eitaa logo
『مـهموم』
156 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
3 فایل
﷽ - حسین جان من همانم که به آغوش تو آورد پناھ :) خودمانیم ؛ کسی جز تو نفهمید مرا . .♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
33.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روضه‌خوانی کربلایی کنار پیکر شهید آیت الله سید ابراهیم رئیسی 💔 🥀کربلا🥀 🍃💔 @mahmoum01 💔🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 چهار عمل مکروهی که روزی را کم می‌کند... امام سجّاد علیه السلام فرمودند: «مکروهاتی که روزی را از انسان دفع می‌کنند: ⑴. و نداری کردن در حضور مردم؛ ⑵. دیرهنگام شب و بعد از نماز صبح؛ ⑶. تحقیر و کم‌ارزش شمردن های خدا؛ ⑷. شکوِه و گلایه داشتن از خداوند متعال.» «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا خَالِدٍ الْكَابُلِيَّ يَقُولُ سَمِعْتُ زَيْنَ الْعَابِدِينَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ علیه السلام يَقُول‏ُ ... الذُّنُوبُ الَّتِي تَدْفَعُ الْقِسَمَ إِظْهَارُ الِافْتِقَارِ وَ النَّوْمُ عَنِ الْعَتَمَةِ وَ عَنْ صَلَاةِ الْغَدَاةِ وَ اسْتِحْقَارُ النِّعَمِ وَ شَكْوَى الْمَعْبُودِ عَزَّوَجَل‏ ...» 📚 معانی الاخبار، ص ۲۷۱ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢 هر روز بخوانیم 🔹️امروز؛ صفحه نوزده قرآن کریم سوره مبارکه البقرة ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امام على عليه السلام: در شگفتم از كسى كه مى بيند هر روز از جان و عمر او كاسته مى شود و با اين حال براى مرگ آماده نمى شود؟! 📚غررالحكم حدیث 6253 امروز دوشنبه ۷ خرداد ماه ۱۸ ذی القعده ۱۴۴۵ ۲۷ مه ۲۰۲۴ @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ |💔| 🌼 تاریخ تولد: ۱۳۶۶/۰۳/۰۳ محل تولد: جهرم تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۸/۲۳ محل شهادت: حلب_سوریه وضعیت تأهل: متأهل محل مزار شهید: جهرم و سوریه 👇🌹🍃 ✍...سفارش می کنم که حریم اهل بیت را رها نکرده و به ریسمان الهی و اهل بیت ولایت چنگ بزنید و مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای را حمایت و پشتیبانی نمایید. سفارش من به خواهر، همسر و مادرم این است که در حفظ حجاب خود کوشاتر باشید که به مثابه ی شمشیری برنده برای استکبار جهانی می باشد که دست های کسانی که به حریم ما تجاوز کنند قطع می کند. 🌿🌺🌸🌺🌿 @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💞💞🇮🇷🇮🇷🌷🌷🌷 🌷مـــا زنده بہ آنیـمـ ڪہ آرامـ نگیریمـ.. 🌷موجیـم ڪہ آسودگی ما عدم ماسٺ.. ° °قسمت ۴۲ (قسمت آخر) °°برای همیشه "وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ." این آیات با صدای محمد، در گوش حلما تکرار می شد. با همین صوت دلنشین از خواب بیدار شد. در تاریکی و تنهایی.. چشم به اشک باز کرد. دستش را روی قلبش فشرد. آنقدر سنگین شده بود که دیگر خیلی سخت می توانست راه برود. یاعلی(ع) گفت و آرام از روی تخت پایین آمد. پناه برد به وضو و دو رکعت نماز. بعد از نماز، رویایی که دیشب دیده بود، در آیینه خاطرش منعکس شد: 💤💭درخشش پرتوی نور.. از چشمهایش آغاز شد.. و صحرای پیش رویش را دربرگرفت... تن های بی سر را دید... و سرهای بی تن را!.. لحظه ای که نیزه های