eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
819 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
💖الوعده وفا 💖
💖به قرار عاشقی💖
@mahruyan123456 نفس کم آوردم و نفسم بالا نمی آمد تکیه ام را به دیوار دادم .چشمانم سیاهی میرفت . به ته خط رسیده بودم . تلاشم بی فایده بود حالا در چند قدمی ام ایستاده ... لبخند کریهی روی صورتش خودنمایی می کند . راه گریزی ندارم درست مانند بچه آهویی که در چنگال گرگی درنده میافتد . گیر مردی گرگ صفت افتاده ام که هیچ چیز نمی فهمد ... تمام بدنم می لرزد . پاهایم قدرت ایستادن ندارد .نگاهش مانند خنجری برنده تمام وجودم را زخمی میکند . کارم را تمام شده میدانم .بی پناه و غریب ،یکه و تنها ... کسی در این کوچه ی تنگ و باریک نیست .محض رضای خدا پرنده هم پر نمی زند. گلویم مثل چوب خشک شده آب دهانم را به سختی فرو میدهم و دست هایم به طرف جلو میگیرم و حصارم میکنم تا جلوتر نیاید با التماس میگویم : ترو خدا برو ؛ ولم کن ، چی از جونم میخوای ؟ -- چی میخوام ؟ من خودت رو میخوام. خود خودت، میخوام مال من بشی .لبخند دندان نمایی میزند و ادامه میدهد : به هر قیمتی که شده ؛ دیگه انتخابش با خودته. -- منظورت چیه ؟ چرا دست از سر من بر نمی داری تو رو جون هر کی دوست داری ولم آقای مکی !! -- من فقط تورو دوست دارم می فهمی مهتاب عاشقتم یه عاشق هر کاری میکنه واسه رسیدن به معشوقش حالا بهترین فرصته واسه ابراز علاقه ام . فاصله اش را پر میکند حالا فاصله من با او ، به اندازه ی یک کف دست است . هرم نفس های داغش روی پوستم را حس میکنم چندشم می شود از این نزدیکی ... ندایی در درونم صدا میزند صدایی به گوشم می رسد میگوید صدایش بزن با تمام وجود . صورتش را نزدیکم می آورد نفس هایش تند و آتشین است هوس و شهوت چشمانش را کور کرده ... سرم را به طرف آسمان بلند میکنم و از اعماق وجودم صدایش میزنم : یافاطمة ي زهرا نجاتم بده . -- توام مثل این که خرافاتی شدی بهت نمیاد دختر فرهاد امیدی خیال باف باشه و منتظر امداد غیبی باشه خودت رو خسته نکن دختر جون . قول میدم به تو هم بد نگذره . -- خفه شو، کثافته اشغال . آب دهانم را جمع میکنم و پرت میکنم به صورتش. عصبی میشود اما در عین جنون و دیوانگی میخندد و قهقهه میزند و بلند میگوید: کار قشنگی نبود ، اما من رامت میکنم اسب سر کش من ... چشمانم را می بندم و دوباره صدایش میزنم ... به ثانیه نکشیده صدایی می شنوم صدایی آشنا ... ادامه دارد ... ✍نویسنده: ح* ر* ❌کپی رمان حرام است ❌ @mahruyan123456 🍃
@mahruyan123456 (علی ) چشمانم را ریز می کنم تا بهتر بتوانم تشخیص بدهم آن دختر بی پناه را . نیم رخش را میبینم ، دقت میکنم . خدای من او اینجا چه میکند تنها... عصبی میشوم.وقتی پای ناموس وسط باشد . مردک بی همه چیز دختر بی پناه گیر آورده. قدم هایم را تند میکنم و به آن ها میرسم .