eitaa logo
💕سردارشهیدمحمودکاوه💕
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
114 فایل
✨کاوه:فرزندکردستان ،معجزه انقلاب✨ 🌷امام خامنه ای:"محمود"زمان انقلاب شاگردمابودولی حالااستادماشد🌷 الفتی با خاک پاوه داشتیم🌹 مثل گل محمود کاوه داشتیم🌹 نی نوایی از دم محزون اوست🌹 خاک کردستان رهین خون اوست🌹 ارتباط باادمین کانال👇👇 @fadak335
مشاهده در ایتا
دانلود
: در‌مخالفت‌" نَفْس‌" نگوييد اين‌ڪاركوچک‌استــ؛ اگرمۍتوانيدحتماً‌جلوۍآن‌رابگيريد. دنبال‌حرام‌بھ‌هيچ‌وجہ‌نرويد. شيطان‌ازيڪ‌دريچه‌كوچک‌وارد‌مےشود ولےكارهاۍبزرگ‌انجام‌مۍدهد.
نقل از آیت الله بهجت🌹 ✔خونه ای دربهشت میخواهی؟ بگو: *قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولد وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ* 🍀🌺
🌹 یادمون باشہ ڪہ هر چے براۍخدا ڪوچیڪی وافتادگے ڪنیم، خدا در نظر دیگران بزرگمون مےڪنہ.. یاد و نامشان تا ابد جاویدان...?
(قسمت دوم) 🔹در همین ایام بود که امام خمینی (ره) از قم به تهران آمدند. با استقرار ایشان در جماران و تشکیل واحد حفاظت بیت، آیت الله واعظ طبسی فرمانده وقت سپاه خراسان، 19 نفر را به سرپرستی محمود برای این امر خطیر انتخاب کرد و حکم آن‌ها را زد. چند ماهی از حضور محمود در بیت امام نگذشته بود که عراق در 31 شهریور 1359 به ایران حمله کرد و جنگ بین دو کشور رسماً کلید خورد. با شروع جنگ محمود به مشهد آمد و خود را مهیای رفتن به جبهه کرد؛ اما نه جبهه‌ جنوب. محمود جبهه غرب را برای رزم و جهاد انتخاب کرد و به سقز رفت. 🔸در سقز ابتدا به عنوان فرمانده اسکورت انتخاب شد. بعد از مجروح شدن علی معدنی فرمانده عملیات سپاه سقز، با توجه به استعدادی که او از خود نشان داده بود، جایگزین علی معدنی شد. با عملیات‌های حساب شده و کاری که محمود در سقز انجام داد، ضدانقلاب که در روز خود را تا پشت دیوارهای سقز می‌رساند، جول و پلاس خود را جمع کرد و آواره کوه و بیابان شد. 🔹نام و آوازه محمود خیلی زود سر زبان‌ها افتاد و ضدانقلاب برای سرش جایزه گذاشت. قواره او بیشتر از سپاه سقز بود و استعداد ذاتی‌اش می‌توانست دامنه وسیعی از مناطق کردستان را تحت پوشش قرار دهد. 🔸در همین زمان محمد بروجردی به عنوان فرمانده سپاه منطقه هفت کشوری مستقر در باختران به این نتیجه رسید که برای تداوم پیروزی‌ها در کردستان، یگانی را باید تشکیل داد که توانایی این را داشته باشد ضمن پس زدن و عقب راندن ضدانقلاب، بتواند آن‌ها را تعقیب کند و اجازه بازسازی را به ایشان ندهد. به همین منظور «تیپ ویژه شهدا» شکل گرفت. فرماندهی این تیپ بر عهده ناصر کاظمی گذاشته شد. محمدعلی گنجی‌زاده جانشین، علی قمی کردی، رضا علاماتی و رضا ملکیان فرمانده گردان‌ها و محمود فرمانده عملیات تیپ ویژه شهدا شدند. 🔹آزادسازی جاده پیرانشهر-سردشت که قریب سه ماه به طول انجامید، درخشان‌ترین برگ عملیات‌های تیپ ویژه شهدا است. جاده‌ای که ضدانقلاب به هیچ عنوان تصور از دست دادنش را نمی‌کرد. طوری که قاسمپور سرکرده کوموله پیغام داده بود اگر شما این جاده را آزاد کردید، ما زن‌هایمان را طلاق خواهیم داد. 🔸در مرحله اول این عملیات به تاریخ 10-6-1361 ناصر کاظمی، فرمانده تیپ به شهادت رسید. بعد از شهادت کاظمی، فرماندهی تیپ بر عهده گنجی‌زاده گذاشته شد. او نیز در 18-6-1361 به فیض شهادت نائل آمد. پس از گنجی‌زاده، چنگیز عبدی‌فر فرمانده جدید تیپ ویژه شهدا شد. در این مقطع محمود به همراه قمی عملیات آزادسازی جاده پیرانشهر-سردشت را هدایت کرده و به خوبی آن را تا مرحله نهایی و پیروزی پیش برد. 