eitaa logo
『مـهموم』
155 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
3 فایل
﷽ - حسین جان من همانم که به آغوش تو آورد پناھ :) خودمانیم ؛ کسی جز تو نفهمید مرا . .♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌿🌼 🌿🌼 🌼 🌸 🍃 📖 فقط خیلی وقت کنم بتونم برم تا دستشویی و بیام! اونوقت شما زنگ میزنی مهمون دعوت میکنی!؟؟؟ -: وااا ! خب تو درستو بخون چی کار به ما داری! زدم روی پیشونیمو گفتم +: آخه شما نمیدونین بچه های عمه گیتی و عمو بهمن چه زلزله هایین ماشالله یکی دوتا که نیستن سیاوش و کوروش و سروش و هدی و شهرزاد و تهمینه و پروین وفردین و بنیامین و شاهین و بابک و مهرانه ... دیگه نفس کم آوردم که مامان گفت +: اوووه سکته نکنی حالا چهار تا بچه یه گوشه میرن بازی میکنن دیگه! یا چشمای گرد شده گفتم -: اینا چهار تان؟؟؟؟ دیگه جوابمو نداد برگشتم تو اتاقم کتاب هامو روی زمین پخش کردم و اونقدر نوشتم و نوشتم که کف دستم قرمز شده بود دیگه انگشتام سِر شده بودن مشتمو کمی بازو بسته کردم و خودمو روی تخت پرت کردم! یعنی سپهرم فردا میاد؟ اون که عادت داشت تو هیچ مهمونی شرکت نمیکرد! حتی عروسیا هم نمیومد ! یعنی اگه فردا بیاد میتونه تو امتحان پس فردام کمکم کنه؟ خوش به حالش کاش منم معلم میشدم و انتقام همه این تکلیفا و امتحانارو از دانش آموزام میگرفتم!! دیگه خسته شده بودم ساعتمو روی یک ربع کوک کردم وگرفتم خوابیدم... سپهر...& وقتی زنعمو زنگ زدو گفت که آوا تو درساش افت داشته اولین فکری که تو سرم خورد این بود که شاید بیشتر وقتش رو میزاره پای مقاله و اعلامیه نویسی ! به خاطر همینم هست که به درساش نمیرسه و معلماش ازش شاکی بودن خصوصا وقتی گفتن خیلی بازیگوشه! تو راه برگشتنی بارون گرفت سوار ماشین شدمو به سمت خونه عمو محمد رفتم وقتی وارد حیاطشون شدم ماشین عمو نبود با صدای زنعمو سلامی کردم وپا تو پذیراییشون گذاشتم همینطور خیره به تابلوئه روبه روم که عکس نقاشی شده ای بود ... '‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎💚✨' ᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽ 🌸 🍃 📖 زنعمو با یک سینی چای به سمتم اومدو گفت +: خوش امدی پسرم! روی مبل. سلطنتی رو به روم نشست تشکری کردم که ادامه داد +: به خدا تو رو هم انداختم به زحمت! کار گر خونمون فشار خونش رفته بالا حالش بد شده بود مجبور شدم ببرمش بیمارستان میدونی که عموتم چقدر روی درس این بچه حساسه گفتم الان دعوا میشه بین پدر دختری این شد که از تو خواهش کردم بری مدرسش! حالا چی شد؟ همونطور که لبخند زدم نفس عمیق کشیدم و جواب دادم +: نه چه زحمتی! رفتم راستش گفتن احتیاج داره بیشتر باهاشون کار بشه ولی خب بهتره یه معلم خصوصی براشون بگیرید ! اینو که گفتم نفس عمیقی کشیدو گفت +: تموم لوح تقدیر هاش روی دیوار اتاقشه نمیدونم چرا انقدر تو درس خوندن تنبل شده !!! شاید یه چیزی ذهنشو درگیر کرده!! برای اینکه فکرش سمت دیگه ای نره گفتم -: نگران نباشید من خودم معلمم میدونم بیشتر بچه هایی که از درس خوندن زده میشن به خاطر سخت گیری های معلماست! زنعمو هنوزم ناراحت بود یکمی که بحث کردیم وچاییم رو خوردم صدای باز و بسته شدن در امد آوا بود ب لباس وموهای خیس و خندم گرفته بود به قول زنعمو مثل موش آبکشیده شده بود دستی به محاسنم کشیدم وسرش پایین بود سلام داد و جواب سلامشو دادم منتظر بود زنعمو دعواش کنه. از زیر حرفای زنعمو در رفتو رفت به سمت طبقه بالا! همونطور که زنعمو زیر لب غر میزد از جام پا شدم و گفتم +: خب من دیگه رفع زحمت میکنم! -: چه زحمتی پسرم رحمتی! +: سلام منو به عمو برسونید ! خدا نگه دار! بعد خداحافظی با زن عمو تا خودمو به ماشینم بیرون از حیاط رسوندم از شدت بارش شدید بارون منم خیس شدم .و به طرف خونه پا روی پدال گاز فشردم! بی معطلی کلید انداختم و وارد خونه شدم 🌼 🌿🌼 🌼🌿🌼 '‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎💚✨' ᯽⊱@MAHMOUM01⊰᯽