eitaa logo
『مـهموم』
157 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
3 فایل
﷽ - حسین جان من همانم که به آغوش تو آورد پناھ :) خودمانیم ؛ کسی جز تو نفهمید مرا . .♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱هدیه به تمامی شهدای اسلام🌱 من سوره:القصص :11الی12 :الاستاد:مصطفی اسماعیل(اکبرالقرا) سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید. شهید سید مجتبی علمدار شهادت آرزومه💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌میثم‌گفتندبه‌علی‌دشنام‌بده؛نداد . به‌آرمان‌گفتندبه‌سیدعلی‌دشنام‌بده؛نداد . هردوبه‌جرم‌ارادت‌به‌ولی‌شھیدشدند:)💔 【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】✨🥀
⏤͟͟͞͞☆⃢☻ حرم‌را‌کہ‌برعکس‌کنۍ..‌ مۍشود‌مرح! دهخدا‌درلغت‌نامہ‌اش‌مۍگوید: مرح‌یعنۍ:شادمان‌شدن...! میدانۍتا‌حرمت‌را‌نبینم شادمان‌نخواهم‌شد...؟ میدانۍمنم‌شادمانۍمۍخواهم؟ اربعین‌یادت‌باشہ‌منہ‌بۍنوارا‌اربابم..(؛💔 【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】🥀
چگونہ ازجان‌ نگذرد‌ آن‌کس‌ ڪه... مےداند‌جان،بهاے دیدار است‌؟!:)🍁 ˼شھید‌آوینی˹ 【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】🥺🥀
سلاممم(:🌱 ای جانم😍😍🌸❤️ مارو هم دعا بفرمایید :) 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب🌱
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 ☘🌸☘🌸☘🌸 🌸☘🌸☘🌸 ☘🌸☘🌸 🌸☘🌸 ☘🌸 🌸 🌿 برخلاف زینب که صبور بود، شهلا تحمل درد و مریضی را نداشت. زینب به او می‌گفت: "چرا بی قراری می‌کنی؟ از خدا شفا بخواه، حتما خوب می‌شوی." شهلا می‌فهمید که زینب الکی نمی‌گوید و حرفش را از ته دلش می‌زند. زینب کلاس چهارم دبستان با حجاب شد. مادرم سه تا روسری برایش گرفت و زینب روسری سر می‌کرد و به مدرسه می‌رفت. بچه ها خیلی مسخره‌اش می‌کردند و امل صدایش می‌زدند. بعضی روز ها ناراحت به خانه می‌آمد. معلوم بود که گریه کرده است. می‌گفت: "مامان، همه‌ی بچه ها به من امل می‌گویند." یک روز به زینب گفتم: "تو برای خدا حجاب زدی یا برای مردم؟ " زینب گفت: "معلوم است برای خدا💚" گفتم: "پس بگذار بچه ها هرچه که دلشان می‌خواهد بگویند. " همان سالی که با حجاب شد، روزه هایش را شروع کرد. خیلی لاغر و نحیف بود. استخوان های بدنش از شدت لاغری بیرون زده بود. گاهی که با شهلا حرف‌شان می‌شد، با پاهایش که خیلی لاغر بود، به شهلا می‌زد. شهلا حسابی دردش می‌گرفت. برای اینکه کسی در خانه به حجاب و روزه گرفتنش ایراد نگیرد، از ده روز قبل از ماه رمضان، به خانه‌ی مادربزرگش می‌رفت. من با اینکه می‌دانستم از نظر جثه و بُنیه خیلی ضعیف است، جلویش را نمی‌گرفتم. مادرم آن زمان هنوز کولر نداشت و شب ها روی پشت بام کاه گلی می‌خوابید. مادرم هر سال ده یا پانزده روز جلوتر از ماه رمضان به پیشواز می‌رفت. شب اولی که زینب به آنجا رفت، به مادرم سفارش کرد که برای سحری بیدارش کند تا زینب هم به پیشواز ماه رمضان برود. مادرم دلش نیامد که زینب را صدا کند و نصفه شب آرام و بی صدا از روی پشت بام پایین رفت و به خیال خودش فکر می‌کرد که زینب خواب است. زینب از لبه‌ی پشت بام خودش را آویزان کرد و مادرم را صدا زد و گفت: "مادربزرگ، چرا برای سحری بیدارم نکردی؟ فکر میکنی سحری نخورم روزه نمی‌گیرم؟ مادربزرگ، به خدا من بی سحری روزه می‌گیرم. اشکالی ندارد؛ بی سحری روزه می‌گیرم. "... ‌ 🌸 ☘🌸 🌸☘🌸 ☘🌸☘🌸 🌸☘🌸☘🌸 ☘🌸☘🌸☘🌸 🌸☘🌸☘🌸☘🌸༄⸙ 【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤استاد میخوای بدونی توی وجودت خیری وجود داره یا نه؟! سخنرانی محبت اهل بیت MAHMOUM
♡پیام‌خدا‌بہ‌تو: [بند‌ه‌من‌.. حواسم‌هست‌در‌دلت چہ‌مۍگذرد‌نگران‌ هیچ‌چیز‌نباش‌ مرا‌دارۍ...👀🌿] 【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】🌸✨
سلاممم:) 🌱 خوشحالم که راضی هستین🙂🌸
رفیق🌱 یادت نره بگی..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱شاهکارقرائت من سوره الابراهیم🌱 :35الی41 :الاستاد:عبدالباسط محمدعبدالصمد القرا طلایی سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید. شهید سید مجتبی علمدار شهادت آرزومه💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༻﷽༺ ره باز کنید، دلبری آمده است بر شیعه امام دیگری آمده است در مطلع هشتم ربیع الثانی میلاد امام عسکری آمده است 🌷میلاد امام حسن عسکری(ع) مبارک
☝️ فتنه آخر‌الزّمان 🔻 قالَ رَسُولُ‌اللّهِ صَلَّى‌اللهُ‌عَلَيهِ‌وَ‌آلِه: «لَا تَكرَهُوا الفِتنَةَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ؛ فَإنَّهَا تُبِيرُ المُنَافِقِينَ.» ✍️ نگران فتنه و آزمایش در آخرالزّمان نباشید؛ چراکه منافقان را نابود می‌کند. 📚 میزان‌الحکمه، ج 9، ص 40. MAHMOUM
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠سه بلای دردناک برای فحش‌دهندگان 🔰 حجت الاسلام ▬✧❁@MAHMOUM01❁✧▬
⊰•💔🥀•⊱ . یِہ‌روایت‌هَست‌میگه‌کِه؛توی‌روزِقیـٰامت همه‌ٔچِشم‌هـٰادَرحالِ‌گریـه‌ان‌جُزچِشم‌هایۍ کہ‌براۍ‌امام‌حُسین‌اشک‌میریـزَن((: خواستَم‌بِگم‌آۍگِریـه‌ کن امام‌حُسین‌میون ِ اشکـٰاتون‌خیلۍ‌التمـٰاس‌دعا:))💔🚶🏻. .【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】✨
⊰•📓🎗•⊱ . آسمان‌نشین‌ِ‌مهربان‌من جز‌دیدار‌تو‌مداوا‌نشود‌زخم‌دلم:)💔 چه‌شو‌دگر‌نظری‌برمنِ‌بیچاره‌ڪنی!؟ ‍‎‌‌‎.【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کی منو باز به سامرا میبری ♥️ ؟ 'ع'🕊 . 【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】✨🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب🌱
