eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
824 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
دلتنگی تو می کشد مرا .... وَ حنینی اِلیکَ یقتُلُنی !! باز دلم شب جمعه هوایت می کند آقا...💔 @mahruyan123456🍃
لینک اول پارت رمان های کانال 👇🏻 1⃣خاطره کاملا واقعی https://eitaa.com/mahruyan123456/2216 2⃣ رمان عشقی از جنس نور https://eitaa.com/mahruyan123456/458 3⃣رمان پلیسی تلاقی https://eitaa.com/mahruyan123456/917 4⃣رمان جانم میرود https://eitaa.com/mahruyan123456/4164 5⃣رمان عاشقانه https://eitaa.com/mahruyan123456/4834 6⃣رمان مذهبی سجاده صبر https://eitaa.com/mahruyan123456/6037 7⃣رمان بانوی پاک من https://eitaa.com/mahruyan123456/6272 8⃣ پی‌ دی اف رمان غزال https://eitaa.com/mahruyan123456/6286 9⃣ پی‌ دی اف رمان پلاک پنهان https://eitaa.com/mahruyan123456/6245 0⃣1⃣پی دی اف رمان طعم سیب https://eitaa.com/mahruyan123456/6481 ❌ کپی از تمام رمان ها حرام است و پیگرد قانونی دارد ❌
💖الوعده وفا 💖
💖به قرار عاشقی 💖
@mahruyan123456 هیچ گاه محبت و مهر مادری را درک نکردم . همیشه در حسرت به سر بردم . اما حالا با تمام وجودم حس کردم که بالاترین عشق در دنیا ... عشق مادر به فرزند است ... بعد از عشق خدا به بنده اش ...و چه عشقی از این بالاتر که از شیره ی وجودت در دهان نوزادت بگذاری . دست کوچک و ظریفش را میان دستم گرفتم و قطره اشکی که مهمان چشمانم شده بود روی دستش افتاد ... اشک ذوق بود ...اشک دلتنگی برای مادری که هرگز ندیدمش . امروز فهمیدم که روزی که من هم به دنیا اومدم مادرم چقدر خوشحال بوده . آخ مادر ، چشمم به روی ماهت روشن نشد . اما همیشه دوستت دارم . سینه ام را در دهان کوچکش گذاشتم و با ولع می مکید شیره جانم را . و من با عشق پسرکم را تماشا می کردم . ضربه ای به در اتاق خورد و در باز شد . و من دوباره روی ابرهای خوشبختی پرواز کردم . و حالا دیگر چیزی از خدا نمی خواستم . در کنار ارزشمند ترین های زندگی ام بودم . مردِ من خسته از راه رسیده بود . درد بدی در زیر شکمم حس می کردم . چقدر دلم می خواست برخیزم و به استقبالش بروم . همانند همیشه ... اما اینبار اوضاع فرق می کرد و من توان بلند شدن نداشتم . نزدیکم آمد و مقابلم نشست . لبخند محو کنج لبش نقش بست . سرش را جلو آورد و بوسه با عشق روی پیشانی ام زد ... چشمانم را بستم و مزه ی بوسه اش را با تمام وجودم تزریق کردم . خیره شد به چشمانم و گفت : فدای صورت ماهت بشم ، قدم نو رسیده مون مبارک !! ببخش که کنارت نبودم ... اما اینم مثل باباش عجوله فک نمی کردم هفت ماهه به دنیا بیاد .... عشق بابا ! --خسته ی راه نباشی ! همین که الان اومدی کنارم انگار دنیا رو بهم دادی ! تمام درد هام رو فراموش کردم . آره خودمم غافلگیر کرد پسر شیطونم ! تکه مویی که روی پیشانی ام افتاده بود را با دست به عقب فرستاد و سرش را نزدیک گوشم آورد و گفت : بازم که داری شیرین زبونی میکنی ! خانومم ! کم دلبری کن عزیزم ! لبام رو غنچه کردم و سرم رو کج کردم و با ناز و کرشمه گفتم : اگه خودم رو واسه عشقم لوس نکنم !؟ واسه کی لوس کنم ! بچه رو از بغلم گرفت و زمین گذاشت . دستاش رو باز کرد و محکم بغلم کرد . موهام رو نوازش می کرد و می بوسید . و ناب ترین لحظه های عمرم بود . وقتی در آغوشش فرو می رفتم . --جات همیشه اینجاست مهتابم ! درست وسط قلبم . فک نکنی بچه اومده دیگه عشقم بهت کم میشه . این هدیه خداست ، میوه ی عشق ما که حالا ثمر داده ! و من با تو عشق رو آموختم ... چشمای عسلیت دلم رو بد جور به بازی گرفت . "الا یا ایها ساقی ادر کاسا و لا ولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها " ادامه دارد ... ✍نویسنده: ح*ر ❌کپی رمان حرام است ❌ @mahruyan123456🍃
