فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #استاد_شجاعی
آیا خدایی که من میشناسم، خدای درستیه؟
یا من درگیر یه خدایِ توهمی هستم؟
✘ از کجا بفهمم؟
🆔@mahmodkaveh
خون برف از چشم من
1⃣3⃣
گفت"مگر این جا را پاکسازی نکرده بودید؟" گفتم"ندیده بودیمش." نه می شد راه رفت،نه دراز کشید.چمباتمه زدم نشستم سرجام.زل زدم به دور و برم، سرم را تکان دادم.🍃
#محمود برگشت نگاهم کرد و گفت"من می روم جلو." گفتم"کجا؟" گفت" پایتان را بلند می کنید و درست می گذارید روی جای پای من" قارقارک های عراقی آمدند بالای سرمان ویراژ دادند.کاش فقط ویراژ بود.🍀
شلیک هم کردند.ما که باک مان نبود.لباس خاکی تن مان بود.ترس مان از #محمود بود که لباسش سبز بود وسیبل ثابت عراقی های حساس به این رنگ.از میدان مین💣 درآمدیم و برگشتیم یگان.🌱
رفتم پیش #محمود گفتم"خانواده ام نگران من هستند.می گذاری بروم." جوابم را نداد.برگشتم پیش بچه ها.داشتند سنگر می کندند.خسته تر و بی حال تر از من بودند.رفتم گفتم"اجازه ام را این بار آمده ام از شماها بگیرم."🌿
ادامه دارد...
راوی:احمد سمرقندی
📚#ردّخون_روی_برف
•.🍃🌸
|صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی |
هر صبح به #عـشقِ
مهدی نفس میکشیم :)
وَ مـا هَــرچِـه داریـم
اَزْ تُـو داریم...🍃
#السلامعلیکیااباصالحمهدی
🦋أللَّھُـمَ_؏َـجِّـلْ_لِوَلیِڪ الفرج
#لبیک_یاخامنه_ای
🆔@mahmodkaveh
🌷 آیتالله #بهجت :
در خلوتمان با خدا، تضرعاتمان، توبهمان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصاً دعای شریف«عظمالبلاء و برحالخفا» را بخوانیم؛ از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را؛ با او باشیم. حالا اگر رساند که رساند، دور نرویم از کنار او، از رضای او دور نرویم. او میبیند، او میداند حرفهایی که ما به همدیگر میزنیم.
@mahmodkaveh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تو وادی سلام چیزی هم فهمیدی؟
⭕️ استاد عالی
🆔@mahmodkaveh
خون برف از چشم من
1⃣4⃣
-می روم خانه،خودم را نشان می دهم می گویم سالمم،مثل قرقی برمی گردم می آیم.یک نفر را گذاشتم جای خودم، سفارش کردم گفتم"یک روزه بر می گردم."🍀
آمدم مریوان، یک اتوبوس🚌 داد می زد تهران،شب🌘 رسیدم تهران.از آنجا هم پریدم توی یک اتوبوس دیگر رفتم مشهد.صبح زود رسیدم دم در خانه مان.🏡 سلام و احوالپرسی و" ساکم را زود ببند بروم حمام🌱
کبره بسته بدنم بس که رنگ آب گرم را ندیده توی این نُه ماه." هر جانوری که فکرش را بکنید توی لباس و سرو کله ام پیدا می شد.رفتم سر و صورتی صفا دادم،آبی به تنم زدم،برگشتم آمدم خانه🌿
یک ناهار🍲 با خانم بچه ها خوردم گفتم " باید برگردم."
-حالا؟
-تو که #محمود را می شناس،الان هم نمی داند من آمده ام.خانمم بارها رفته بود پیش خانمش گله کرده بود.خانمش گفته بود"باز تو شانس داری بالاخره شوهرت را می بینی.من که #محمود را اصلاََ نمی بینم."🍃
ادامه دارد...
راوی:احمد سمرقندی
📚#ردّخون_روی_برف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر هوایی از تشییع پرشکوه پیکر شهید #حمیدرضا_الداغی در سبزوار
💔 شادی روح این #شهید_غیرت صلوات 🌷
◇🌱◇
من ،
قصه ى فَراق تو را
خاك كرده ام
حاصل چه شد؟
جوانه زدى ؛
بيشتر شدى...
#سردارشهیدمحمودکاوه💞
شبتــــــــــــــــــــــــون شهدایی🕊
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ اَوْلِیآئِهِ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که همچون پدران پاکت، بر ذره ذره این عالم ولایت داری.
سلام بر تو و بر روزی که زیر پرچم ولایت تو جهان آباد خواهد شد.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🆔@mahmodkaveh
♨️محاسبه_مراقبه❗️
🔸جزء جزء لحظاتتان را کنترل کنید، بر روی اعمالتان مراقبت داشته باشید، طوری که بعد از یک روز که پشت سر گذاشتی #امام_زمان شب پایین پرونده ات بنویسند: این سالک الی الله خوبی است.
