eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
820 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 تمام روز ها و شب هایم را با این فکر که چرا اینطور شد سر می کردم ! دنبال جواب بودم برای همه ی سوالات بی جوابی که در ذهنم جولان میداد... دلم فقط یه خلوت می خواست یه جایی که فقط خودم باشم و خدا ! هیچ کس دردی از روی شونه هام نمی تونست برداره . گاهی اونقدر غرق مشکلات میشدم که نمی فهمیدم زمان در حال گذره . دلم می گرفت و بغض گلویم را چنگ میزد . دلم می خواست به زمین و زمان فحش و ناسزا بگم . دیگه اعصابی‌ واسم نمونده بود . چی فکر می کردم و چی شد ... به خدا می گفتم خدایا یه بنده ی خوب انتخاب میکردی. یکی که توی مشکلاتت کمر خم نکنه و ایمانش قوی باشه . نه من بی اراده و ضعیف که تا تقی به توقی میخورد میزدم زیر گریه . به خدا که توانش رو نداشتم . دلم برای مادرم می سوخت که مجبور بود حالم خراب مرا تحمل کند و دم نزند فقط تحمل کند می خندیدم اما چه خنده هایی ! " چه زیبا گفت خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است " گاهی فقط دلم میخواست برم بیرون و زیر آسمون این شهر قدم بزنم . راه برم و بیندیشم به تصمیمی که گرفته بودم . درست بود یا غلط! پا گذاشتن روی دلم یا راه رفتن پی اش! نه من آدمی نبودم که برای خاطر رضای قلبم دیگران رو زیر پا له کنم . همیشه دیگران واسم تقدم داشتن . کاش میشد کمی از گذشتی که نسبت به آدمها داشتم کم میکردم . میگن عشق آدم ها رو خود خواه میکنه . اما این عشق نبود ... یه دوست داشتن بود یه وابستگی که منو از خودم غافل کرد . باید می گذشتم از این سراب . اینجا جای ماندن نبود . از کوچه ی پر خاطره مان که رد میشدم چشمم به خونشون که می افتاد تمام خاطرات جلوی چشمم زنده میشدند . شهرام رو می دیدم که همون جا وایساده و منو بدرقه می کنه ... می دیدم که هنوزم لبخند به لب منو نظاره میکنه ... آخ که قلبم مچاله میشد و کاری نمی تونستم بکنم . چیزی نمی تونست خوشحالم کنه ... هر کاری میکردم از درون داغون بودم . فقط حفظ ظاهر میکردم و دلم نمی خواست کسی پی به احوال درونم ببره . دیوانه ام کردی و رفتی ! بی وفا آخر کجا رفتی ! سر می نهم به بیابان آخر از عشقت به کجا روم ... خودت نیستی اما مهرت را بر دلم جا گذاشتی . به هر جا سو کنم ردی از تو بر روی آن نقاشی شده ! کس نمیداند که چه در دلم می گذرد . بخدا که توهم نیست ... وقتی با تمام وجود عاشق باشی و دلتنگ ! هر جا بری، هر کجا باشی دلت هوایی میشه و میاد جلوی چشمت . قصه ی عشقمون واسم یه رویای نا تموم موند . قرار بود از عشق بگی . تو باشی و من، زیر آشیانه ای که داشتیم سر بزارم روی شونه هات ! تو که رفتی دیگه آرامش از وجودم پر کشید همچون کبوتری که از قفس پرواز می کند . آرامش هم با من غریبه شده بود . دلش نمی خواست با من باشد . من خیلی از آدمها که کنارم بودند اما غریبه بودند خجالت می کشم از حرف دلم بگویم . از دل بستن به برادرت ! همان برادری که خیلی دوستش داشتی و تا لحظه ی آخر بالای سرت تیمارت میکرد . همان کسی که دست در دست او جان دادی و رفتی ! حالا او شده حاکم قلب شکسته ام . میدانی که از چه می گویم از عشق می گویم . از همان چیزی که واژه واژه اش را از خودت یاد گرفتم . تو برایم مثل یک راهنما و معلم دلسوز بودی . به من نشون دادی زندگی رو ... راه و رسمش رو این حرفت همیشه توی ذهنم اکو میشه ! یادته بهم گفتی که محیا انقد با من غریبه نباش ؛ دلم میخواد باهام راحت باشی . تو نزدیک ترین کَسم تو این دنیا هستی ! منو و تو که نباید از هم خجالت بکشیم . سر به زیر انداختم و گفتم : بهم فرصت بده شهرام