فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 آنچه در مبعث دیده نشد!
🔹غیر از بعثت پیامبر(ص) اتفاق دیگری هم در شب بعثت رخ داد!
🔹چرا هیچکسی از این اتفاق خاصّ حرف نمیزند؟!
🔹طراحی جالب خدا در شب مبعث که کمتر به آن پرداخته شده!
🌸🌿🌿🌸🌿🌿🌸
#سلام_امید_منتظران 💚
🌸 دوست داریم تمام سلام هایمان
اول به شما باشد پدر
میدانیم هر کجای
این عالم پهناور که باشید
میفرمایید وعلیکم السلام
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان🌿🌿
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 🤲
#لبیک_یاخامنه_ای
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🆔@mahmodkaveh
🔴🔵 هدف مشترک بعثت و ظهور
🌕 پيامبر اعظم(ص) درباره هدف از بعثت خود فرمودند:
إنَّما بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الأخلَاقِ؛ من فقط براى كامل كردن ارزشهاى اخلاقى به پيامبرى برانگيخته شده ام.(۱)
🔹 امام باقر(ع) درباره اهداف ظهور امام مهدی(ع) فرمودند:
🔺 إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهِ عُقُولَهُمْ وَ أَكْمَلَ بِهِ أَخْلَاقَهُم؛ هرگاه قائم قيام نمود، دست خود را روى سر مردم مى گذارد و به این وسيله عقلهاى آنان جمع و اخلاقشان كامل میگردد.(۲)
🔹 اصلى ترين وظيفه پیامبر و امام، پیراستن انسان از بيماریهاى اخلاقى و آراستن به زیباییهای اخلاقی است؛ زيرا تا سرزمین وجود از زشتیها پاک و به زیباییها مزیّن نشود؛ آماده کاشت بذر ایمان نمیشود و در نتیجه میوه اطاعت از فرمان خدا، پیامبر و امام برداشت نمیگردد.
📚(۱) بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۳۷۲
(۲) بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۶
🌕 آری محمدی دیگر در راه است...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🆔@mahmodkaveh
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻چی بودیم؟
🔺چی شدیم؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🆔@mahmodkaveh
مسابقه #من_کاوه_هستم(۳)🍃
#اولین_مجروحیت_سنگین
7⃣
ما را بردند پشت پنجره اتاقی که "#کاوه" داخل آن،روی تخت دراز کشیده بود.تا ما را دید،چشمانش را نیمه باز کرد. نفس راحتی کشیدیم."#کاوه" را بعد از عمل به بیمارستان "۱۷ شهریور" مشهد انتقال دادند.این اولین مجروحیت شدید او بود.در عمل جراحی،حدود ۴۰ سانتی متر از روده اش را برداشتند.نزدیک یک ماه در بیمارستان بستری شد.۲۰ روز بعد رفتم مشهد به دیدارش.🍀
در آن چند روزی که مشهد بودم،"#کاوه" از من خواست در صورت امکان با هم به حرم برویم و زیارتی کنیم.موافقت رئیس بیمارستان را گرفتم و یک تشک تهیه کردم و داخل استیشن گذاشتم."#کاوه" را با برانکارد تا کنار استیشن آوردم و با کمک پرستار روی تشک کشیدم.با استیشن آمدیم جلوی حرم.دقایقی آن جا توقف کردم. "#کاوه" سلام داد و دوباره او را به بیمارستان برگرداندم.فردا دوباره به من گفت:"خیلی دلم گرفته.🍃
ببین می تونی منو یه جایی ببری،یه کم دلم باز شه." گفتم:" میای بریم طرقبه؟" گفت:"بریم." این بار دیگر اجازه نگرفتم و با همان وضع دیروز و با لباس بیمارستان،او را سوار استیشن کردم و بردم "طرقبه".کمکش کردم تا با عصا روی صندلی اولی پارک بنشیند. گفتم :"تو همین جا بشین،من برم دوتا بستنی بگیرم." مشغول خوردن بستنی بودیم که دختر و پسری آمدند رو به روی ما نشستند.🌿
سر و وضع مناسبی نداشتند و با وضع زننده ای خنده و شوخی می کردند."#کاوه" با دیدن آن دو نفر گفت:" پاشو بریم! پاشو بریم،این جورجاها،جای ما نیست." گفتم:"بشین بخور،چه کار داری به اونا؟" گفت:"پاشو بابا! پاشو بریم." به سختی سوار ماشین شد و برگشتیم بیمارستان.پس از چند روز، با اجازه بیمارستان،او را به منزل بردم.یک هفته در منزل استراحت کرد و بعد آماده بازگشت به منطقه شدیم.🌱
پایان این قسمت
راوی:جواد نظامپور
📚#من_کاوه_هستم
🆔@mahmodkaveh