🔹به دلیل پاره‎‌ای از مسائل، عبدی‌فر از فرماندهی تیپ کنار گذاشته شد. قرار بود محمد بروجردی هدایت و فرماندهی تیپ را بر عهده بگیرد؛ اما با شهادت او در یکم خرداد 1362، محمود از طرف قرارگاه حمزه سیدالشهدا به عنوان فرمانده تیپ ویژه شهدا انتخاب شد و تا زمان شهادت فرماندهی این یگان را که بعد از عملیات بدر از سطح تیپ به لشکر ارتقاء پیدا کرد، بر عهده داشت. 🕊🌻 📚 من کاوه هستم (📝 علی اکبری مزدآبادی) @mahmodkaveh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راه قبولی توبه را از زبان‌ "حجت‌الاسلام پناهیان" بشناسید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جان هر زنده دلی زنده به جان دگر است سخن اهل حقیقت ز زبانی دگر است...🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍❌ . چگونہ خواب امام |عج| را ببینیم❓ . 🍂شاگرد: استاد ، چڪار ڪنم ڪہ خواب امام زمان |عج| رو ببینم❓🤔 🍃استاد: شب🌙 یڪ غذای شور بخور، آب نخور و بخواب😴 شاگرد دستور رو اجرا ڪرد و برگشت. 🌾شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب میدیدم!‏ :) خواب دیدم بر چاهی دارم آب مینوشم💧🌊 ڪنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم❗️ 🍂در رودخانه ای مشغول ... استاد فرمود: تشنہ آب بودی خواب آب دیدی‏؛‏☺️ 🦋تشنہ زمان |عج| بشو تا خواب امام زمان |عج| ببینے👌 ‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"فراوان دوستت دارم" داغ تر از آتش فشان های فعال، عمیق تر از مسیر شهاب ها، وسیع تر از تخیل یک زندانی، خیلی دوستت دارم........
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚⃟🌺 در سجاده تان ، برای دل زنگار گرفتہ مان دعـا ڪنیـــــد...🤲 💔شاید عایدمان شد و شهادت مهمانمان ڪردند...!🥀
💥غربت امام زماڹ (عج) را در غربت امام علي (ع) باید دید❗️ 💠امام علي (ع) در بیڹ مسلماناڹ زماڹ خویش! و آناني ڪہ وجود رسوڸ آخریڹ را درڪ کرده و نام علي (ع) را بارها و بارها از زباڹ مبارڪش شنیده و غدیر را دیده بودند، غریب بود و امروز فرزندش مہدے (عج) در بیڹ محبیڹ و منتظرینش غریب است و تنہا❗️ و بہ راستي، مردم زماڹ ظہور، در مورد ما چہ خواهند گفت؟ 💔امام علي (ع) غریب ڪوفہ بود و فرزندش غریب ڪوچہ پس ڪوچہ‌هاے غفلت ما❗️ 💥و چہ نازیبـا برخي از ما در جہل مرڪب خویش غوطہ‌وریم❗️ 🚫جہلي ڪہ نہ دنیایي برایماڹ مي‌گذارد و نہ آخرتي و اگر نشناسیمش و درمانش نڪنیم، ما را تا اعماق غفلت و گمراهي فرو خواهد برد.😱 ⭐️ اے خدایي ڪہ امام علي (ع)، را بعنواڹ قرآڹ ناطق بر ما حجت قرار دادے، بہ ما بفہماڹ ڪہ غافلیم و یاریماڹ ڪڹ ڪہ از ایڹ گرداب غفلت خویش بروڹ آییم.🙏 ❌زمـ⏰ــاڹ ، مولایماڹ علي را درڪ نڪرد... ⛅أللَّہـمَ؏َـجِّڸْ لولیِڪَ فرج
‌ مرا گر در تمنای تو آید صد بلا بر سر زِ سر بیرون نخواهم کرد هرگز این تمنا را....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهدی جان شرمنده ام... راحت از خاطرمان رفتی و خاموش شدی پســــر فاطمه! شرمنده ... فراموش شدی چقـدَر پیش نـگاه تــــو خطا کردم و تــــو گریه کردی سـر سجاده و بیهــــوش شدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌾مرا که ترینم کسی نمےخواهد❌ 🌻کــــرَمـ نموده دلــ💕ــم را شما ببرید 🥀✨
💢آیت الله بهجت : 🔸اگر کسی طالب هدایت و معرفت خدا باشد و در طلب ، جدی و خالص باشد ، در و دیوار باذن الله ، هادی او خواهند بود . ، ص ۱۲۹
