این چیزها رو میگن ، مطالبشون هم مستند هست ، سند هم میدن ❇️ محمد مهدی : آهان ، حدس می زدم ، پس خودت اصلا نرفتی کتاب رو دست بگیری بخونی ، هر چی اونها میگن رو باور میکنی 💠 کوروش: نه ، اینطوری نیست، برای تمام مطالبشون سند هم میدن ❇️ محمد مهدی : منظورت از سند چیه ؟ عکس کتاب رو میگذارن یا اینکه یه متنی می نویسن و آخرش می نویسن منبع از فلان کتاب؟ 💠 کوروش : خب بیشتر از نوع دوم ، عکس کتاب نمیذارن، متنی رو می نویسن و مثلا آخرش می نویسن کتاب دو قرن سکوت ، یا فلان کتاب ❇️ محمد مهدی : خب خیلی جالب شد، میدونی در اکثر این موارد اصلا اون چیزی که اینها میگن اصلا تو اون کتاب نیست و یک چیز دروغی هست؟ 💠 کوروش : یعنی چی؟ یعنی چی دروغ؟ ❇️ محمد مهدی : یعنی الکی یه متنی می نویسن و اون دروغی که دوست دارن بگن رو می نویسن و آخرش هم اسم یک کتاب رو میارن به عنوان منبع ! و چون اطمینان دارن که شماها نمیرین اصلا اون کتابها رو نمی خونین ، با خیال راحت هر متن و هر منبعی که دلشون بخواد رو جعل می کنن 💠 کوروش : ای بابا، مگه میشه ؟ چی میگی برای خودت ؟ این همه کانال دارن اشتباه می کنن؟ ❇️ محمد مهدی : اتفاقا سیاست اونها همینه ، که یک مطلب دروغ رو اونقدر و اونقدر پخشش می کنن و در کانال های متعدد میگذارن تا آدم کم کم باورش میشه، یادت باشه آقا کوروش ، زیاد پخش شدن یک مطلب دلیل بر درستی اون نیست. حالا برای اینکه حرف من رو باور کنی برو منبع این جمله که به کوروش نسبت میدن رو پیدا کن " تابوت من را پزشکان حمل کنند تا همه بدانند کسی نمی تواند مرگ را به تاخیر بیاندازد، دستم را از تابوتم بیرون بیاندازید تا همه بدانند من با این همه قدرت و ثروت ، دست خالی دارم میرم و... " 👈 خواهشا برو هر کتابی که دوست داری رو برو ببین، ببین کجا نوشته کوروش این رو گفت؟ 💠 کوروش : یعنی میخوای بگی... ادامه دارد... @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 اقدام خودسرانه بچهای یمن بدون هماهنگی با ایران😂 🔹 سردار نوعی اقدم همرزم شهید حاج قاسم سلیمانی: از ماجرای نامه ترامپ تا دستور حمله به ایران و اتفاقاتی که باعث شد، آب تو دلمون تکون نخوره ... بشنوید و تعجب کنید. @mahman11
🌹 خانواده ام و بستگانم، اگر بدی و تندی و بدخلقی از من دیده اید حلال کنید تا روحم آزاد باشد. مرا در کنار دوستم انوش دفن کنید چون که قول و قرار ما دو نفر این بود که یک جا بخوابیم. از شما متشکرم امت گلوگاه. . 🌷 از وصیت نامه ی قاسم علی موجرلو ( ) سن ۱۶ سال ؛ ۵ ۱۳۶۵ _ام الرصاص 🕊 @mahman11
🌹 ۲۵ ویژگی خاص سردار سلیمانی شادی روحش صلوات @mahman11
🌹 ۳۷ سال انتظار را لنز دوربینم چگونه به تصویر می‌کشید...!؟! . ▪️رفتم عکس بگیرم ، پرنده ی تو خونه اومد رو دوش مادر نشست......... 📌#ساری_روستای قادیکلا 📆۵ دی ۱۴۰۲_ 📸عکس : احمدی اتویی . @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره شنیدنی از حاج قاسم در عراق؛ 🔹 از من تعریف نکنید.. من سربازِ کم‌ سن‌ و سال‌ترین رزمنده شما هستم! @mahman11
💔‏خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد آرزومند نگاری به نگاری برسد لذت وصل نداند مگر آن سوخته ای که پس از دوری بسیار به یاری برسد... حاجی هم به معشوق رسید...🥀 @mahman11
اگر همسرانِ جوانی که شوهرانشان به میدان‌های نبرد رفته بودند زبان به شکوه باز می‌کردند بابِ شهادت بسته می‌شد... "امام‌خامنه‌ای" @mahman11
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕ شهید عبدالمهدی مغفوری 🎥 بخشی از وداع خانواده بزرگوار شهید... ••| شهادت آرزوی عبدالمهدی، اجر او، و نگاه گرم خدا بر او بود... آن هم کسی چون عبدالمهدی که در سردخانه زمزمه الله اکبرش همه را به گریه انداخته بود و مبهوت، نگاه بر جنازه‌ای می‌کردند که خدا را و تنها خدا را به بزرگی یاد می‌کرد... الله اکبر الله اکبر الله اکبر و هنگامی که پیکرش را در قبر گذاشتند، وقتی اقوام و و دوستان آمدند، کفنش را باز کردند تا برای آخرین بار رویش را ببینند و یک التماس دعا با او همراه کنند تا قیامت، شنیدند که عبدالمهدی دارد سوره کوثر می‌خواند. صورت عبد را که روی خاک بگذاری، روحش زنده می‌شود به؛ بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر آن شانئک هوالابتر... 📚 بخشی از کتاب عشق و دیگر هیچ @mahman11