@mahruyan123456 بیشتر در آغوشش فرو رفتم . و آرام گفتم : سید علی به خدا دیگه طاقت ندارم ! تا حالا خودم بودم اما حالا این بچه هم هست به پدر احتیاج داره ! ما رو تنها نزار ... صورتم را میان دست های مردانه اش قاب کرد و گفت : دیگه تنهاتون نمیزارم ! مطمئن باش . اگه خدا بخواد قراره شما هم با خودم ببرم ! زل زدم به چشمان مشکی اش و با تعجب گفتم : جدی میگی ! واقعا ؟! راست میگی ! وای خدا بهتر ازاین نمیشه ! خندید و گفت : آره عزیزم ، شوخی که ندارم ، دل خودمم خیلی واست تنگ میشه گاهی دیگه بی قراری و بی تابی امانم رو میبره ... دستام رو بهم زدم و با ذوق گفتم : وای خدا جون ! بهترین خبری بود که می تونستی بهم بگی ! علی عااااااااشقتم !! انگشتش را روی لبم گذاشت و با خنده گفت : خیلی خب حالا ، دیگه انقد سر و صدا نکن ، الان فک می کنن ببینم چه خبره ! میگن علی از راه نیومده.... حرفش را قطع کردم و گفتم : خوبه بسه ، توام فقط منتظر یه فرصتی ... اصلا من دیگه هیچی نمی گم ! -- خیلی خب عزیزم ، حالا دیگه قهر نکن ! میگم پسرمون شبیه منه یا تو ؟ حالا که شیطنتش گل کرده بود من هم خوب می دونستم چیکار کنم ! -- شبیه تو نیست ، اگه به تو رفته بود که خیلی زشت میشد ! خدا به پسرم رحم کرد . پشت گردنم رو با دستش گرفت و کمی فشار داد و گفت : اِاِاِاِ از کی تا حالا انقد زرنگ شدی ! که من زشتم آره ! اگه زشت بودم چرا زنم شدی ؟! دستم رو روی دستش گذاشتم و صدای آخم بلند شد : آخ ، علی یواش تر ، راست میگم دیگه ... سرم رو شیره مالیدی ! با این زبون چرب و نرمت ! بیشتر فشار داد و لبخند موزیانه ای زد و گفت : خیلی خب باشه! اینجا نمیتونم تسویه حساب کنم ! خونه مردمه دست و بالم بسته است ! اما یکی طلبت ! جبران میکنم ..‌. هر وقت سر کیفی و میخوای خودت رو لوس کنی میشم سید علی ! اگه هم دلت نخواد همون علی صدام میزنی ! -- همینه که هست ! منتظرم ببینم چطور از پس من بر میای ! --زبون درازی نکن خانوم شیطونم ! حالا بگو ببینم اسم پسرمون رو چی بزاریم !؟ -- من که قبلا هم گفتم نذر کردم بزارمش حسین ..‌. -- قربون ارباب برم که تا اسمش میاد اشک توی چشمام جمع میشه ..‌ کی میشد این جنگ تموم بشه و ما بتونیم بریم زیارت شش گوشه ی آقا ! ای صدام خدا لعنتت کنه ! مهتاب بچه رو بده بغلم ! -- واااا !؟ خب خودت بغلش کن دیگه . سرش رو خم کرد و مظلومانه گفت : نه دیگه نشد ! میخوام مامانش بدش بغلم ! اینطوری یه مزه ی دیگه ای میده ! بیشتر می چسبه . -- آهان ! بعد میشه بگی مزه ی چی میده! -- مزه ی عشق و محبت . این که دلامون با هم یکیه . آهسته پسرم رو از روی زمین برداشتم و گذاشتمش درآغوش پدرش . بچه رو روی دستش گرفت و دهانش رو در گوشش گذاشت و با صدای دلنشینش روح و جانم را به بازی گرفت ... -- اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله ... -- چه جالب نمی دونستم باید در گوش بچه اذان گفت ! لبخند محجوبی زد و گفت : حالا بدون ! ان شاالله واسه ی بچه های بعدیمون‌ ! -- خیلی خوش اشتهایی ها !! من همین بچه هم که آوردم هزار بار مردم و زنده شدم ! دیگه عمرا بچه بیارم ! -- خانومم این چه حرفیه ؟ اگه بدونی مادر چه جایگاهی داره پیش خدا دیگه این حرف رو نمیزنی ! میدونستی بهشت زیر پای مادرانه . در ضمن اذان میگن در گوش بچه تا بچه خلق و خوی محمدی بگیره و روح و جسمش‌ با خدا و اهل بیت عجین بشه ‌. حسین بابا ! چه اسم زیبایی ، از خود صاحب این اسم میخوام که توام راه امام رو ادامه و بدی و پیروش باشی ! "این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعیست‌ که جانها همه پروانه ی اوست هر کجا می نگرم رنگ رخش جلوه گر است هر کجا می گذرم جلوه مستانه اوست هر کسی میل سوی کربلایش دارد من چه دانم که چه سریست‌ به در خانه ی اوست " ادامه دارد ... ✍نویسنده: ح*ر ❌کپی رمان حرام است ❌ @mahruyan123456🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🌱بسم الله الرحمن الرحیم 🌱💐
خوشا آنان که با حق آشنایند ! مطیع محض فرمان خدایند ! چون ابراهیم اسماعیل خود را فدای امر الله می نمایند ! عید سعید "قربان " جشن" تقرب" بر همگان مبارک باد 🌺 @mahruyan123456🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌼🌸🌼🌸 پخش سخنرانی رهبر معظم انقلاب هم اکنون از شبکه های صدا وسیما