باهات راحت میشم اونقدر که خودت هم باورت نشه . فقط واسم سخته که علاقه ام رو بهت نشون بدم . آهی سوزناک کشیدی و لبخند تلخی زدی و گفتی : فرصت ما آدمها اونقدر نیست که همه چیز رو موکول کنیم به آینده ! شاید دیگه فردایی نباشه . فردایی باشه و ما نباشیم . شاید نباشم ... آدمکها از یک ثانیه ی خودشون خبر ندارن . بدم میاد از این دوست داشتن . ما متاسفانه یاد گرفتیم هر کسی که می میره اونوقت دیگه عزیز میشه و میریم سر قبرش زار می زنیم . یاد نگرفتیم که قدر لحظه ها رو باید دونست ! آخ که چه بگویم ! حرف حق جواب ندارد. امروز همان روز است که می گفتی تو خیلی وقت است که پر کشیده ای و رفتی ! جز افسوس و دلتنگی چیزی برای گفتن ندارم . فقط می گویم دلم به اندازه ی همه دنیا گرفته است و ترو فریاد میزنه ! شهرااااااام برگرد پیشم منو تنها نزار ... ادامه دارد ... ❌کپی حرام است❌ @mahruyan123456🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 با تو بودن برام نعمت بود . نعمتی که از دستم رفت ... چند روزی بود دلم بد جور هوایی پدر شوهرم را کرده بود . دلتنگش بودم . سخته گفتن این حرف ها! اما یه روزی عضوی از اون خانواده بودم . هنوزم محبت شون رو می خواستم . نگاه مهربانش آتش به دلم می زد . چادرم رو پوشیدم و از خونه بیرون رفتم تا برم مغازه ‌ ماشینشون رو دیدم که از کنار رد شد و بوقی برایم زد . اولش خیال کردم که مهران ِ! اما بعدش گفتم نه امکان نداره این فقط یه نفره که اینطور منو یاد میکنه . رفت جلوتر و ایستاد . خودم رو به ماشین رسوندم و پدر شوهرم از ماشین پیاده شده بود . لبخند مهربونی زد و شوق رو توی قعر چشماش می دیدم . بغض گلوم رو گرفته بود اما مجبور بودم باز هم قورتش بدم . حالا وقت گریه نبود . بهش سلام دادم و گفتم: خوبی بابا حالت خوبه؟ --الحمد الله عزیزم ، خودت خوبی خانواده خوبن ! --ممنونم زنده باشید سلام دارن خدمتتون . اشک توی چشماش حلقه زده بود . رنگ به رخ نداشت این پیر مرد مهربون و دل شکسته . کمرش خم شده بود از داغ عزیزش --خدا شاهده محیا جونم ، چند روزه میام تو کوچه و مثل دیوونه ها میام یه نگاهی می ندازم و میرم . تا بلکه ترو ببینم اما نمی بینمت . نیومدم در خونتون گفتم مزاحم تون نباشم . --دل من هم برای شما همین طوره بابا ! اونجا خونه خودتونه هر وقت اومدین قدمتون‌ روی چشم . --زنده باشی دخترم اگه جایی میری برسونمت. --نه ممنونم دست تون درد نکنه سلام برسونید به مامان . --توام سلام برسون عزیزم موفق باشی ‌ خداحافظی کردم اما دلم خون بود . دلم بیشتر از قبل برای شهرام می تپید . برای سر نوشت بدی که واسم رقم خورده بود. روزگار برایم با خط مشکی همه چیز را رقم زد . سهم من فقط جدایی و دلتنگی بود . چه میشد کرد ! کاری از دستم بر نمی اومد . نمی تونستم بی تفاوت باشم به اون مرد ... که روزی پدر شوهرم بود و من بابا صداش میزدم . هر چقدر با خودم کلنجار می رفتم که دیگه بابا صداش نزنم نمی تونستم . سخت بود خیلی !! دل اونم برای من تنگ میشد ! من یادگار عزیزش بودم . عزیز زیر خاک خفته اش ... اما چه کنم که مجبور بودم . من دیگه جایی نداشتم بین اونا . همه چیز تموم شده بود ‌. زیر لب زمزمه می کردم : با لبخندی ساده بشین روبه روم تا من مثل آیینه تماشا ت کنم ! بزار آرزوهای گم کردمو تو چشمای مست تو پیدا کنم ! به جز تو چی میخوام از این زندگی ! دل من ترو آرزو می کنه کنارم بمون رو نگردون ازم . تو باشی به من بخت رو میکنه ... دلم گریه میخواد کجاست شونه هات ! کجا رفتی ای حس آرامشم . میخوام این شبایی‌ که بارونی ام با آرامش دستات آروم بشم .... ادامه دارد ... ❌کپی حرام است❌ @mahruyan123456🍃