eitaa logo
💕سردارشهیدمحمودکاوه💕
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
112 فایل
✨کاوه:فرزندکردستان ،معجزه انقلاب✨ 🌷امام خامنه ای:"محمود"زمان انقلاب شاگردمابودولی حالااستادماشد🌷 الفتی با خاک پاوه داشتیم🌹 مثل گل محمود کاوه داشتیم🌹 نی نوایی از دم محزون اوست🌹 خاک کردستان رهین خون اوست🌹 ارتباط باادمین کانال👇👇 @fadak335
مشاهده در ایتا
دانلود
مسابقه (۳)🍃 1⃣ ارتفاعات "آلواتان" تقریباََ وسط جاده "پیرانشهر-سردشت" قرار دارد‌.ما برای پیش روی باید از وسط این ارتفاعات عبور می کردیم که جاده اصلی به صورت پیچ در پیچ در آن قرار داشت.عملیات کردن در آن جا به دلیل وجود جنگل انبوه بسیار مشکل بود.🌿 به قدری پوشش گیاهی این جنگل متراکم است که وقتی شب وارد آن شوی و انگشت را جلوی صورت خود بگیری،آن را نمی بینی.تدبیر "" برای پشت سر گذاشتن جنگل،آتش بود.استدلالش این بود که در حال حاضر،حفظ جان نیروها از حفظ جنگل مهم تر است.درخت در برابر جان بچه های مردم ارزشی ندارد.🍃 اما استفاده از آتش در جنگل نیاز به مجوز داشت.با "بروجردی" هماهنگ کرد و مجوز استفاده از آتش در جنگل را از "قرارگاه حمزه" گرفت.متعاقباََ قرارگاه، چندهزار لیتر بنزین و پمپ و دستگاه های آتش زن به منطقه فرستاد.یک گردان مامور آلوده کردن جنگل شد.🍀 در مناطق از قبل تعیین شده،با پمپ روی درختان مواد آتش زا پاشیدیم و در جاهایی هم که انبوه درخت بیشتر بود، گالن های بنزین را رها کردیم.حدود ۳۰۰،۲۰۰ متر مربع از جنگل،برای حصول نتیجه کافی بود.همه چیز آماده برپا کردن آتش بود.نیروها با فاصله از جنگل مستقر شدند.🌱 ادامه دارد... راوی:جواد نظامپور 📚 🆔@mahmodkaveh
مسابقه (۳)🍃 2⃣ قرار بود با دستگاه آتش زن که توان پرتاب شعله تا حدود ۱۰۰ متر را داشت، جهنم "آلواتان" را روشن کنیم و به محض بالا رفتن شعله ها،فرار کرده تا از حرارت آتش صدمه نبینیم. دستگاه آتش زن را برداشت و شلیک کرد.در چند ثانیه، تمام محدوده آلوده شده،مشتعل شد و زبانه عظیمش به آسمان کشید.🍀 ماشین ها راه افتادند و شروع به فاصله گرفتن از جنگل کردند.اما به دقیقه نکشیده،آتش از پایین خاموش شد و ناگهان دیگر آتشی وجود نداشت.تنها چیزی که دیده می شد،دود ناشی از خاموشی آتش بود.تراکم درختان آن قدر زیاد بود که به آتش هم اجازه پیش روی نداد و خیلی زود زمین اش زد.🌿 همه مات و مبهوت به جنگل نگاه می کردند."" با دیدن اوضاع،کمی به جنگل خیره شد و بعد روی زمین نشست و‌گفت:"نقشه رو بردارید بیارین." یکی از بچه ها کالکِ منطقه را از داخل ماشین آورد."" کالک را روی زمین پهن کرد، چهار طرفش هم کلوخ گذاشت و خیره شد به آن.🌱 پلک نمی زد.بعد هم مثل همیشه، انگشترش را از دستش درآورد و شروع کرد آن را روی نقشه چرخاندن.یک نگاهش به نقشه بود،یک نگاهش به منطقه.بعد از ۴۵ دقیقه بلند شد. دستور داد برگردیم پادگان "پیرانشهر" آن جا،به فرمانده ارتش مستقر در پادگان گفت:" من هزار تا گلوله توپ می خوام،هرچی گلوله توپ توی پادگان هست رو من می خوام."🍃 ادامه دارد... راوی:جواد نظامپور 📚 🆔@mahmodkaveh