(قسمت سوم) (به نقل از همرزم؛ ناصر ظریف) 🔹اولین بار توی ساختمان عملیات در مشهد و خیابان کوه‌سنگی دیدمش، سال 58. قبلش رفته بود تهران سه ماه و سخت و فشرده آموزش دیده بود و حالا آمده بود توی واحد آموزش داشت به آن‌ها که تازه آمده بودند آموزش نظامی می‌داد. به عنوان مربی آموزش و در پادگان امام رضا(علیه السلام). من توی واحد عملیات بودم. همسن بودیم. دوستی‌مان زود شکل گرفت. او می‌نشست از آموزش‌هایی که در تهران دیده بود حرف می‌زد و من شیفته شیطنت‎هاش می‌شدم و این که یک قدم از من جلوتر است و می‌شود همپایش تا خیلی جاهای نرفته رفت. محمود به بچه‌ها تاکتیک درس می‌داد و دروس چریکی و عملیات‌های نامنظم مثل کمین و ضدکمین. بدون این‌که حتی حدس بزند بعدها کارش توی کردستان همین خواهد شد. 🔸فقط محمود نبود، بقیه هم بودند که گاهی با هم و چند نفر از ماها می‌رفتند توی شهر گشت می‌زدند، مشکلی اگر پیش می‎آمد حلش می‌کردند. امیر عباسی و جواد حامد هم بودند که با محمود و چند نفر دیگر رفتند تهران، رفتند جماران و شدند مأمور حفاظت از بیت امام(ره). بس که خودشان را فرز و چابک و ورزیده نشان داده بودند، محمود هم شده بود مسئول‌شان. 🔹این‌طوری از هم دور افتادیم. من گاهی از کردستان می‌رفتم تهران بهش سر می‌زدم، تا سال 59 که او هم بلند شد آمد. بچه‌های خراسان توی سقز مستقر بودند. بوکان دست ضدانقلاب بود و ما فقط از اماکن حساس دفاع می‌کردیم، آن هم در حد گشتی در شهر و خودی نشان دادن. قبلش من توی سنندج هم بودم. فعالیت ضدانقلاب در شهر سیاسی بود و گاهی نظامی. خارج از شهر کاملاً دست آن‌ها بود. بچه‌ها که آمدند احساس کردم آمده‌اند کار را تمام کنند. کمالی هم بینشان بود. دور هم جمع شدیم حرف زدیم. بیشتر من حرف زدم، از چیزهایی که دیده بودم و آن‌ها حتماً باید می‌دانستند. حرف حمله همان‌جا پیش آمد که «از این به بعد باید بهشان ضربه بزنیم.» 🔸یک شب محمود آمد مرا کشید کنار گفت شده تا حالا شماها بروید بهشان ضربه بزنید برگردید؟ گفتم فقط یک بار. گفت با کی رفتی؟ گفتم با رستمی، زود هم برگشتیم. گفت کجا؟ گفتم کنار شهر سقز بود گمانم، البته زود برگشتیم آمدیم. گفت بانه چی؟ گفتم تا جاده‌اش هم نمی‌شد رفت، الان هم نمی‌شود رفت یعنی، چه برسد به شهرش! 🔹آنجا تقسیم کار شد، محمود سخت‌ترین کار را برداشت. اسکورت ماشین‌های آذوقه که از دیواندره یا سنندج می‌آمدند سقز و از آنجا به بانه. بوکان دست ما نبود. جاده ناامن بود. ساعت تردد هم از هشت صبح بود تا سه و چهار بعدازظهر، اسکورت باید در همین ساعت‌ها انجام می‌شد که باز بی ‌خطر نبود، اغلب کمین می‌زدند. 🔸محمود گفت باشد من همین کار را برمی‌دارم. شد مسئول اسکورت، نیروهایش هم بسیجی‌هایی بودند که تازه از شیراز آمده بودند. مأموریت‌شان این شد که کاروان نظامی‌ها را صبح‌ها ببرند دیواندره و یا بیجار یا سنندج و از آن طرف با آذوقه و سوخت برگردانند بیاورند. یعنی خطرناک‌ترین کار ممکن! 🔹همان روز اول توی گردنه دیواندره به سقز کمین خوردند. آنجا مکانی بود که هر کس می‌دید انتظار کمین داشت. کمین هم زیاد زده بودند. منتهی تا آن روز حرفی از ضدکمین نبود. توی آموزش چیزهایی شنیده بودیم تا اینکه آن روز از نزدیک لمسش کردیم توی گردنه ایرانخواه. آمدند به بچه‎های شیراز کمین زدند، با نفر کم و امید گرفتن تلفات و غنیمت و آتش زدن همیشگی ماشین‌ها و البته بدون مقاومت ما. 🔸من و بچه‌های اطلاعات راه افتادیم آمدیم خودمان را رساندیم و جنگیدیم. موقع برگشتن از خوشحالی نمی‌دانستیم چطوری بخندیم. اولین بار بود توانسته بودیم جلویشان بایستیم و این خیلی لذت داشت. اوایل سال راحت می‌آمدند توی دهات رفت و آمد می‌کردند، حتی توی شهر هم می‌آمدند. اما با آمدن محمود و آن ضدکمین‌ها فکر نزدیک شدن به شهر را از ذهن‌شان دور کردند. ضدکمین‌ها بیشتر هم شدند تا جایی که یک بار توانست یکی از سران حزب را اسیر بگیرد. 🕊🌹 📚 رد خون روی برف (📝فرهاد خضری) @mahmodkaveh