eitaa logo
💕سردارشهیدمحمودکاوه💕
1.6هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
125 فایل
✨کاوه:فرزندکردستان ،معجزه انقلاب✨ 🌷امام خامنه ای:"محمود"زمان انقلاب شاگردمابودولی حالااستادماشد🌷 الفتی با خاک پاوه داشتیم🌹 مثل گل محمود کاوه داشتیم🌹 نی نوایی از دم محزون اوست🌹 خاک کردستان رهین خون اوست🌹 ارتباط باادمین کانال👇👇 @fadak335
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «بیعت امر ساده‌ای نیست» 👤 استاد 🔸 کلمه لبیک یامهدی خیلی سنگین‌تر از لبیک‌ یا‌حسین هست... 🔺 وقتی در بیعت متعهد شدی باید پاش باستی @mahmodkaveh🌻
26.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حجت الاسلام پناهیان: چیزی به نابودی رژیم صهیونیستی باقی نمانده است / براساس روایات، ایرانی ها اسقاطیل را قبل از ظهور نابود خواهند کرد وقتی رژیم صهیونیستی نابود شود، در تمام منطقه آرامش ایجاد می شود. یا صاحب الزمان(عج) ما پای قدم های تو اسقاطیل را نابود خواهیم کرد
خون برف از چشم من 4⃣ شش ماه می شد که بعد از آموزش رفته بود تهران٬ رفته بود بیت امام نگهبانی می داد.🌿 آقام گفت«نباید بیایی به من بگویی بعد بروی؟»✨ همیشه بهش سخت می گرفت. آن قدر که به او سخت می گرفت به ما نمی گرفت.💫 ما چهارتا دختر نور چشمی هاش بودیم.🍃 همیشه تک بود و همیشه تنها.🌱 چه توی خانه چه بیرون. شاید به خاطر همین بود که توانست توی آن سن کم برود مستقل شود٬یا بیاید رک بگوید دارد می رود آبادان _جنگ شده.اگر لازم نبود نمی رفتم. ☘ انگار او آن نبود که از ترس جیغ و داد آقام می رفت از روی پشت بام ها خودش را می رساند به زمین فوتبال.🌾 انگار او نبود که می نشست برای ما خواهر ها٬با چه ذوقی٬از فوتبال ⚽️و گل های زده و نزده اش حرف می زد. یا از چاقویی که توی جیب فلاتی دیده و دعوایی که همیشه بود و سلام و علیکی که با همهٔ بچه ها داشت.🍂 چاقو کش و فوتبالیست و بامرام و هر چی ٬حالا دیگر بال و پرش ریخته بود شده بود نظامی . با لباس سبز و پوتین و فانسقه و اخمی که دیگر از روی صورتش نرفت.🌱 کار را به جایی رساند که توی مدرسه مسخره ام می کردند می گفتند«تو دیگر چرا؟تو که خودت داداشت توی سپاه است چرا نمی آیی؟»🌿 خوشم نمی آمد با بچه های انجمن راه بروم . می خواستم آزاد باشم٬توی غل و زنجیر نباشم٬خودم باشم.✨ مسخره بازی هام را هم سر در می آوردم. _تو فرمانده چلیک نفتی ها هستی و بدتر تو اصلاً خود چیلیک نفتی هستی.»💫 ادامه دارد... راوی: زهرا کاوه (خواهر) 📚ردّ خون روی برف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1228202700.mp3
16.08M
🎧 مرحوم سیدبن‌طاووس(رحمة‌الله‌علیه) می‌گوید: اگر از هر عملی، در غافل شدی... از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی غافل نشو! چرا که در این دعا سری است که خدا ما را از آن آگاه کرده است. 🎤 مهدی نجفی
👤نخبه بود که با رتبه چهار تجربی و پذیرش دانشگاه در فرانسه، درس و آینده و پول و شهرت و... رو رها کرد برای وطنش جنگید تا شهید شد... تویِ فحاش، ریگ چسبیده به کف پوتین این شهید هم نیستی!
1401.07.14-Panahian-MeidanImamHossein-AyandeAzAneIranihast-96k.mp3
9M
🔉 آینده از آنِ ایرانی‌هاست 🔰 اجتماع تجدید بیعت با امام زمان(عج) 📅 یک جلسه | ‌۱۴۰۱/۷/۱۴ 🔻تهران، میدان امام حسین(ع) 👈کیفیت بهتر: 📎 Panahian.ir/post/7475 @Panahian_ir @Panahian_mp3‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🔅 السَّلاَمُ عَلَى الْحَقِّ الْجَدِيدِ... 🌱سلام برآن حقیقتی که با ظهورش هرچه باطل است رنگ خواهد باخت و زمین و زمان را حیاتی نو خواهد بخشید. 📚 صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله 🌱 @mahmodkaveh🍃✨
🔴 بزرگترین وظیفه ی منتظران 🔵 بزرگترین وظیفه ی منتظران امام زمان (عج) این است که از لحاظ معنوی و عملی و پیوندهای دینی با مومنین و همچنین برای پنجه در افکندن با زورگویان خود را آماده کنند. 📚 مقام معظم رهبری، ۸۱/۷/۳۰ @mahmodkaveh🍃✨
7.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠❤️ باور میکنید امام زمان دلتنگ ماست....؟ استاد پناهیان @mahmodkaveh🍃✨
خون برف از چشم من 5⃣ فقط این نبود. می خواستم لجش را دربیاورم بگوید آنجا چی کارهست.✨ دیگر اصلا حرف نمی زد. یعنی نه.می زد٬کم حرف می زد.💫 اصلاً هم به روی خودش نمی آورد از کارش بگوید.🍃 یا از شغل مهمی که دارد. یک بار حرصم را خیلی درآورد.😡 من هم برداشتم توی تقویمش یک چیز خیلی بد نوشتم.🤭 نمی توانم بگویم چی. یک چیز در حد«فرمانده خُل ها.»😱 آمد جیغ و داد کرد گفت «کی این را نوشته توی تقویم من؟» آمد گوشم را گرفت کتکم زد و گفت «اگر دوست هام می دیدند می دانی چی می شد؟»🧐 گفتم«چی می شد؟» می خواهم یادم نیاید چه کتک مفصلی خوردم. می خواهم یادم بیاید از آن به بعد حریص تر هم شدم در این که بدانم او چی کاره است. گاهی نامه هاش✉️ را می آورد توی خانه می خواند٬بعد پاره شان می کرد می ریخت شان توی سطل آشغال. یواشکی می رفتم برشان می داشتم٬چسب می زدم٬می خواندم ببینم چی می توانم گیر بیاورم.🌿 امضای نامه ها از خودش نبود.بود٬کمتر بود.💫 می داد معاون هایش امضا می کردند. این ها را بعداً فهمیدیم.نفهمیدیم چی کاره ست.🌿 شوهر خواهرم هر بار از جبهه می آمد؛می گفت چی کار کرده و کجا رفته و چه بلاهایی سرش آمده٬اما نه.🌱 آرزو به دل ماندیم یک بار لب باز کند از آن جا بگوید.✨ این چیزها را فقط از زبان آشناهایمان می شنیدیم.🍃 یا از دوست هایش. که گاهی می آمدند خانه مان ازشان پذیرایی می کردیم.🍀 دیگر کاری به کارمان نداشت.🌿 ادامه دارد... راوی: زهرا کاوه (خواهر) 📚ردّ خون روی برف