🔸نشود از صبح ساعت هفت هشت بلند شدی تا شب که به رختخواب می روی طوری عمل کنی که آقا با نگاه به پرونده ات بگویند: این چه شیعه ای است، چه سالکی است؟!؟!
🔸یک سالک الی الله صبح هنوز چشم باز نکرده می گوید: "السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان"
در طول روز در تمام ساعات به یاد اربابش است، مبادا عملی از من سر بزند که امام زمانم را برنجانم، شب هم که به رختخواب می رود می گوید: آقا من سعی خودم را کردم، اگر خطایی از من سر زد، جهل داشتم، شما رحمةللعالمینی، مرا ببخش.
🆔@mahmodkaveh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چی میشه آدما از چیزی که به صلاحشون نیست، اینقدر خوششون میاد؟
استاد شجاعی
#درس_اخلاق
🆔@mahmodkaveh
خون برف از چشم من
1⃣5⃣
موقع برگشتن،آمدم دیدم عراق حمله کرده آمده منطقه را از لشکر ۷۷ پس گرفته.بچه ها خیلی آمده بودند عقب. بدم هم نیامد این طور شد.بخصوص که دیدم منصوری هم حالش خوب شده برگشته آمده سر پستش.🌿
رفتم پیش #محمود گفتم"حالا چی؟ باز هم می گویی بمانم؟" گفت"نه" مرغش یک پا داشت.رفتم پیش رئیس ستادش، همان منصوری که گفتم تازه آمده بود. گفت" #محمود گفته به هیچ عنوان نگذار سمرقندی تسویه بگیرد برود."🍃
مرغ او هم یک پا داشت،منتها راضی اش کردم تمام کاغذهای تسویه ام را امضا کند بگذارد بروم.ساکم را بستم آمدم دم در تیپ.دلم نیامد بی خداحافظی بروم. زنگ☎️ زدم به #محمود گفتم چی شده.🍀
گفت"کجایی الان؟" خندیدم گفتم"دم در تیپ.ماشین🚗 هم گرفته ام." آریا بود. بعدها فهمیدم دوسه نفر را مامور کرده گفته"بروید بگیرید بیاوریدش." دست شان بهم نرسید.آمدم رسیدم مشهد.🌱
ادامه دارد...
راوی:احمد سمرقندی
📚#ردّخون_روی_برف
میگن ࢪوز قیامت بعضۍ از مࢪدم از خدا مۍخوان اونا ࢪو بہ دنیا بࢪگࢪدونہ تا اعمال بهتࢪۍ انجام بدن...
اما جواب اینہ ڪہ تو هࢪࢪوز صبح بہ زندگۍ بࢪگࢪدونده میشدۍ، چہ ڪࢪدۍ؟!
فرصتها ࢪو نسوزونیم...
که #زندگۍدڪمہبازگشتنداࢪه
#تلنگرانه💥
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا جادَّةَ الله...
🌱سلام بر تو ای راه روشن خدا.
ای که هر چه غیر توست بیراهه است.
سلام بر تو و بر روزگاری که همه خلق در مسیر تو، شیرینی بندگی را خواهند چشید.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🆔@mahmodkaveh
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
✍حقیقت انتظار فرج چیست؟
♻️حقیقت انتظار از سه عنصر اصلی تشکیل شده است:
✨عنصر عقیدتى: منتظر باید ایمان راسخى به حتمى بودن ظهور منجى داشته باشد.
✨عنصر نفسانى: باید در حالت آمادگى دائمى به سر ببرد و امیدوار و صبور باشد.
✨عنصر عملى: منتظر باید به قدر توانایی خود زمینه هاى اجتماعى و فردى را براى ظهور منجى فراهم نماید.
🆔@mahmodkaveh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 فقط میخواهم به خدا نزدیک بشوم!
💢 تنها هدفی که میشود عاشقش شد
🆔@mahmodkaveh
خون برف از چشم من
1⃣6⃣
اگر بهم گفته بود چه خبرست نمی رفتم.همیشه می گفت.می گفت نقشه این است،کروکی این است،از این جا باید برویم،از آنجا باید برگردیم.همه چیز را می گفت.نمی دانم چرا بار آخر نگفت.🍀
یا وقت نشد یا من دیگر آن کسی نبودم که بیاید این حرف ها را بهم بزند بگوید عملیات سختی در پیش است.گمانم همان عملیاتی که آره،همان کربلای دو بود.🌱
بیست روزی می شد آمده بودم مشهد که شب🌘 آمد به خوابم.با لباس نظامی و تک و تنها.گفت"مرا تنها می گذاری." گفتم "جان تو دلم نمی خواست.خسته شده بودم فقط.ماموریتم هم-خودت بهتر میدانی-تمام شده بود." 🍃
حتی چانه زدم"چرا درخواست نکردی مامورم کنند بازگردم بیایم پیشت؟" گفت"یک خوابی برات دیده ام که دیگر نتوانی از دست من و منطقه در بروی." گفتم"چطور؟"🌿
ادامه دارد...
راوی:احمد سمرقندی
📚#ردّخون_روی_برف