eitaa logo
『مـهموم』
155 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
3 فایل
﷽ - حسین جان من همانم که به آغوش تو آورد پناھ :) خودمانیم ؛ کسی جز تو نفهمید مرا . .♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ☀️ 🍀عشق را در (ع) خلاصه کرد و در مکتب او جانی دوباره گرفت. خانواده اش را نذر این مکتب کرد و خودش اول به شتافت. 🍀از ایوان طلای علی ابن موسی الرضا زینبی شد و پرواز کرد تا زینبیه دمشق. شهری که عشاق گرد هم آمدند، تا نگذارند کربلا بار دیگر تکرار شود. عاشق قصه، مجنون وار عاشق شده بود❣ 🍀به دنیا آمد تا پا در رکاب معشوق بگذارد و در راه او هم جان بدهد و چه شیرین است در راه عشق جان سپردن...🙃 🍀چه مبارکی، زندگی ای که آغازی مبارک و پایانی مبارک تر دارد. پایانی متفاوت...!🌹‌ 📅تاریخ تولد : ۱۵ شهریور ۱۳۵۶ 📅تاریخ شهادت : ۳۱ شهریور ۱۳۹۵ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا یاد_شهدا_صلوات 🌹🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم🌷🌾 🌺 🌹 🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم🌷🌾 🌺 @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا روز جمعه بهار صلواته نفستون رو خوشبو کنید به ذکر "صلوات بر محمد و آل محمد" 💛امام صادق(ع) : ✨ازشامگاه پنج‌شنبه و شب جمعه فرشتگانی باقلم‌هایی ازطلاولوح‌هایی از نقره از آسمان به سوی زمین می‌آیند وتا غروب روز جمعه ثواب هیچ عملی را نمی‌نویسند به جزصلوات بر حضرت محمدوآل محمد💛 💛✨اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 💛✨ مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 💛✨وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌿🌼 🌿🌼 🌼 🌸 (اسلام علیك یا امام زاده صالح... واردش شدیم زیارتنامه رو بزرگ نوشته بودنو روی دیوار نصب کرده بودن! از ورودیه بانووان عبور کردیم سلام دادم و روی سنگ مرمر براق کف سالن قدم برمیداشتم به ضریح طلایی و زیباش خیره شدم سقف بلند و نمای قشنگش چشمگیر بود دیوار های آینه ای زیبایی داشت! و اما بوی عطری که توش پیچیده بود بوی سپهرو میداد! با تموم توانم بو. رو استشمام کردمو تو عمق ریه هام کشیدم! صدای همهمه همه جارو پر کرده بود مهتاب زد روی شونمو گفت +: بیا بریم وضو بگیریم بعد اینکه وضو گرفتیم رفتم به سمت ضریح دست هام رو به میله های آهنیش کشیدم! و نشستم یه گوشه و بهش تکیه دادم! از بی ون به داخل شیشه نگاه میکردم کلی پول دور سنگ قبر ریخته بودن دست کردم تو کیفمو یه صد تومنی انداختم تو ضریح! نا خواسته گریم گرفت از اینکه بیرون آزاد بودمو هیچ کاری از دستم برنمیومد گریم گرفت! رو به ضریح گفتم +:یا امام زاده صالح خودت به خدا بگو هوای سپهرو داشته باشه بگو بهش توانایی بده و زیر شکنجه های اون نامردا تحمل کنه! منم الان باید تو اون زندان میبودم! چون منم تو این کار سهم داشتم! منم الان باید شکنجه میشدم اما سپهر جای هممون داره شکنجه میشه! خودت کمکش کن ! یا امام زاده صالح من سپهرو نذر تو کردم هااا! باشه؟ ‎‎‌‌‎‎ '‎‌‌‎‌‌‌‌ 🌸 🍃 📖 همینطور زار میزدم و خدا رو التماس میکردم ... زنی با چیز نرمی روی شونه هام زد بر گشتم و نگاهش کردم زنی محجبه با چادر مشکی که تو دستش یه چوب پشمی رنگی رنگی بود رو بهم با مهربونی گفت +: عزیزم؟ شما حالت خوبه؟ کسی همراهته!؟ سری تکون دادمو گفتم -: بله دوستم!.. با صدای بلندی گفت +: چی ؟ بلند تر بگو ! -: میگم دوستم هست... +: خیلی خب ! پس خواهرم لطف کن اینجا نشین زائرا میان و میرن شلوغ میشه میومفتی زیر دست و پا... چشمی گفتم و از جام بلند شدم به طرف بیرون حرم رفتم که با دیدن مهتاب به سمتش دست تکون دادم روی سنگ مرمر براق کف امامزاده ایستاده بودو زیارت نامه رو میخوند ... با لبخند به سمتش رفتم و گفتم +: تو اینجایی من سه ساعته دنبالت میگردم؟ -: آره زیارت کردم امدم صدات کنم دیدن همچین غرق دعا شدی که دلم نیومد از ضریح جدات کنم با هم زیارتنامه ای رو که روی تابلوی خیلی بزرگی نوشته شده بود و خوندیم بعد وضو نماز ظهر چادر نماز هارو تحویل صندوق دادیم و کفش هامون رو پا کردیم ! گشنم شده بود رو به مهتاب گفتم +: تو هم گرسنته؟ -: اهوم! +: پس بریم یه ساندویچ بخوریم نظرت چیه؟ -: بریم ولی مامانت بفهمه چی؟ زدم رو شونشو با خنده گفتم +: نمیفهمه بریم! رفتیم به سمت یه ساندویچی دوتا خریدیمو تو ماشینی که کرایه کرده بودیم خوردیم تا رسیدیم خونه ساندویچهامونو خورده بودیم!... از مهتاب خداحافظی کردمو راهمو به طرف خونه کشیدم کلید انداختم نه ماشین بابا بود و نه مامان! برام سوال بودچادر و کیفمو پرت کردم رو مبل و دوییدم طرف اتاق ماهور با تعجب پرسیدم +: ماهور خانم مامان اینا کجان؟ بدون اینکه مثل قبل بهم لبخند بزنه گفت +: خانم و آقا رفتن خونه عمو علیتون! -: خونه عمو علی؟ ‎‎‌‌‎‎ '‎‌‌‎‌‌‌‌ 🌸 🍃 📖 +: اونجا برای چی؟ سکوت کرده بود و با اسرار من گفت -: خانم گفتن رخت سیاهتونو بپوشید! با این حرفش جا خوردم یعنی رخت سیاه؟ +: چیشده ماهور خانم چرا بهم نمیگین؟ سکوت لعنتیش آزار دهنده ترین چیز بود ! هرچی ازش پرسیدم جواب نداد دوییدم سمت اتاقم لباسامو با یه دست لباس مشکی عوض کردم و گریه امونم رو بریده بود یه لحظه ام نمیتونستم تصور کنم که بلایی سر سپهر امده باشه با فکر توسرم سیلی حواله گوشم کردم که دیگه نباید به این چیزا فکر کنم و دوییدم طرف خیابون دست تکون دادم تا یه ماشینی نگه داشت سوارش شدم و فوری رسوندم جلوی در خونه عمو علی با پارچه های سیاه و اعلامیه هایی که روی دیوار نصب شده بود به زحمت تونستم از ماشین پیاده شم کل راه رو به هق هق افتاده بودم انگار قفل و زنجیر به پام بستن نای نداشتم قدم از قدم بردارم جلوی در و تو حیاط پر بود از آدمهای سیاهپوش با دیدن اسم سپهر روی کاغذ روی دیوار قلبم تیکه تیکه شد قاب عکسش رو که با یه خرما روی میز کوچیکی جلوی در گذاشته بودن بغل کردم تموم بدنم یخ کرده بود انگار حیاط دور سرم میچرخید صدای گریه و همهمه گوشم رو آزار میداد قاب عکسو تو آغوشم فشردم و چشمام سیاهی رفت دیگه جز صدای جیغ دختر بچه ای که اسم مامانمو صدا میزد چیزی نشنیدم.... چشمامو باز کردم جز یه سقف چیزی نمیدیدم درد وحشتناکی تو سرم میپیچید!
با صدای بابا که با لباس نمی هاش بالای سرم نشسته بود نگاهمو سمتش چرخوندم... اما ازش بدم میومد... هنوز هم نمیتونستم باور کنم همه چی تموم شد... به خدا وامام زاده صالح گله میکردم! نای حرف زدن نداشتم آب دهنمو قورت دادم و سوزش گلوم درد و برام بد تر کرد! مامان بالای سرم مدام قربون صدقم میرفت اما حالم از دنیا بد بود ... دلم @MAHMOUM01 🌼 🌿🌼 🌼🌿🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۳۹۲🌼 @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امام رضا علیه‌السلام: هركه در قبال خوبى مردم تشكر نكند، از خداوند عزّوجلّ هم تشكر نكرده است. 📚 عيون أخبار الرِّضا: ج۲، ص۲۴، ح۲ امروز شنبه ۲۲ مهر ماه ۲۸ ربیع‌الاول ۱۴۴۵ ۱۴ اکتبر ۲۰۲۳ →@MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا......🕊🌸 💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ |💔| 🌼 تاریخ تولد: ۱۳۲۹/۰۷/۲۰ محل تولد: شیراز تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۰۴/۳۰ محل شهادت: بغداد وضعیت تأهل: متأهل_داراے‌یک‌فرزند محل مزارشهید: شیراز 👇🌹🍃 ✍...درشهادتم اشك غم نريزيدزيرا من به خاطرخدای خودوتعهدات دينی و وجدانی واسلامی خودبه فرمان امام امت وبرای پيروزی حق برباطل افتخارشهادت پيداميكنم وبرحسب آيات قرآن كريم من نمرده وزنده ميباشم وبه برادرانم بگوئيدكه من هميشه درميان شماخواهم بود. ••🍁از خلبانان جنگنده مک‌دانل‌ داگلاس‌ اف۴ فانتوم.. ۱۲۰ عملیات وپرواز موفق برون مرزی در دوسال اول جنگ.. افسرخلبان شکاری..معاونت عملیات فرماندهی پایگاه سوم شکاری .. ••🍂از پیکر وی، بیست سال بعد در سال ۱۳۸۱ تکه‌ای از استخوان پا به ایران بازگشته و در شیراز به خاک سپرده شد. (‌عج) 🥀 @MAHMOUM01