وقتی خدمت او رسیدیم، چند نکتهٔ اخلاقی گفت. یکی این بود که شما در جبهه، در شب تاریک، منور می‌زنید که دوروبرتان را ببینید و از همه مهم‌تر، دشمن را ببینید. توی تاریکی نفس اماره هم، منورِ "نمازشب" جوری دلتان را روشن می‌کند که چشم‌هایتان بینا می‌شود و اینجاست که می‌توانید نفس اماره را به زیر لجام اختیار و ارادهٔ خود درآورید. آن نفسی که دشمن‌ترین دشمنان شماست و باید با منور "شب‌زنده‌داری" اسیر شما شود. 🏷 برشی از کتاب @mahman11
رمان 💞 📕زینب سادات با خود فکر کرد، خوب است میدانی الان وقت گفتن این حرف ها نیست و میزنی! و شرایط او چقدر فرق کرده که محمدصادق فکر میکند جایی برای یکه تازی دارد؟ جواب محمدصادق را ایلیا داد. مردانه داد. برادرانه داد: یک بار جوابتو داده. بهتره زیاد دور و بر ما نباشی، هیچ خوشم نمیاد. محمدصادق اخم کرد: خواستگاری مناسب تر از من برای خواهرت نمیاد بچه! خواهرت خوب میدونه نبود پدر و مادر، و برادر کوچیکی که سربار زندگیت باشه، خواستگارهای خوب رومیپرونه! منم که اصرار دارم چون به خواهرت علاقه دارم. این بار سیدمحمد جوابش را داد: پس وجود تو باعث شد خواهرت خودش رو یک عمر بدبخت کنه و اخلاق مزخرف مسیح رو تحمل کنه؟ الانم هیچ فرقی با اون نداری! هنوز من نمردم که مجبور بشه تن به خفت بده. رها ادامه داد: تا من زنده ام، مثل آیه پای بچه هاش ایستادم! با این حرف ها به جایی نمیرسی. اگه واقعا زینب سادات رو دوست داشتی، یک کمی بهش احترام میذاشتی. نه اینکه با سرکوفت زدن و به رخ کشیدن شرایطش، سعی کنی خودت رو قالب کنی! محمدصادق گفت: تا کی اینجوری از اینها حمایت میکنید؟ یک سال؟ دو سال؟ به هر حال شما هم میرید پی زندگی خودتون. صدای زهرا خانم که روی صندلی نشسته و هنوز چشمش به قرآنش بود، نگاه همه را به خود جذب کرد: تا وقتی من هستم، هم خونه دارن و هم خانواده. تا وقتی رهای من خاله این بچه ها باشه و سیدمحمد عموشون باشه، هیچ وقت از سایه حمایت بیرون نمیان که عین لاشخور منتظر بمونی. محمدصادق با عصبانیت بیمارستان را ترک کرد. رها گفت: به حرف هاش توجه نکن. ما پشتتون هستیم اما زینب سادات فکر میکرد. خیلی فکر میکرد!خانه بی روح بود. بی نور بود. خانه ای که عاشقش بود، دیگر صفای همیشه اش را نداشت. چون مادر نداشت، پدر نداشت، باباعلی با صدای تلاوت قرآن نداشت، مامان زهرا با عطر حلوای شب جمعه ها را نداشت. حالا کنار عکس بابامهدی اش، ارمیای همیشه پدر بوده برایش هم جا گرفته بود، آیه ی بهترین مادر هم جا گرفته بود. دلش میلرزید که نکند باباعلی هم عکسی بر قاب دیوار اتاق شود. این خانه دیگر روح ندارد. لبخند گرم پدر ندارد، نگاه مضطرب مادر ندارد. خودش بود و ایلیای افسرده. خودش بود وتنهایی های این خانه. بعد از بیمارستان بود که تنها شدند. هر کسی به دنبال زندگی خود رفت. قرار زندگی همین است. همه چیز روال خود را پیدا میکند. حتی زینب سادات که روی مبل مقابل عکس های خانواده اش نشسته بود. حتی ایلیا که روی تخت پدرش خوابیده بود. زینب سادات مشغول آماده کردن غذا شد. از وقت نهار گذشته بود و تا وقت شام زمان زیادی مانده بود. یاد مادرش افتاد. برایش گفته بود که اولین غذایی که سه نفره خورده بودند قیمه بود. دلش قیمه خواست اما دست و دلش به پختن نمیرفت دلش قیمه های مادرش را میخواست. همانهایی که هر وقت مقابل ارمیا می گذاشت نگاه ارمیا پر از عشق میشد. بابا گفته بود که آن غذای سه نفره بهترین غذای عمرش بود. غذایی که برای اولین بار طعم زندگی میداد. طعم خانواده و عشق می داد. دلش بابایش را میخواست. مادرش را میخواست. دلش عشق و صفای آن روزها را میخواست. روی زمین کف آشپزخانه نشست و صدای گریه اش بلند شد. ایلیا هراسان خود را به او رساند و درآغوشش گرفت. ماه ها بود که با صدای گریه های ناگهانی خواهرش، خود را به او میرساند در آغوشش میگرفت. گاهی زینب سادات خواهرانه خرج غم هایش می کرد و گاهی ایلیا برادری می کرد برای دردهایش. ✍نویسنده: ... ‎‎‌‌‎‎@mahman11