شکسته را  که در سینه های چاک چاک فروکرده بودند،دید، دریافت .. در حادثه عظیم کربلا حاضر شده!.. این نبرد نابرابر، داشت جانش را به تاراج می برد.. که اهلبیت مولایش حضرت اباعبدالله(ع) را دید.. که لشکر ظلم به اسارت می بردشان... خواست دنبال آنها برود.. که یک سرباز جلویش را گرفت.. و گفت: اگه دنبالشون بری ممکنه بخاطر اینا تو رو هم اذیت کنن. سرش را بالاگرفت.. و دنبال کاروان اسرا راه افتاد... یزیدیان با مشت و تازیانه کودکان و مادران و همسران را از جلوی پیکرهای بی سر، عزیزانشان عبور دادند... جواب هر قطره اشک.. و آوردن اسم پدر، برای دختربچه ها.. لگد و ناسزا در پی داشت... آنها را تشنه از کنار رودِ آب گذراندند.. حلما می دوید.. تا به دختر اربابش برسد... می خواست حضرت زینب(س) را ببیند و از او چیزی بپرسد... ناگاه.. صحنه مقابل چشمش تغییر کرد... کافران، اسرا را در بازار شام چرخاندند... زنان شامی.. با آرایش و موهای افشان و عطر و کف و چنگ همراه مردان مستشان آمده بودند برای تماشا،.. آمده بودند برای و و .. به بانوهایی که مردانشان به تازگی در نبرد حق علیه باطل، جلوی چشمانشان قطعه قطعه شده بودند... حلما با اضطراب می خواند: ربنا اغفر علینا صبرا و ثبت اقدمنا ونصرنا علی القوم الکافرین. به اینجا که رسید از خواب بیدار شد. با خودش فکر کرد، #میرسد که باید خودش را برای مواجه شدن با تن بی جان همسرش، همه زندگیش آماده کند.. و برای... ! زیر لب زمزمه کرد: در این مسیرِ نور، جلودار، زینب(س) است. 🌸تقدیمـ بھ تمامـ روح متعالی شھدا و صبوری خانواده ھاشان... 🇮🇷🇮🇷پــــــــایــان🇮🇷🇮🇷 🕊اثــرےاز؛ بانوسین.کاف.غین @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عـٰاشقت‌دۅر‌از‌حـرَم‌احسـٰاسِ غُربَـت‌مۍ‌ڪُندبـٰاز‌بـٰا‌عڪس حَ‌ـرَم‌یہ‌گۅشہ‌خلـۅت‌مۍ‌ڪنَد💔! ‌‌-اࢪبـٰابَم‌حُسین 🥀 کربلا🥀 🍃💔 @mahmoum01 💔🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀🍀🍀 🔅 ✍️ برکت در مال 🔹از بزرگى پرسیدند: برکت در مال یعنی چه؟ 🔸در پاسخ مثالی زد: گوسفند در سال یک‌بار زایمان می‌کند و هر بار هم یک بره به دنیا می‌آورد. 🔹سگ در سال دوبار زایمان می‌کند و هر بار هم حداقل شش‌هفت بچه. 🔸به‌طور طبیعی شما باید گله‌های سگ را ببینید که یک یا دو گوسفند در کنار آن است ولی در واقع برعکس است. 🔹گله‌های گوسفند را می‌بینید که یک یا دو سگ در کنار آن‌هاست. 🔸خداوند برکت را در ذات گوسفند قرار داد و از ذات سگ برکت را گرفت. 🔹مال حرام این‌گونه است. فزونی دارد ولی برکت ندارد. روی مفهوم «برکت در روزی» فکر کنیم. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ از استغفار خسته نشید! =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ رهایی از گناه ╭┅───────┅╮ @mahmoum01 ╰┅───────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢 هر روز بخوانیم 🔹️امروز؛ صفحه بیست قرآن کریم سوره مبارکه البقرة ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍ امام على عليه السلام: آنچه بخورى برود و آنچه بخورانى فراوان و پر بركت شود 📚 غررالحكم حدیث 9634 امروز سه‌شنبه ۸ خرداد ماه ۱۹ ذی القعده ۱۴۴۵ ۲۸ مه ۲۰۲۴ @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 💐فرماندهی گروهی از مدافعان خرمشهر در مقاومت ۴۵ روزه را برعهده داشت او کسی بود که روی تابلوی ورودی خرمشهر این عبارت معروف را نوشت : 🍃" به خرمشهـر خوش آمدید جمعیت ۳۶ میلیون نفر " 🌴و در جواب عراقـی ها که روی دیوارهای خرمشهر نوشته بودند : " آمدیدم که بمانیم " نوشت : " آمدیـم نبودیـد " 🥀 🕊 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ @mahmoum01