مسابقه (۳)🍃 3⃣ فرمانده ارتش که جا خورده بود،گفت:" این چه حرفیه می زنی جناب! من هزارتا گلوله توپ از کجا واسه شما بیارم. هزارتا گلوله سهمیه شیش ماه منه." درست هم می گفت.آن زمان خیلی که به ما گلوله توپ می دادند،روزی ۱۰تا بود.🌱 اما"" که نقشه ای در سرش بود، خیلی محکم گفت:"من این حرفا سرم نمی شه،من هزارتا گلوله می خوام." فرمانده ارتش دوباره گفت:"آقای ! من هزارتا گلوله ندارم." مسئول زاغه مهمات ارتش فردی آذری بود.ما هم در تیپ شخصی داشتیم به نام"قلی" که او هم ترک بود.🍃 کار که به این جا رسید،"قلی" به "" گفت:"من زبون اینارو بلدم،اگه شما اجازه بدی،می رم ته و توش رو درمیارم که اینا چقدر گلوله دارن." "" گفت:"حتماََ این کارو بکن." "قلی" با شیوه خودش رفت و برگشت.او درحالی که چشماش برق می زد،به گفت:"اینا تا دلت بخواد توی زاغه شون گلوله توپ دارن، شاید هزارتا هم بیشتر."🍀 "" با اطلاعی که از موجودی مهمات ارتش پیدا کرد،توانست حرفش را به کرسی بنشاند.ارتش مهمات خود را پای کار آورد.چهار قبضه آتش بار به همراه ۱۰۰۰گلوله توپ در نزدیک ترین پایگاه به جنگل"آلواتان" مستقر شدند. فاصله این پایگاه تا ارتفاعات حدود ۳۵۰۰ متر بود.بعد ار استقرار قبضه ها، به نیروهای توپخانه گفت:"خوب به نوک ارتفاع نگاه کنین.از همین جایی که نشستن تا سرارتفاع رو روی یک خط ثبتی بگیرید."🌿 ادامه دارد... راوی:جواد نظامپور 📚 🆔@mahmodkaveh
مسابقه (۳)🍃 4⃣ آن روز توپخانه،خط آتشی به فاصله ۵۰ متر از هم تا سر ارتفاع ایجاد کرد و آن را ثبت نمود.بعد از انجام این کار،فرمانده هدایت آتش،برگه های ثبتی را به "" نشان داد و گفت:"این هم خط ثبتی."🌿 "" گفت:"نگهشون دار پیش خودت تا شب بهت بگم." شب هنگام، نیروهای پیاده،آماده پیش روی به سمت جنگل شدند."" به نیروها دستور داد:"به صورت ستونی،پشت سر هم،تا نوک قله برید،به قله که رسیدید،پخش بشین.🌱 " به توپخانه هم گفت:"آماده باشید هروقت بهتون گفتم،شلیک می کنین." نیروها ۸۰۰،۷۰۰ متری جلو رفته بودند که "" فرمان آتش داد.چهار قبضه توپ به طور هم زمان،اهدافِ از قبل ثبت شده را می زدند.گلوله ها ۱۰۰ متر جلوتر از نیروها منفجر می شدند و در اصل جاده بازکن آنها بودند.🍃 از غرّش توپ ها و صدای انفجارشان که به صورت متواتر و مسلسل وار شلیک می شدند،کوه به لرزه در آمده بود.ضدانقلاب فکرش را هم نمی کرد که ما با چنین حربه ای وارد شویم. نیروها به سرعت به سمت قله حرکت می کردند.🍀 ادامه دارد... راوی:جواد نظامپور 📚 🆔@mahmodkaveh
مسابقه (۳)🍃 5⃣ در عرض دو ساعت هزار گلوله شلیک شد.نیروها با تکیه بر حجم بالای آتش،موفق به پیش روی خوبی شدند و با یک درگیری جانانه توانستند قله "آلواتان" را فتح کنند.صدای الله اکبر رزمندگان از بالای قله به گوش می رسید.🍃 آن شب ما با دادن تنها یک شهید،قله "آلواتان" را گرفتیم.سپیده دم فردا،ما هم به طرف نوک ارتفاع راه افتادیم.باید خودمان را به نیروهای روی قله می رساندیم و با آن ها دست می دادیم.🍀 حدود ۷۰،۶۰ ماشین با کلی تجهیزات و نیرو به فرماندهی "". ضدانقلاب که بر اثر حمله دیشب،در جنگل پخش شده بود،خیلی زود با ما درگیر شد.آن ها از هرطرف ما را می زدند. ما هم مقاومت می کردیم.🌿 به محض پشت سر گذاشتن اولین پیچ با خیل آن ها رو به رو شدیم و مردانه می جنگیدیم. آن روز جنگی طولانی داشتیم و با عنایت خدا موفق شدیم ضدانقلاب را کنار زده و به نوک ارتفاع برسیم.غروب،منطقه آرام و موقعیت ما تثبیت شد.🌱 پایان این قسمت راوی:جواد نظامپور 📚 🆔@mahmodkaveh