#خون_برف_ازچشم_من
2⃣
گاهی #محمود می خواند گاهی خواهرش. بعد یکی شان می گفت این جاش خوب است و آن جاش باید این طوری خوانده شود.با هم تمرین می کردند.بعد هم که افتاد توی خط اعلامیه و راهپیمایی و این ها،عکس شهدا را می خرید می آورد خانه🏡 قایم می کرد.🍀
یا می برد می داد به آنهایی که قرار بود بدهد.پرچم خیلی دوست داشت دستش بگیرد.عکسش هنوز هست.آن عکس را هم خیلی دوست داشت که پرچم دستش گرفته خندیده.خودش و چهارتا خواهرهاش با هم می رفتند توی خیابان ها شعار می دادند.🌿
من هم می نشستم توی خانه🏡 برایشان ناهار می پختم،شام می پختم،دعا🤲
می کردم"خدایا من سپردم شان دست خودت.نخواه خبرشان را از بهشت رضا برام بیاورند" آقاش هم می رفت،می نشست با #محمود پچ پچ می کردند و با یک گونی می زدند می رفتند بیرون🌱
من هم بچه داری می کردم و آشپزی و دعا"من از خودت می خواهم شان،سالم. همان طور که رفتند." اولش جبهه نرفت. گفت می رود این دخترها و پسرها را آموزش بدهد بتوانند بجنگند.بعد هم رفت راه آهن🚉 و از آنجا هم امام خواستش رفت بیتش نگهبان آنجا شد.🍃
ادامه دارد...
راوی:ماه نساء شیخی(مادر)
📚#ردّخون_روی_برف
✅رهبر عظیم الشأن انقلاب امام خامنه ای؛
🔸وقتی از حضرت_زینب سؤال میشود که عاشورا را چگونه دیدی؟ میفرماید: «ما رأیت الّا جمیلا».
🔹این همه مصیبت در چشم زینب_کبری زیباست؛ چون از سوی خداست، چون برای اوست، چون در راه اوست، در راه اعلای کلمهی اوست.
کار برای خدا اینجور است.
🔸لذا نام زینب و کار زینب امروز الگوست و در دنیا ماندگار است.
#سلام_امام_زمانم 🖤
🥀از ما زمینیان به شما آسمان ، سلام
مولای دلشکسته، امام زمان سلام...
🥀این روزها هزار و دو چندان شکسته ای
حالا کجای روضهی جدّت نشسته ای؟...
#اللهمعجللولیکالفرج
#لبیک_یاخامنه_ای
🆔@mahmodkaveh
♨️توجه و توسل به #امام_زمان عجل الله
💠حجت الاسلام سید حسین مؤمنى:
🔸توجه و معرفت به امام زمان عجل الله #سخت_ترین قفل ها را به روی انسان باز کرده و بن بست را برای انسان می گشاید و مسیر ناهموار را برای انسان هموار می کند.
🔸از امام زمان عجل الله کسی به انسان مهربان تر نیست،توسل به ائمه معصوم علیه السلام بُعد زمانی و مکانی و حیات و ممات ندارد...
بلکه انسان در هر شرایطی می تواند به ائمه معصوم علیه السلام متوسل شود.
🆔@mahmodkaveh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حواستون باشه سقوط نکنید...
سخنران استاد عالی
🆔@mahmodkaveh
#خون_برف_ازچشم_من
3⃣
جنگ هم که شد به ما نمی گفت دارد می رود.اگر هم می فهمیدیم نمی گذاشت برویم بدرقه اش.بدش می آمد.می گفت" مگر کجا دارم می روم که همه باید بفهمند؟" عکس هاش هنوز هست که هیچ وقت از جلو نگرفته.اصلاََ نمی گذاشت کسی از جلو ازش عکس بگیرد🌱
بیش تر عکس هاش از پشت بود.ناغافل می آمدند ازش می گرفتند.بعد هم که دیگر یاد گرفت اصلاََ نگوید دارد می رود. یک خداحافظی خشک و خالی و بعد هم غیبش می زد.آمدنش هم مثل رفتنش بود. ناغافل سر و کله اش پیدا می شد.🌿
یک بار اوایل صبح رفتم توی حیاط دیدم خودش و راننده اش آمده اند روی زمین خوابیده اند راننده اش می گفت"از کردستان تا این جا توی ماشین🚙 خواب بوده بس که خسته بوده.رفتم بالای سرش بیدارش کنم بیاید تو بخوابد دلم نیامد.🍃
فقط نشستم سیر نگاهش کردم که بعد حسرت نخورم چرا کم نگاهش کرده ام. یک بار حتی رفتیم تهران دیدنش.خودش که نگفت چقدر زخمش زیاد است، دکترهاش گفتند.همه اش می گفت" چیزی نیست که.یک زخم کوچولوست." چند روز ماندیم تیمارش کردیم برگشتیم.🍀
ادامه دارد...
راوی:ماه نساء شیخی(مادر)
📚#ردّخون_روی_برف
#تلنگرانه
اگه ادعا میکنیم که مُحرم و عاشورا رو درک کردیم، باید به خودمون نگاه کنیم ببینیم تو این چند روز از محرم چقدر به امام زمانمون نزدیک شدیم ! اگه همون آدمِ سابقیم، درک نکردیم؛ خیلی عقبیم . . .
#محرم
#امام_زمان