🌼🌿 سلام از امروزبا یه رمان جدید در خدمتتون هستیم. 🌸🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 پویان و افشین روی نیمکتی تو محوطه دانشگاه نشسته بودند. سه دختر بدحجاب نزدیک میشدند. افشین به دخترها نگاه میکرد و آرام به پویان گفت: -سرگرمی های امروزمون دارن میان. پویان_من حوصله شونو ندارم. ایستاد که بره،افشین دستشو گرفت و گفت: -ضدحال نزن دیگه،بگیر بشین. پویان به اجبار نشست. افشین مثل همیشه با لبخند کمرنگی به آنها نگاه میکرد، و ساکت به حرفهاشون گوش میداد. ولی پویان برخلاف همیشه ساکت بود، و به دخترها حتی نگاه هم نمیکرد.یکی از دخترها بهش گفت: +چرا بی حوصله ای؟ با نگاهش گفت به تو ربطی نداره. دختر هم که متوجه معنی نگاه پویان شد، ناراحت شد.یکی دیگه از دخترها گفت: ×امروز جای تو و افشین عوض شده، همیشه افشین رو با یه من عسل هم نمیشد خورد. لبخند افشین پررنگ تر شد.همون دختر به افشین گفت: ×تو لبخند زدن هم بلدی؟!! یکی دیگه از دخترها یه کم خم شد و گفت: ●پویان!! اون پسر مهربون و خوش اخلاق کو؟!! پویان نگاهی به ساعتش کرد و به افشین گفت: _کلاس دارم.بعدا می بینمت. بلند شد و رفت. پویان و افشین دوستان صمیمی بودن. هردو وضعیت مالی خیلی خوبی داشتن. افشین خوش تیپ تر و جذاب تر از پویان بود، ولی پویان برعکس افشین،اخلاق خوبی داشت.بخاطر همین همیشه دخترهای بیشتری اطراف پویان بودن.ولی همون دخترها برای جلب نظر افشین باهم رقابت میکردن. مدتی بود که کلاس هاشو مرتب شرکت میکرد و به تفریحاتی که با افشین داشت،علاقه ای نداشت.اما چون رابطه دوستانه ش با افشین براش مهم بود،همراهیش میکرد. وارد کلاس شد. طبق معمول دخترهای کلاس با لبخند نگاهش کردند. ولی بی توجه به آنها به همه دانشجوهای کلاس نگاهی کرد. نگاهش روی دو تا دختر که بی توجه به پویان باهم صحبت میکردن ثابت ماند. لبخند کمرنگی زد، و پیش پسرهایی که صدایش میکردند، نشست.تمام مدت کلاس حواسش به اون دو تا دختر بود. مدتی بود که با کنجکاوی به رفتارهاشون دقت میکرد. دخترهایی که با وجود زیبا بودن حجاب داشتن.خیلی از پسرها دنبال جلب توجه شون بودن ولی آنها به هیچ پسری توجه نمیکردن،حتی پسری مثل پویان که از دور هم جذابیتش مشخص بود و از هرجایی که رد میشد تا مدتی صحبت از ظاهر و اخلاقش بود. چند بار افشین باهاش تماس گرفت ولی قطع میکرد.وقتی کلاس تمام شد، دخترهارو تعقیب کرد. طوری که هیچکس متوجه نمیشد منظورش از راه رفتن،تعقیب اون دو تا دختر هست. هیچکس احتمال هم نمیداد پسری مثل پویان دنبال دخترهایی مثل اون دوتا دختر محجبه باشه. به رفتارهاشون دقت میکرد. اونا خیلی بامهربانی باهم صحبت میکردن و گاهی میخندیدن.طوری که صدای خنده شون اصلا شنیده نمیشد. فقط از حالت صورتشون مشخص بود،دارن میخندن،اون هم خیلی کوتاه بود.بامحبت به هم نگاه میکردن ولی به پسرها اصلا نگاه نمیکردن.رفتارشون با همه بااحترام بود.