درست پشت سرش ایستاده ام . خزعبلات به هم می بافد و او چشم هایش را بسته و کمک میخواهد. معطل نکردم نباید بیشتر از این اجازه ی پیش روی بدهم و یقه ی لباسش رااز پشت در مشتم می گیرم و فریاد میزنم : چه غلطی میخوای بکنی مرتیکه ی عوضی ! سرش را به عقب بر میگرداند و نگاهم میکند از چشمانش خون می بارد بد موقع سر رسیده ام و حالش را گرفته ام . -- تو از کجا پیدات شد خر مگس معرکه !!! بازویش را می کشم و هلش می دهم به طرف دیوار . دستانم را دور گردنش حلقه میکنم و فشار میدهم: اگر یک دفعه ی دیگه ببینم تو و امثال تو همچین غلطی میخواین کنین؛ می سپرم به بچه های کمیته ، اون وقت که دیگه حساب کار دستت میاد ... **** من به فدایت بشوم حضرت زهرا تا نام زیبایت را صدا زدم به فریادم رسیدی به داد دختری بیچاره و تنها ... به خدا حق دارند که نوکری شما را میکنند بی بی جان . ستاره باران میشود چشمانم ، جانی دوباره میگیرم .نفسم بالا میاید با آمدنت او کسی نیست جز معشوقم . فرشته ی نجاتم آمده، همان صاحب قلبم . اشک شوق می ریزم از آمدنش کاش بتوانم بوسه بزنم بر قدم هایش . عشق خدایی ام .به موقع آمدی . کی بشود برسم به آرزویم سرم را روی سینه ی ستبرت بگذارم .نهراسم از هیچ کس و هیچ چیز چون تو را دارم مردی محکم و باغیرت . نگاهم نمیکند سرش را پایین می اندازد و میگوید: شما بفرمایید برید ، زودتر برید حاج خانم نگران میشن . چه بگویم در مقابل محبتش ، در برابر مردانگی اش . غیرتی شدنش را ندیده بودم که حالا دیدم . با حرفی که زد قند در دلم آب شد : -- ببینم بچه بسیجی به تو چه ربطی داره اصلا تو چه صنمی داری با مهتاب ؟ هان ! نکنه زیر زیرکی باهاش رابطه داری! ای بچه زرنگ ‌. رگ های پیشانی اش از خشم بیرون زده .دستش را مشت می کند و بر سینه اش میکوبد: دهنت رو ببند مرتیکه ! تو غیرت نداری ! اصلا می فهمی انسانیت و مردونگی یعنی چی ! به خاطر ناموس هر روز داریم شهید میدیم به خاطر ناموس از همه چیز مون می گذریم تا خدشه ای وارد نشه تا بی احترامی بهشون نشه . تا نیفتن دست کفتار و لاشخور هایی امثال تو ما با صدام می جنگیم غافل از این که بدتر از او بیخ گوشمان در شهرخودمان پرسه میزنند و مزاحم نوامیس مردم میشوند !! مهتاب خانم هم ناموس منه . پاش بیاد وسط از همه چیزم می گذرم. چه میخواستم من خوشبختی یعنی همین لحظه ها ! شنیدن همین حرف از زبان عزیز ترینم ... ادامه دارد ... ✍نویسنده : ح *ر* ❌کپی رمان حرام است ❌ @mahruyan123456 🍃
سلام شب بخیر دوستان 😁 به پارت صد رسیدیم امید وارم تا به اینجا مورد پسند شما قرار گرفته باشه .😍 هر گونه نظری داشتین در خدمتم . اگر خوشتون میاد که خب خدا رو شکر اگر که نه ، خب سلامت باشید 😁 سرتون رو درد آوردم ببخشید پرحرفی کردم . منتظر نظرات شما عزیزان هستم . نظر، پیشنهاد ، انتقاد 👇👇👇 @rmrtajiii @mahruyan123456 🍃
دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان🌙 @mahruyan123456 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یــااَبــاعَبْـدِالله🌺 هزار حمد شفا در قياس تربت تو مثال کوزه ی آبی ست درمقابل بحر】° به تو از دور سلام اباعبدالله 🌹 السلام علی الحسین و علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین @mahruyan123456 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀🥀 کدام دادگاه است که در یک لحظه تمام اشتباهاتت پاک میشود؟ کودک لبخند زد و جواب داد: قلب مادرم.🌺 @mahruyan123456 🍃
عاشقی پرسید : دردت چیست ؟ با دلی غم بار گفتم :کربلا ...حسین 🌹 @mahruyan123456 🍃