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 ☘🌸☘🌸☘🌸 🌸☘🌸☘🌸 ☘🌸☘🌸 🌸☘🌸 ☘🌸 🌸 🌿 من مرتب به سخنرانی امام گوش می‌کردم. وقتی شنیدم چه بلاهایی سر خانواده‌ی رضایی آورده بود و ساواک چطور مخالفان شاه را شکنجه کرده بود، تمام وجودم نفرت شد. از بچگی کربلا رفته بودم و گودال قتلگاه را دیده بودم، همیشه پیش خودم می‌گفتم اگر من زمان امام حسین علیه سلام زنده بودم، حتما امام حسین علیه سلام و حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را یاری می‌کردم و هیچ وقت پیش یزید که طلا و جواهر داشت و همه را با پول می‌خرید، نمی‌رفتم.با شروع انقلاب، فرصتی پیش آمد که من و بچه هایم به صف امام حسین علیه سلام بپیوندیم. مهران در همه‌ی راهپیمایی ها شرکت می‌کرد، او به من شرط کرد که اگر می‌خواهید همراه با دخترها به راهپیمایی بیایید، آنها باید چادر بپوشند. زینب دوسال قبل از انقلاب با حجاب شده بود اما مینا و مهری و شهلا هنوز حجاب نداشتند. من دوتا از چادر های خود را برای مینا و مهری کوتاه کردم. همه‌ی ما با هم به تظاهرات می‌رفتیم. شهرام را هم با خودمان می‌بردیم. خانه‌ی ما نزدیک مسجد قدس بود. همه‌ی مردم آنجا جمع می‌شدند و راهپیمایی از همان جا شروع می‌شد. مینا، شهرام را نگه می‌داشت و زینب هم به او کمک می‌کردزینب هیچ وقت دختر بی تفاوتی نبود. نسبت به سنش که از همه‌ی دخترها کوچک تر بود، در هر کاری کمک می‌کرد. ما در همه‌ی راهپیمایی های زمان انقلاب شرکت کردیم. زندگی ما شکل دیگری شده بود. تا انقلاب، سرمان فقط در زندگی خودمان بود، ولی بعد از انقلاب نسبت به همه چیز احساس مسئولیت می‌کردیم.مسجد قدس پایگاه فعالیت بچه ها شده بود. چهار تا دخترها نمازهایشان را به جماعت در مسجد می‌خواندند؛ مخصوصا در ماه رمضان، آنها در مسجد نماز مغرب و عشا را به جماعت در مسجد می‌خواندند و بعد به خانه می‌آمدند. من در ماه رمضان سفره‌ی افطار را آماده می‌کردم و منتظر می‌نشستم تا بچه ها برای افطار از راه برسند. مهران در همان مسجد زندگی می‌کرد. من که می‌دیدم بچه‌هایم این طور در راه انقلاب زحمت می‌کشند، به همه‌ی آنها افتخار می‌کردم. انگار کربلا برپا شده بود و من و بچه‌هایم کنار اهل بیت بودیم. زینب فعالیت های انقلابی‌اش را در مدرسه‌ی شهرزاد آبادان شروع کرد. روزنامه دیواری می‌نوشت، سر صف قرآن می‌خواند، با کُمونیست ها و مجاهدین خلق جر و بحث می‌کرد و سر صف شعرهای انقلابی و دکلمه می‌خواند. چند بار با دخترهای گروهکی مدرسه درگیر شده بود و حتی کتکش زده بودند. مینا و مهری در دبیرستان سپهر، که اسمش بعد از انقلاب (صدیقه رضایی) شده بود، درس می‌خواندند. آنها چند سال بزرگ تر از زینب بودند و به همین نسبت آزادی بیشتری داشتند. من تا قبل از انقلاب اجازه نمی‌دادم دخترها تنها جایی بروند. زمستان‌ها برای مینا و مهری سرویس می‌گرفتم که مدرسه بروند. شهلا و زینب را هم خودم یا پسرها می‌بردیم و می‌آوردیم... ‌ 🌸 ☘🌸 🌸☘🌸 ☘🌸☘🌸 🌸☘🌸☘🌸 ☘🌸☘🌸☘🌸 🌸☘🌸☘🌸☘🌸༄⸙ 【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】