eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.2هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
7.2هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
تیرماه بود که عملیات رمضان شروع شد درست توی ماه مبارک گرمای بالای ۵۰ درجه آدم رو کلافه می کرد حالا حساب کنین باشی و تو این بخوای بجنگی اونقدر آفتاب داغ می شد که ها دستامون رو می سوزوند تازه سختی زمانی شروع شد که عملیات لو رفت و بچه ها محاصره شدند خیلی ها به رسیدند… . بعد از یه عده رفتند تا های شب قبل رو بیاورند وقتی برگشتند ، با گفتند: همه ی بچه ها شدند بهشون گفتم: تیر زدند بهشون؟ گفتند: نه! از جان دادند…
🌸تقصیر ماست غیبت طولانی شما بغض گلو گرفته پنهانی شما ‌ بر شوره زار معصیتم می کنم.... جانم فدای دیده بارانی شما ‌ تعجیل در ظهور صلوات 🌸 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌸 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌼 اللهم عجل لولیک الفرج ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♡• •♡
🕊 حاج : ▪️«هیچ نمازی ندیدم که (شهید احمد کاظمی) بخواند و در قنوت یا در پایان نماز نکند....»
👇👇 🌸یه شب حسین به اومد. جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه مزارش بود. 🌸فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود. رنگ متنِ پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ بود. 🌸دیدم بعضی ها میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم. 🌸همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم نبود.داشت می کرد. 🌸از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من هستم. من رو در گرفت و گفت، راستش من خیلی بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، با شهید معز غلامی آشنا شدم. 🌸خیلی منقلب شدم.در مورد شهید کردم. بعدها شهید رو در دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت. 🌸باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز . ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم... 😍 📚کتاب سرو قمحانه، ص 132 🌷 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
(!) یہ لات بود تو مشهد هم سگ خرید و فروش مےڪرد ، هم دعواهاش حسابـے سگے بود !! یہ روز داشت مےرفت سمت ڪوهسنگے براے دعوا (!) و غذا خوردن ڪہ دید یہ ماشین با آرم ”ستاد جنگهاے نامنظم“ داره تعقیبش مےڪنہ . شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت : ”فڪر ڪردے خیلے مَردے ؟!“ رضا گفت : برو ... بچہ ها ڪہ اینجور میگن ...!!! چمران بهش گفت : اگہ مردے بیا بریم جبهہ !! بہ غیرتش بر خورد ، راضے شد و راه افتاد سمت جبهه ...! 👈 مدتے بعد .... شهید چمران تو اتاق نشستہ بود ڪہ یہ دفعہ دید داره صداے دعوا میاد ..! چند لحظہ بعد با دستبند ، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن : ”این ڪیہ آوردے جبهہ ؟!“ رضا شروع ڪرد بہ دادن اما چمران مشغول نوشتن بود ! وقتے دید چمران توجہ نمےڪنہ ، یہ دفعہ سرش داد زد : ”آهاے ڪچل با تو ام ...! “ یڪدفعہ شهید با سرش رو بالا آورد و گفت : ”بلہ عزیزم ! چے شده ؟ چیہ آقا رضا ؟ چہ اتفاقے افتاده ؟“ رضا گفت : داشتم مےرفتم بیرون ڪہ سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد !!!! چمران : ”آقا رضا چے میڪشے؟!! برید براش بخرید و بیارید ....!“ 👈چمران و آقا رضا تنها تو سنگر ... رضا به چمران گفت : میشہ یہ دو تا فحش بهم بدے ؟! کِشیده اے ، چیزے؟!! شهید چمران : چرا ؟! رضا : من یہ عمر بہ هر ڪے بدے ڪردم ، بهم بدے ڪرده ....! تا حالا نشده بود بہ ڪسے فحش بدم و اینطورے برخورد ڪنہ .... شهید چمران : اشتباه فڪر مےڪنے ...! یڪے اون بالاست ڪہ هر چے بهش بدے مےڪنم ، نہ تنها نمےڪنہ ، بلڪہ با بهم جواب میده ! هِے آبرو بهم میده ..... تو هم یڪیو داشتے ڪہ هِے بهش بدے مےڪردے ولے اون بهت خوبـے مےکرده..! منم با خودم گفتم بذار یه بار یڪے بهم فحش بده و منم بهش بگم بلہ عزیزم ...! تا یڪمے منم مانند سنت خدا رفتار کرده باشم …! 👈 رضا جا خورد !.... ..... رفت و تو سنگر نشست . آدمے ڪہ مغرور بود و زیر بار ڪسے نمےرفت ، زار زار مےڪرد ! تو گریہ هاش مےگفت : یعنے یڪے بوده ڪہ هر چے بدے ڪردم بهم ڪرده ؟؟؟؟ اذان شد ... رضا عمرش بود . رفت وضو گرفت . ..... سر نماز ، موقع قنوت صداے گریش بلند شد !!!! وسط نماز، صدای سوت اومد . پشت سر صداے خمپاره هم صداے زمین افتادن اومد ..... رضا رو خدا واسہ خودش جدا کرد ......! (فقط چند لحظہ بعد از ڪردنش) 👌یہ توبہ و نماز واقعے ...
🔴چگونه بعضی ها بعد از عمری گناه،عاقبت بخیر میشوند؟ 🍃استاد : گاهي وقتها يك نقطه روشن در ضمیر انسان، در يك مواقع خاصي از انسان دستگيري ميكند. بعضيها كه عاقبت به خير ميشوند، مربوط به همان نقطه روشن در وجودشان ميباشد. 🌕حدود سي سال قبل، در شخصي بود كه در همه جا مشهور به فسق و فجور بوده است. يك مرتبه ميبينند اين شخص، از عباد و زهاد شده است! ✍علت اين كه آن شخص فاسق عاقبت به خير شد اين بود كه: ❄️شب عروسيش، رفت توي اتاق عروس،ديد عروس دارد گريه ميكند. ميفهمد كه اين ، گريه معمولي نيست، خيلي جدي است! علت گريه را ميپرسد، عروس ميگويد: من به پسرعمويم علاقمند بودم؛ مرا به او ندادند؛ الان هم حرفي ندارم كه با تو زندگي كنم اما اين را بدان كه عمري را در ناراحتي خواهم بود! 🌀اين شخص بلافاصله از منزل ميرود و عالم محل را با دو نفر شاهد مي آورد و ميگويد: من وكالت دادم كه اين دختر را بخوانيد. 💠طلاق را ميخوانند. بعد ميفرستند دنبال پسرعموي دختر و ميگويد: عقد اينها را هم بخوانيد. جوان را ميآورند و آنها را ميخوانند! 🌟وقتي كه او چنين جوانمردي و فداكاري را ميكند، پسرعموي دختر رو ميكند به او ميگويد: خدا تو را كند! ✅همين كه آن شخص (كه معروف به فسق و فجور بوده و اين گذشت بسیاربزرگ را انجام ميدهد) پايش را از اتاق ميگذارد بيرون، متحول ميشود، حالش تغيير ميكند و در مسير سعادت قرار ميگيرد. منبع:کتاب نکته ها از گفته ها @mahman11
💔 سنگ قبر⬆️⬆️ ✅ آیا با کمی و یــــک شـــمــــا بــــر مــــزار مـــن و امـثال مــــــن را که با رفتن خودمـــون بر دوش تو گذاشته ایم از یاد خواهی برد یا نه؟؟؟؟ ما گرخواهیم بود!! @mahman11