به دخترها و خانم های دیگه حتی اگر بدحجاب بودن هم بااحترام برخورد میکردن. هنوز هم اون دخترها رو تعقیب میکرد که افشین از پشت سر صداش کرد.برگشت. افشین بااخم نگاهش میکرد.لبخندی زد و گفت: _باز چی شده؟ -چرا هرچی بهت زنگ میزنم جواب نمیدی؟! کجا داشتی میرفتی؟ -بیخیال،بریم. هردو سوار ماشین پویان شدن.گفت: -برنامه چیه؟ -بچه ها کافی شاپ قرار گذاشتن. -من حوصله شو ندارم.اگه تو میخوای بری میرسونمت. افشین بادقت نگاهش کرد و گفت: -تو چند وقته یه چیزیت هست. به شوخی گفت: -عاشق شدی؟ -آره،میای باهم بریم خاستگاری؟ و خندید. -تو بخند.ولی هرکی نشناستت من خوب میشناسمت. پویان حتی به افشین نگاه هم نکرد.... دومین اثــر از؛ 🌸 🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 پویان حتی به افشین نگاه هم نکرد.جدی گفت: -کجا بریم؟ -هرجا دوست داری برو. -من میخوام برم باشگاه. -مطمئن شدم عاشق شدی. پویان چیزی نگفت. افشین هم ساکت شد.میدونست وقتی نخواد چیزی بگه،هیچکس حتی افشین هم نمیتونه از زیر زبانش حرف بکشه. پویان و افشین با دوتا دختر، توی سالن دانشگاه بودن.. باز هم پویان به دخترها توجهی نمیکرد و فقط بخاطر افشین مونده بود.به اطراف نگاه میکرد. دخترهای محجبه نزدیک میشدن. یکی از دخترها با حالت خاصی به دخترهای اطراف پویان و افشین نگاه میکرد. بدون هیچ حرفی رد شدن و رفتن.پویان متوجه دلیل نگاه اون دختر نمیشد.هنوز چند قدمی دور نشده بودن که افشین باتمسخر گفت: _چیه...دوست داری جای اینا باشی. ولی اون دختر بی تفاوت به حرف افشین رفت. یکی از دخترها گفت: -اه،حالم گرفته شد..آخه بگو به تو چه ربطی داره.. پویان گفت:چرا اونجوری نگاهتون کرد؟ -هیچی بابا،به قول خودشون نهی از منکر کرد.. برای چاپلوسی به افشین گفت: -خوب جوابشو دادی. پویان به افشین که تو فکر بود،نگاهی کرد. تا حالا هیچ دختری بی تفاوت با افشین برخورد نکرده بود.خوب میدونست که افشین تو فکر هست. چند روز گذشت. افشین و پویان تو محوطه دانشگاه ایستاده بودن و باهم صحبت میکردن ولی نگاه افشین جایی ثابت ماند و ساکت شد. پویان رد نگاهش رو گرفت؛همون دختر محجبه بود اما تنها.... سرشو جلوی نگاه افشین آورد و جدی نگاهش کرد.افشین اخمی کرد و سرشو کمی خم کرد و از کنار پویان به اون دختر نگاه کرد.دوباره پویان جلوی نگاه افشین آمد و با اخم بهش گفت: _بیخیالش شو. -چرا؟!! -اون با بقیه فرق داره..فراموشش کن. دختر نزدیک شده بود.افشین گفت: _تو که منو میشناسی..نمیتونم. مهلت نداد پویان چیزی بگه.با تمسخر به اون دختر گفت: _نخوری زمین.اینقدر روسری تو پایین آوردی،جلو پا تو میبینی؟ اما اون دختر بی تفاوت به راهش ادامه داد.افشین گفت: _چشم های قشنگی داری... پویان اجازه نداد ادامه بده. -افشین تمومش کن. افشین که انگار اصلا صدای پویان رو هم نشنید جلوی دختر ایستاد،طوری که دختر نمیتونست به راهش ادامه بده.صورتش رو نزدیک صورت اون دختر برد و با دقت نگاهش میکرد.اون دختر که حالش از نگاه افشین بهم میخورد گفت: +من مثل دخترهای دور و برت نیستم،حد و اندازه خودت رو بفهم. افشین با پوزخند گفت: دومین اثــر از؛ 🌸 🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 @mahmoum01
نخــواھ منت بیگانه بــــر ســرم باشد خوش است خیر همیشه از آشنا برسد 🥀 کربلا🥀 🍃💔 @mahmoum01 💔🍃